فرق بین کارآفرین و مالک یک کسبوکار چیست
نویسنده: Ben Lamm
مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد
تفاوتی بین یک کارآفرین و یک مالک کسبوکار کوچک وجود دارد. به نظر میرسد ما در مورد واژه «کارآفرین» زیادی هیجانزده شدهایم. امروزه بسیاری از افراد حاضر در کسبوکار بهعنوان کارآفرین در نظر گرفته میشوند؛ اما اگر غیرکارآفرینان را شناسایی کنیم، شناسایی کارآفرین از تنها یک مالک کسبوکار آسانتر خواهد شد. اغلب اوقات، میبینیم که مردم کارآفرینان را با مالکان کسبوکارهای کوچک اشتباه میگیرند.
نویسنده: Ben Lamm
مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد
تفاوتی بین یک کارآفرین و یک مالک کسبوکار کوچک وجود دارد. به نظر میرسد ما در مورد واژه «کارآفرین» زیادی هیجانزده شدهایم. امروزه بسیاری از افراد حاضر در کسبوکار بهعنوان کارآفرین در نظر گرفته میشوند؛ اما اگر غیرکارآفرینان را شناسایی کنیم، شناسایی کارآفرین از تنها یک مالک کسبوکار آسانتر خواهد شد. اغلب اوقات، میبینیم که مردم کارآفرینان را با مالکان کسبوکارهای کوچک اشتباه میگیرند. افراد به مراتب بیشتری برای راهاندازی یک رستوران صلاحیت دارند تا اینکه بخواهند از طریق کشش بازار، سرمایهگذاری و رشد و فروش اولیه سهام شرکتها، آنها را از آغاز در دست بگیرند. بهعنوان فردی که تعدادی استارتآپ راهاندازی کرده و موفق نیز بوده است، من یک کارآفرین هستم. ویژگیهای کارآفرینان دستهبندی و تجزیه و تحلیل شده است اما یک نکته مغفول مانده است و آن این است که ما باید تفاوت بین این دو (کارآفرین یا مالک کسبوکار) را درک کنیم.
کارآفرینانی که من میشناسم
برخلاف تصور کارآفرینان به هیچ وجه نترس نیستند. در حقیقت، پاداش اقتصادی، کمتر محرک کارآفرینان بوده و آنچه آنها را به تحرک بیشتر واداشته، غلبه بر ترس از شکست و ترس از فرصتهای از دست رفته بوده است. در واقع ترس از شکست در ذهن کارآفرینان از خود شکست بدتر است. کارآفرینان سیلیکونولی شکستها را تجلیل میکنند. این مفهوم که «اگر شکست نخورید برای حرکت رو به جلو به اندازه کافی قوی نیستید» قرائتی است که برخی کارآفرینان را برای ادامه تکرار چرخه مخاطرات اقتصادی خشنود و راضی نگه میدارد.با وجود این سرمایهگذاری خطرپذیر ادامه مییابد و جمعیت «کارآفرینان» به رشد ادامه میدهند. هیچ کمبودی درمیان شتابدهندگان (accelerators) برای حمایت از تلاشهای ما وجود ندارد.
ممکن است شما مالک یک کسبوکار کوچک باشید، اگر...
برعکس، مالکان کسبوکارهای کوچک بهتدریج کسبوکارها را شکل میدهند. آنها اغلب مشکلات کوچکتر و موضعی را با کسبوکارشان حل میکنند و به دنبال کارهای خیلی دشوار نیستند. آنها طیف وسیعی از اشتغال در آمریکا را تشکیل میدهند. اما موقعیت کنونی را مختل نمیکنند، حوزههای کاملا جدیدی ایجاد نمیکنند یا کل بازار را به جلو شتاب نمیدهند.مالکان کسبوکارهای کوچک به دنبال ریسک کمتر هستند. کسبوکارهای کوچک با هدف حفظ معاش برای مالکان و کارمندان آنها ایجاد شدهاند. هیچ چیز خاص یا ترتیبی در مورد آنها وجود ندارد. آنها افرادی هستند که باید در یک مصاحبه در مورد توازن کار-زندگی از آنها بپرسید.علاوهبر این، محصولات و خدمات آنها اغلب در حوزههای شناختهشده و ثابت است. از همه مهمتر آنها در جامعه محلی خودشان زندگی و فعالیت میکنند.
