مشتریان؛ مانع استراتژی سادهسازی
چرا شرکتهای هواپیمایی فولامکانات و لوکس، به سادگی نمیتوانند از رقبای ارزانقیمت و اقتصادی خود تقلید کنند؟ مسالهای که به ویژه در پروازهای طولانی دیده میشود. نخستین شرکت هواپیمایی فولامکانات آمریکایی که اقدام به ارائه بلیتهای ارزانقیمت و توسعه پروازهای اقتصادی خود کرد، یونایتد شاتل بود که در سال ۱۹۹۴ تاسیس شد. این اقدام ۲۳ سال پس از آن بود که شرکت هواپیمایی ساوتوست ایرلاینز فعالیتهای اقتصادی (سادهسازی شده) خود را شروع کرد. به نظر میرسد که دلیل این تاخیر را باید در تله مشتری جستوجو کرد. تله مشتری زمانی مانع از سادهسازی محصول و خدمات یک شرکت میشود که رهبران بازار بر این باور باشند که مشتریان از مدل جدید کسبوکار استقبال نخواهند کرد.
چنین موضوعی معمولا درست است؛ دستکم در ابتدای کار. خدمات شرکت ساوتوست مورد علاقه آن دسته از مشتریانی بود که پیش از آن مسافتها را رانندگی میکردند یا مسیرهای طولانی را نمیپیمودند. پروازهای ارزانقیمت و ابتدایی آن مورد علاقه مشتریان دائمی مرفهی که به شهرهای بزرگ یا کشورهای خارجی سفر میکردند، نبود. مشکل آنجا بود که همین دسته از مشتریان، اکثریت بازار را تشکیل میدادند و در ظاهر طبیعی بود که روی همین بخش بزرگ تمرکز کرد. اما زمانی که یک بازار انبوه ایجاد میشود، محصول جدید بهتدریج صرفه اقتصادی بیشتری به دست میآورد. تعداد خطوط هوایی اقتصادی افزایش یافت، مسافتهایشان بیشتر شد و تمام مسافران شرکتهای گرانقیمت و فولامکانات، از وجود گزینههای ارزانتر هم آگاه شدند. در نهایت، پول (و قیمت) اثرگذار است. فعالان اقتصادی و تاجران، شروع به استفاده از شرکتهای اقتصادی کردند (زمانی که قرار بود هزینهها را خودشان پرداخت کنند). آنها بهتدریج فهمیدند که این پروازها چندان هم بد نیستند: آنها هنوز هم یک صندلی داشتند (هر چند با جای پای کمتر) و به سلامت و معمولا به موقع به مقصد میرسیدند؛ مانند پروازهای گرانقیمت. زمانی که رکود اقتصادی فرا رسید، شرکتهای کوچک و متوسط بیشتری از کارکنان خود خواستند که بلیتهای ارزانقیمت خریداری کنند. این عادت حتی با بهبود اوضاع اقتصادی هم حفظ شد.
آنچه در بازار هواپیمایی اتفاق افتاد، نمونهای از یک الگوی عمومی است. کلایتون کریستنسن، در کتاب مخمصه نوآور (The Innovator’s Dilemma) خود توضیح میدهد که چگونه مشتریان شرکتهای پیشرو در بازار، ابتدا محصول جدید را نمیخواهند. این وضعیت در هر صنعتی دیده میشود. زمانی که شرکت هوندا بهصورت اتفاقی در دهه ۱۹۶۰ وارد بازار جدیدی برای موتورسیکلتهای سبک برای جادههای خاکی کالیفرنیا شد، هیچکس این شرکت را تهدیدی جدی برای رهبر بازار موتورسیکلت آن زمان، هارلی دیویدسون نمیدانست. مشتریان هوندا متفاوت بودند و شرکت هم محصولاتش را در فروشگاههای لوازم ورزشی عرضه میکرد؛ نه فروشگاههای موتورسیکلت. مشتریان هارلی موتورهایی جدی میخواستند، نه اسباببازیهای نحیف ژاپنی و مهم هم نبود که این محصولات ژاپنی چقدر بامزه باشند. اما در ادامه و زمانی که هوندا جای پای خود را در بازار محکم کرد، موتورسیکلتهای قدرتمندتری ساخت که برای جاده طراحی شده بودند. این شرکت قدم به قدم و مدل به مدل، به سمت بخشهای بالاتر بازار حرکت کرد و هارلی دیویدسون مجبور به عقبنشینی شد. هارلی پس از شکست در مبارزه با هوندا در موتورسیکلتهای رده ۱۰۰ تا ۳۰۰ سیسی و در نهایت رده ۵۰۰ تا ۷۵۰ سیسی، به بازتعریف مدل کسبوکار خود پرداخت و تنها بر مشتریان ویژه و خاصپسند بازار تمرکز کرد. این بخش از بازار، به رغم حاشیه سود بالا، بسیار کوچکتر از سایر بخشها بود و اوضاع دشواری برای شرکت پرسابقه آمریکایی رقم زد. هارلی در ادامه با رویکردی منطقی، خود را بهعنوان یک برند خاص و عالی موفق مطرح کرد و در کنار فعالیت اصلی خود به کسبوکار تولید پوشاک هم روی آورد که در آن زمینه هم موفق بود. با این حال، امروزه هوندا سهبرابر هارلی دیویدسون در جهان موتورسیکلت میفروشد.
چنین دامی که مانع از حرکت شرکتهای بزرگ و رهبران بازار به سمت سادهسازی میشود، ناشی از اعتماد بیش از حد آنها به مشتریانشان است که باعث میشود تهدیدهای ناشی از محصول جدید را نادیده بگیرند. الگوی کلی در ارتکاب به چنین خطایی را میتوان بهصورت زیر خلاصه کرد:
• عملکرد محصول جدید بهتدریج بهبود مییابد و پس از مدتی نیاز تمام مشتریان (به جز مشکلپسندترین مشتریان) را تامین میکند.
• با یادگیری مستمر و افزایش حجم تولید، محصول ساده تولیدشده حتی از قبل هم ارزانتر خواهد شد و به این صورت، مشتریان نخواهند توانست تفاوت قیمت آن را با محصولات ویژه و گرانقیمت بازار نادیده بگیرند.
زمانی که این اتفاقات رخ دهد، پاسخ معمول رهبر بازار (مانند هارلی) عقبنشینی از آن بخش بازار و حرکت به سمت محصولاتی است که حتی پیچیدهتر و گرانقیمتتر از قبل باشند. چنین رویکردی میتواند پاسخی به درآمدهای کوتاهمدت محصول سادهشده دانست. افزایش بیش از پیش پیچیدگی و قیمت محصول در صورتی موفقیتآمیز خواهد بود که تمایزی قابل توجه و غیرقابل تقلید بین محصول تولیدی با محصولات رقبا ایجاد کند، زمینهساز رسیدن به یک فناوری و نسل جدید از محصول باشد یا آنکه مسیری طبیعی برای سادهسازی و کاهش شدید قیمتها باشد.
nikoueimahdi@gmail.com