برای مدیران تازهکار
تیمسازی براساس اهداف کارکنان
با این همه باید به یاد داشت که مشتق ساختن اهداف بخشی و واحدی از راهبرد کلان شرکتی و سازمانی به تنهایی کافی نیست و لازم است که اهداف بخشی هر بخش با اهداف و خواستههای فردی هر کدام از کارکنان آن بخشها و واحدها نیز پیوند بخورد و یک نوع هارمونی با آنها پیدا کند. بنابراین یکی از وظایف مدیران و رهبران سازمانها در این میان این است که اطمینان حاصل کنند که فعالیتها و اقدامات هر کدام از کارکنان در چارچوب و در راستای تحقق اهداف سایر کارکنان و بخشها صورت میگیرد و یک نوع همسویی و همافزایی در این میان اتفاق میافتد. تنها در این حالت است که همه افراد شاغل در یک سازمان مطمئن میشوند که کاری که انجام میدهند و تلاشی که صورت میدهند علاوهبر تحقق اهداف فردی و بخشی شان موجب حرکت شرکت به سمت مسیری درست و تحقق هدفی بزرگتر خواهد شد.
بهترین راه برای پیادهسازی این ایدهآل ارزشمند این است که شما بتوانید دیدگاهها و وظایف شرکت را به زیرمجموعههایتان تسری داده و همه آنها را تشویق سازید تا همین کار را در مورد افراد زیرمجموعه خود انجام دهند. همین کار را در مورد اهداف کلان شرکت یا سازمان نیز باید انجام داد و باید زمینه مناسبی را برای تسری پیدا کردن و جریان یافتن آنها در تمام سطوح سازمان و در بین تمامی افراد فراهم آورد. در واقع با این سیال بودن اهداف در رگهای شرکت است که این تضمین به دست میآید که اهداف بزرگ موردنظر مدیران ارشد و رهبران شرکت از نظر کارکنان و مدیران میانی، اهدافی قابلتحقق و در دسترس و ملموس بهنظر میآیند.
یادم میآید سالها پیش در بخش عملیات یک شرکت بزرگ کار میکردم که در یک دوره زمانی خاص میخواست به درآمد ۲۰۰ میلیون دلار در سال دست یابد. در آن زمان، پنج بخش در شرکت وجود داشت که به هر کدام از آنها تکلیف شده بود درآمد سالانه ۴۲ میلیون دلار را تحقق بخشند که مجموع این درآمدهای مطلوب به ۲۱۰ میلیون دلار میرسید. هر کدام از این بخشها، دارای زیرمجموعهها و شاخههایی بودند که از هر کدام از آنها خواسته شده بود تا به اهداف مشخصی دست یابند و درآمد مشخصی را محقق سازند که مجموع درآمدهای طلب شده از این شاخهها در مجموع به بیش از ۲۱۵ میلیون دلار بالغ میشد. در سطحی پایینتر نیز هرکدام از این شاخهها از تکتک نیروهای فروششان میخواستند تا عملکرد مشخصی را ارائه دهند و به درآمد مشخصی دست یابند که مجموع آن درآمدها به بیش از ۲۲۰ میلیون دلار میرسید.
آنچه در این میان برای تدوین کنندگان این راهبرد حتمی و مسلم بود امکان بالای تحقق درآمد ۲۰۰ میلیون دلاری بود. گواه این مدعا نیز آن بود که در پایان آن سال تعداد قابلتوجهی از نیروهای فروش شرکت توانستند به درآمدی به مراتب بالاتر نسبت به آنچه از آنها خواسته شده بود دست یابند و به تبع آنها شاخهها و بخشهای مختلف شرکت نیز موفق شدند درآمد بالاتری نسبت به آنچه به آنها تکلیف شده بود به ثبت برسانند (هر چند که برخی دیگر از بخشها، شاخهها و فروشندهها درآمدی پایینتر از حد انتظار به دست آوردند) و این یعنی تحقق صد درصدی درآمد ۲۰۰ میلیون دلاری شرکت در پایان آن سال. در این میان مهمترین عامل موفقیت شرکت در دستیابی به این هدف بزرگ چیزی نبود، مگر پیوند زدن راهبرد با اهداف بخشی و فردی در تمام ارکان سازمان و تعلق خاطر پیدا کردن کارکنان نسبت به راهبردها و اهداف سازمانی.
من شبیه به همین موضوع را در ارتش نیز تجربه کردهام: زمانی که در ارتش خدمت میکردم، یادم میآید قانونی وجود داشت که سربازان باید راس ساعت شش صبح آماده خدمت باشند. در آن موقع مافوق ما، ستوانی بود که ما را مجبور میکرد ساعت ۵:۳۰ صبح آماده باش باشیم و گروهبانی هم که زیر نظر او خدمت میکرد نیز ما را مجبور میکرد راس ساعت ۵ صبح خودمان را آماده کنیم و به او گزارش دهیم و این چنین بود که هیچ وقت پیش نمیآمد که سربازی تا ساعت ۶ صبح آماده نباشد.
البته در این میان باید به یاد داشت که افراط در زمینه هدفگذاری میتواند خطرناک باشد و پیامدهای منفی و غیرقابلجبرانی را بهدنبال داشته باشد. بهعنوان مثال فرض کنید که در مثال آماده شدن ما در ارتش، ما مجبور میشدیم ساعت دو یا سه صبح به حالت آماده باش درآییم یا در مثال رسیدن به درآمد ۲۰۰ میلیون دلاری، هر کدام از بخشهای پنج گانه شرکت مجبور میشدند به جای ۴۲ میلیون دلار به درآمد ۶۰ یا ۷۰ میلیون دلار دست یابند. ناگفته پیداست که افراط و تفریط در هدفگذاریهای بخشی و فردی میتواند موجب به هم خوردن کامل تعادل در بین بخشهای مختلف شرکتها و سازمانها و همچنین کارکنان آنها شود و به اصطلاح «آنها را از کار، زده کند و بیزارشان سازد.»
آنچه در این میان باید به آن بیش از هر چیزی توجه داشت عبارت است از: به هم پیوستگی و وجود ارتباط مفهومی بین راهبرد، اهداف بخشی و اهداف فردی در درون سازمان و هدایت همه آنها به مسیری درست و روشن. در چنین وضعیتی است که تحقق هر هدفی در سازمان موجب هموارتر شدن مسیر برای تحقق سایر اهداف و کسب موفقیت کلی سازمان خواهد شد.
ارسال نظر