سودآوری آنها یک هماهنگی ثابت از گامهای تاکتیکی در یک مسیر تعریفشده با ریسک کم و حتی با بازدهی کمتر است. گرچه این مسیر ممکن است تغییر کند اما تحت تاثیر تغییرات ناگهانی بازار یا فشار سرمایهگذار نیست. همچنین چرخش کم یا تصحیح مسیر وجود دارد؛ چرا که مالکان کسبوکارهای کوچک به دنبال کشف یک دنیای جدید نیستند، بلکه در عوض با حرکت در مسیر تثبیتشده خوشحال و راضی به نظر میرسند.بهطور قابلتوجهی، همیشه «بزرگتر» برای آنها «بهتر» نیست. این یک وجه از کسبوکارهای آنهاست که طی سالها ماندگاری خود را با مشتریان حفظ کرده است. تفکر و برندسازی کوچک و محلی به کسبوکارهای کوچک کمک کرده است تا برای یک دهه در معرض رقابتها از سوی فروشگاههای بزرگ قرار بگیرند. در حقیقت طبق گزارش «اداره کسبوکارهای کوچک ایالات متحده آمریکا» در حال حاضر ۴۸ درصد کارمندان آمریکایی در کسبوکارهای کوچک فعالیت میکنند. همچنین آنها ۷/ ۹۹ درصد از کارمندان ایالات متحده را تشکیل میدهند.
«تفکیک کردن» تنها راه است
گرچه هم کارآفرینان و هم صاحبان کسبوکارهای کوچک ممکن است ژنهای کارآفرینی مشابه داشته باشند، اما نمیتوانیم تفاوتهای بین این دو را که در نهایت منجر به تعریف نقش آنها در اقتصاد میشود نادیده بگیریم. نباید از اینکه هر کسی یک کارآفرین نیست عصبانی باشیم، بلکه باید از آن تقدیر کنیم. جهان و اقتصاد نیاز به توازن دارد. کارآفرینان اصولا کمیاب، قابلتغییر و ریسکپذیر هستند. آنها میخواهند با جهشهای بزرگ از اختلالهای خلاقانه (creative disruption) جامعه را به جلو سوق دهند. صاحبان کسبوکارهای کوچک به ما یک مبنای ثابت میدهند؛ مبنایی که از ریسک اجتناب و از ما در برابر امواج شکستها محافظت میکند. من از شما نمیخواهم بین این دو قضاوت ارزشی داشته باشید؛ اما این نکته را مدنظر داشته باشید که: ما دههها افراد را تشویق کردهایم که کارآفرین باشند و نرخ شکست استارتآپ به ۹۰ درصد رسیده است. ما نمیخواهیم همه یک کارآفرین باشند. جدا کردن افراد حرفهای از آماتورها موضوع بحث ما نیست. بلکه هدف ما نگرشهای مسوولانه برای رشد اقتصادی و تغییرات اجتماعی است. بگذارید نهادهای تغییر، تغییر ایجاد کنند؛ کارآفرینان واقعی برای شکل دادن به آینده کاملا متناسب هستند. ما نیاز به صاحبان کسبوکارهای کوچک داریم اما تعداد بسیار زیادی از آنها با درک اشتباه از معنای کارآفرین بودن، از این امر مهم غافل شدهاند.
باید توازن درستی بین این دو برقرار کنیم و این امر با آگاهی آغاز خواهد شد. تصور کنید که اگر همه کسبوکارها یک نرخ شکست ۹۰ درصدی داشتند چه اتفاقی میافتاد؟ چه میشد اگر هیچکسبوکاری پیشرفتهای فوقالعادهای نداشت؟ زمانی که توازن بین افراد در کسبوکارهای کوچک و کارآفرینان از بین برود، ممکن است لطمات جبرانناپذیری از سوی ما وارد شود. بهترین راه برای جلوگیری از این امر این است که از تظاهر به کاری که متناسب آن نیستید، دست بردارید.
منبع: entrepreneur
ارسال نظر