سادهترین و موثرترین تکنیک مصاحبه چیست؟
نویسنده: Liz Ryan
مترجم: مریم مرادخانی
مشاور عزیز،
هفته آینده روز مهمی برای من در پیش است، چرا که با یک سازمان معتبر قرار مصاحبه دارم. این شرکت، یکی از بهترین شرکتهای تولید و پخش دارو است و جایگاه شغلی مربوطه، متقاضیان زیادی دارد. به همین خاطر کمی استرس دارم و میترسم در مصاحبه دستپاچه شوم و نتوانم نظر مسوول مصاحبه را جلب کنم. پیشنهاد شما چیست؟ چطور میتوانم در میان آن همه متقاضی کار، متفاوت ظاهر شوم؟
پاسخ: دوست عزیز، وقتی به مرحله مصاحبه میرسی، مهمترین مانعی که بر سر راه تو وجود دارد، ذهن شلوغ مدیر استخدام است.
نویسنده: Liz Ryan
مترجم: مریم مرادخانی
مشاور عزیز،
هفته آینده روز مهمی برای من در پیش است، چرا که با یک سازمان معتبر قرار مصاحبه دارم. این شرکت، یکی از بهترین شرکتهای تولید و پخش دارو است و جایگاه شغلی مربوطه، متقاضیان زیادی دارد. به همین خاطر کمی استرس دارم و میترسم در مصاحبه دستپاچه شوم و نتوانم نظر مسوول مصاحبه را جلب کنم. پیشنهاد شما چیست؟ چطور میتوانم در میان آن همه متقاضی کار، متفاوت ظاهر شوم؟
پاسخ: دوست عزیز، وقتی به مرحله مصاحبه میرسی، مهمترین مانعی که بر سر راه تو وجود دارد، ذهن شلوغ مدیر استخدام است.
بهترین راه برای آنکه از سایر متقاضیها متمایز شوی و در یاد بمانی، این است که پیامی را به او منتقل کنی که دوست دارد بشنود. آن پیام در یک جمله خلاصه میشود: «میدانم که با چه مشکلی روبهرو هستید.» میتوانی از این تکنیک ساده در هر مصاحبهای استفاده کنی تا متقاضی برتر باشی. مثال اول مربوط به «فلین» ۱۶ ساله است که تا به حال شغلی نداشته و برای اولین بار در جلسه مصاحبه حاضر شده است. آگهی، مربوط به یک فروشگاه بزرگ بود که به دنبال نیرو برای جایگاه «مسوول سبدهای خرید» میگشت.
مدیر: کمی از خودت بگو.
فلین: البته. خب من در همین شهر بزرگ شدهام و دانشآموز سال سوم دبیرستان هستم. عضو تیم والیبال هم هستم. میتوانم چند سوال درباره این شغل بپرسم؟
مدیر: حتما!
فلین: من بارها به این فروشگاه رفتهام، البته بهعنوان خریدار. اما وقتی دقت کردم، دیدم که مسوولان سبدهای خرید، این سبدها را در پارکینگ جمعآوری میکنند و سپس آنها را به فروشگاه برمیگردانند. حدس من این است که آنها مشتریانی را که بارشان سنگین است تا پارکینگ همراهی میکنند. همچنین، اگر صندوقدار به هر دلیلی نتواند در فروشگاه حاضر شود، آنها باید به جای او پشت صندوق بایستند و اگر درست حدس زده باشم، مسوولیت امور تعویض و پس گرفتن کالاها نیز بر عهده آنهاست. چیزی را از قلم نینداختم؟
مدیر: کارت عالی بود. البته وظیفه شستوشوی سرویس بهداشتی نیز بر عهده شماست.
فلین: بله. منطقی به نظر میرسد.
مدیر: چه زمانی میتوانی کارت را شروع کنی؟
(پایان مکالمه)
چرا مدیر از شنیدن توصیفات فلین درباره این جایگاه شغلی به وجد آمد؟ او خوشحال شد، چون اغلب جویندگان کار از کم و کیف و جزئیات شغل مربوطه چیزی نمیدانند و اگر هم بدانند، این مسائل را در جلسه مصاحبه مطرح نمیکنند. مثال دوم مربوط به «ملیسا» است که از همین تکنیک استفاده کرده است. این شرکت برای جایگاه شغلی «منشی فروش» آگهی منتشر کرد.
