نقش سهامداران در تعیین حاکمیت شرکتی
دکتر محیا کربلایی
تحلیلگر اقتصادی و کسبوکار
mk@mahya. pro
در بسیاری از کشورهای پیشرفته، حاکمیت شرکتی در میان مجموعههای مختلف به موازات روابط با سرمایهگذاران در حال تحول است. در بسیاری از شرکتهای بزرگ این حاکمیت به سمتی میرود که بتواند همسو با انتظارات سهامداران حرکت کند. در چند سال اخیر، هیاتمدیره در میان تعداد زیادی از شرکتهای آمریکایی و انگلیسی هر روز روابط خود را به سهامداران نزدیکتر میکنند. بخشی از این تغییرات در نتیجه قوانینی بوده است که دولتها و مقامهای ناظر در بورسهای این کشورها به دنبال اعمال آن هستند.
دکتر محیا کربلایی
تحلیلگر اقتصادی و کسبوکار
در بسیاری از کشورهای پیشرفته، حاکمیت شرکتی در میان مجموعههای مختلف به موازات روابط با سرمایهگذاران در حال تحول است. در بسیاری از شرکتهای بزرگ این حاکمیت به سمتی میرود که بتواند همسو با انتظارات سهامداران حرکت کند.در چند سال اخیر، هیاتمدیره در میان تعداد زیادی از شرکتهای آمریکایی و انگلیسی هر روز روابط خود را به سهامداران نزدیکتر میکنند. بخشی از این تغییرات در نتیجه قوانینی بوده است که دولتها و مقامهای ناظر در بورسهای این کشورها به دنبال اعمال آن هستند. بهمنظور ایجاد نظارت و تعدیل حقوق مدیران عامل شرکتها و حتی مدیران ارشد، شرکتهای زیادی میزان حقوق را بر اساس رای سهامداران تعیین میکنند.این قانون موجب میشود مدیران عامل نتوانند صرفا هر حقوقی را که مورد نظرشان است دریافت کنند؛ گره خوردن حقوق و مزایای آنها با اهداف شرکت، رابطهای برد ـ برد در سازمان ایجاد میکند.تا قبل از بروز بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸، فرهنگ حاکمیتی در میان شرکتهای بورسی کشورهای توسعهیافته با همان روشهای سنتی تعیین میشد؛ به این معنا که هیاتمدیره معمولا در تعیین استراتژیهای شرکت نقش زیادی نداشت. میتوان گفت که وظایف هیاتمدیره به انتخاب یا خلع مدیرعامل و بررسی دقیق گزارشهای مالی ارائه شده از سوی مدیران مالی و تایید این گزارشها خلاصه میشد. اما این دیدگاه پس از بحران اقتصادی، با تغییرات قابل ملاحظهای روبهرو شده است.
شرکت استیت استریت (State Street)، شرکت مادر تخصصی خدمات مالی آمریکا، یک بررسی روی شرکتهای بورسی آمریکایی و انگلیسی انجام داده است که نشان میدهد در یک دهه اخیر تمرکز سهامداران بر استراتژی بلندمدت در شرکت در حال افزایش است.طبق این گزارش، در میان شرکتهایی که مورد بررسی قرار گرفته اند، دو درخواست اصلی را از سوی سهامداران میتوان مشاهده کرد.اولین درخواست عمده سهامداران افزایش نقش هیاتمدیره، بهخصوص در تعیین استراتژیها است. به این معنا که دیگر وظایف اعضای هیاتمدیره تنها موارد ذکر شده در بالا نیست و به این لیست موارد جدید زیادی اضافه شده است. سهامداران انتظار دارند مدیران غیرموظف در شرکت نقشی پررنگتر داشته باشند. هیاتمدیره در میان این شرکتها، میتواند مدیران را برای تعیین استراتژی بلندمدت یاری دهد؛ بهخصوص در زمان بروز بحرانهای اقتصادی کلان، دیدگاه سهامداران و هیاتمدیره، میتواند در چالشهای پیش روی شرکت خیلی مفید باشد.
هیاتمدیره در تعیین ریسکهایی که شرکت با آنها روبهرو است نقشی موثر بازی میکند و انتظار دارد در تعیین استراتژیها برای روبهرویی با مسائلی که میتوانند کسبوکار شرکت را تهدید کنند، دخیل باشند. در میان بسیاری از سهامداران، انتظار میرود هیاتمدیره همچنین در تعریف استانداردهای اخلاقی در ساختار شرکت بهطور محسوسی شرکت کند. هیاتمدیره تنها نباید در عزل و نصب مدیرعامل دخیل باشد، بلکه باید تعیینکننده حقوق و مزایای آنها نیز باشد و عملکرد وی را بررسی کند. همه این موارد نشان میدهد تا چه حد جلب نظر سهامداران در میان شرکتهای بورسی آمریکایی و انگلیسی اهمیت پیدا کرده است. به عبارتی دیگر، شرکتها متوجه میشوند، سهامداران میتوانند بهعنوان مشاورانی پرقدرت در هدایت بهتر شرکت در کنار آنها باشند. از سوی دیگر، سهامداران نیز واقف هستند که بودن و نبودن آنها میتواند برای شرکت حیاتی باشد و بنابراین بهعنوان صاحبان اصلی آن، تمایل دارند درخواستهایشان در شرکت اعمال شوند.
درخواست دومی که گزارش استیت استریت بهعنوان پرطرفدارترین مورد به آن اشاره میکند، افزایش تعهدات مدیران غیرموظف در شرکت است. این گزارش میگوید در میان شرکتهای آمریکایی تعاملات میان سهامداران و مدیران عامل بهطور چشمگیری در حال افزایش است. درحالیکه در سال ۲۰۱۴ تنها ۲۰ درصد از شرکتهای بورسی آمریکایی تحت نظارت استیت استریت برای تعیین استراتژیهای راهبردی شرکت با سهامداران در تعامل بودهاند، در سال ۲۰۱۵، این میزان به ۳۰ درصد از شرکتها افزایش یافته است. به عبارتی طی یکسال، تعداد شرکتهایی که تعهدات خود را به سهامداران افزایش دادهاند، رشدی پنجاه درصدی داشته است که رقمی قابل ملاحظه است.این تصویر با آنچه در دهههای قبل در میان شرکتها شاهد بودهایم کاملا متفاوت است. از سوی دیگر، تحولاتی اینچنینی دور از ذهن نیستند. سرمایهگذارانی که احساس میکنند مدیران برای بالا بردن ارزش سهام آنها در تلاش هستند، لزومی برای خروج از شرکت نمیبینند. به نظر میرسد دولتها نیز برای افزایش مشارکت سرمایهگذاران و تشویق آنها به سرمایهگذاری در پی ایجاد سازوکارهای مناسب برای آن هستند.هرچند ممکن است هنوز این تحولات به شرکتهای ایرانی نرسیده باشد، اما دیر یا زود شاهد تحول ساختاری در میان آنها نیز خواهیم بود. چه بهتر که شرکتها و مدیران بتوانند پیشاپیش خود را برای رویارویی با آن آماده سازند.
ارسال نظر