مدیر: بسیار خب ملیسا، مشتاقم داستانت را بشنوم.
ملیسا: من سه سال پیش از کالج فارغالتحصیل شدم و از آن زمان، دو شغل داشتهام. به مدت یکسال بهعنوان دستیار بازاریاب برای شرکت «مارکتینگ پارتنرز» کار میکردم. سپس کنارهگیری کردم و پس از آن به مدت دو سال با شرکت «نایتور» همکاری کردم. حالا هم به دنبال کار هستم چون دوست دارم یاد بگیرم و پیشرفت کنم.
مدیر: چه عالی. بزرگترین نقطه قوت تو چیست؟
ملیسا (درحالیکه سعی میکند این سوال غیرمنطقی را به درستی پاسخ دهد): نقطه قوت من، مهارتم در معرفی محصول جدید به بازار است. اجازه میدهید درباره جایگاه «منشی فروش» یک سوال کوتاه بپرسم؟
مدیر: البته!
ملیسا: پس از خواندن آگهی و مکالمه کوتاهی که با مسوول استخدام شما داشتم، فهمیدم که این یک جایگاه شغلی جدید است که بهتازگی ایجاد شده، برای پشتیبانی و ارائه خدمات به فروشندگان داخلی و خارجی در اموری از قبیل پیشنهادها، پیگیری سفارشها، مدیریت دادهها و سایر پروژهها. حدسم درست است؟
مدیر: بله! توضیح مختصر و مفیدی بود. یکی از مهمترین مشکلات ما این است که شرکتهای کوچکی که مشتری ما هستند، گاهی مورد کملطفی ما قرار میگیرند و به اندازه کافی به آنها توجه نمیشود.
ملیسا: پس شما به دنبال کسی هستید که بتواند راههایی برای حفظ ارتباط با این شرکتها پیدا کند، فراتر از اقداماتی که تیم بازاریابیتان انجام میدهد. به نظر میرسد که هدف شما از ایجاد این شغل این است که فروشندگان، تنها روی فروش تمرکز کرده و از مشتریان پشتیبانی کنند.
مدیر: دقیقا!
(پایان مکالمه)
برای آنکه در برخورد اول، بهترین ذهنیت را در مدیر استخدام ایجاد کنی، کافی است شغل مربوطه را بشناسی. بعضیها میگویند: «سر جلسه مصاحبه درباره این شغل اطلاعات میگیرم.» اما آن موقع خیلی دیر است. مدیر استخدام، یک مشتری بالقوه است. اگر تو را استخدام کند، تنها مشتری تو خواهد بود و در نتیجه، نقش مهمی در زندگیات خواهد داشت. در اولین دیدار، همه مشتریان یک خواسته مشترک دارند. آنها میخواهند صدایشان شنیده شود. آنها میخواهند کسی که قصد دارد مشکلشان را حل کند، چالشهای پیش روی آنها را با تمام وجود درک کرده باشد. مشتریان دوست ندارند صحبتهایشان را نصفه نیمه گوش کنی و فورا بروی سراغ اصل مطلب که محصولت را تبلیغ کنی و آنها را راضی کنی که خرید کنند. حق با آنهاست. همه ما انتظار داریم صدایمان شنیده شود. مدیران استخدام نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آنها به دستاوردهای تو اهمیتی نمیدهند، تا زمانی که ندانی آنها به دنبال چه هستند و با چه مشکلاتی مواجهند. قطعا مشکلی وجود دارد که آنها را وادار به استخدام نیروی جدید کرده است. پیش از آنکه در مصاحبه حاضر شوی، این تکنیک را تمرین کن. خودت را از نظر ذهنی در شغل مربوطه تجسم کن. مکالمه میان خودت و مدیر استخدام و مدیر ارشد مالی سازمان را تصور کن (مدیر ارشد مالی کسی است که مجبور شده با استخدام نیروی جدید موافقت کند). چه مکالماتی میان این دو نفر رد و بدل شده تا مدیر ارشد مالی موافقت کند که بخشی از بودجه سازمان به حقوق و دستمزد نیروی جدید اختصاص یابد؟
ساعتها درباره این سوالات فکر کن. پاسخ این سوالات بسیار ارزشمند است، چرا که یک پاسخ درست میتواند ذهنیت مدیر استخدام درباره تو را تغییر دهد.
منبع: Forbes
ارسال نظر