مثلث طلایی مدیران

نویسنده: جوئل ترامل

مترجم: سیدحسین علوی لنگرودی

alavitarjomeh@gmail.com 

مدیران اجرایی از بسیاری جهات شبیه به الماس هستند؛ از جمله از نظر سرسخت بودن، کمیاب بودن، شکل‌گیری در نتیجه وارد آمدن فشارهای سنگین و متفاوت بودن از حیث مرغوبیت و عیار. به‌طور کلی ارزش یک تکه الماس بر اساس وزن، برش‌خوردن، رنگ و شفافیت آن تعیین می‌شود. در مورد مدیران اما سه فاکتور کلیدی یعنی اعتمادپذیری، رقابت‌پذیری و دقت است که تعیین کننده عیار یک مدیر به حساب می‌آیند. با این همه باید دانست که یک تکه الماس در صورتی که فاقد یکی از فاکتورهای تعیین‌کننده باشد همچنان به‌عنوان یک تکه الماس پذیرفته می‌شود، اما اگر مدیری یکی از این سه فاکتور کلیدی را در اختیار نداشته باشد اصلا مدیر نخواهد بود و از زمره مدیران خارج خواهد شد. در ادامه به دلایل اهمیت و تاثیرگذاری این عوامل بر عملکرد مدیران خواهیم پرداخت.

اعتمادپذیری: مدیرانی که اعتمادپذیری و اعتبارشان را از دست داده باشند دیگر هیچ‌گاه نخواهند توانست آن را دوباره به دست آورند. این خیلی مهم است که وقتی با افرادتان ارتباط برقرار می‌کنید آنها به شما و گفته‌هایتان اعتماد کامل داشته باشند و بدانند که حقیقت را به آنها می‌گویید. شما باید به‌عنوان یک مدیر در ۱۰۰ درصد موارد حقیقت را بگویید و اگر این عدد به ۹۰ درصد تنزل یابد آن گاه دوران زوال و سقوط مدیری‌تان آغاز خواهد شد، چرا که معلوم نیست چیزهایی که به کارکنان‌تان می‌گویید جزو آن ۹۰ درصد حقیقت است یا آن ۱۰ درصد دروغ. بنابراین اعتمادپذیر بودن و راستگویی یک مدیر اجرایی یکی از سه ضلع طلایی مدیریت است که اگر خدشه‌دار شود و زنگار ببندد بنیان مدیریتی شما را به‌طور جدی تهدید خواهد کرد. این تهدید به‌ویژه در مواقعی که شرکت یا سازمان دچار بحران است و گفتن حقیقت برای مدیران سخت‌تر می‌شود بیشتر خود را نمایان می‌سازد و در چنین مواقعی است که مدیران یا دروغ می‌گویند یا دست به پنهان‌کاری می‌زنند که در هر دو صورت و پس از افشای حقیقت، قدرت و جایگاه رهبری آنها به شدت زیر سوال خواهد رفت.

رقابت‌پذیری: یک مدیر بدون حس رقابت‌طلبی و رقابت‌پذیری شبیه یک شیر بی‌یال و کوپال است. شما هر چقدر راستگو و حقیقت طلب باشید باز هم به داشتن حس رقابت‌پذیری و پیشرفت طلبی نیاز دارید تا از نظر افرادتان مورد تحسین قرار گیرید.

مدیرانی که به دلایل مختلف از دست و پنجه نرم کردن با رقبا خودداری می‌کنند از نظر افرادشان مدیرانی بزدل، ترسو و محافظه کار شناخته می‌شوند که فاقد قدرت قضاوت و موقعیت‌سنجی هستند و هنگامی که کارکنان چنین نظری در مورد مدیرشان داشته باشند در این صورت از صمیم دل نمی‌توانند از او تبعیت کنند و چنین مدیری نمی‌تواند بر رفتار کارکنانش تاثیر کافی و مثبت بگذارد. در واقع مدیران باید به مانند ناخدای کشتی دل به دریاهای توفانی و پرتلاطم بزنند تا سرزمین‌های جدید را کشف کنند و در نوع خود اولین باشند و چنانچه تنها به دنبال دنباله‌روی از دیگران و دوری جستن از شاخ به شاخ شدن با رقبا باشند به‌طور حتم راه به جایی نخواهند برد.مدیران برای افزایش توان رقابت‌پذیری خود باید درک عمیق و دقیقی از الگوهای کاری شرکت خود و همچنین شرکت‌های رقیب در بازار داشته باشند و مثلا بدانند که محصولات و خدمات مختلف چگونه تولید، توزیع و فروخته می‌شوند. چنین مدیرانی به‌طور پیوسته در حال یادگیری و به‌روزرسانی خود هستند و همین ویژگی است که از هر مدیری یک مدیر لایق و تاثیرگذار می‌سازد.

دقت و توجه: مردم برای پذیرش یک پیام هم باید به خود پیام اعتقاد داشته باشند و هم آورنده آن پیام. اگر به‌عنوان یک مدیر کاملا مورد اعتماد افرادتان باشید و از رقابت‌پذیری بالایی هم برخوردار باشید، اما به محتوای پیام و رسالتی که شرکت یا سازمان تحت رهبری تان می‌خواهد آن را انتقال دهد توجهی نداشته باشید کاری از پیش نخواهید برد. بنابراین، سومین مشخصه طلایی یک مدیر چیزی نیست مگر دقت و توجه ویژه او به سازمان. دقت یک مدیر یعنی اینکه او سازمان تحت رهبری‌اش را بر خود و منافع خود مقدم بداند و در پی پیاده‌سازی اهداف و آرمان‌های سازمانی باشد. نکته مهم در این میان این است که دقت نیز مانند اعتبار یک مدیر به سختی به دست می‌آید، اما به آسانی ممکن است از بین برود و اگر از بین رفت بازگرداندن آن بسیار دشوار و گاه غیرممکن خواهد بود. کافی است یک مدیر منافع شخصی‌اش را بر منافع شرکت یا سازمان تحت رهبری خود ترجیح دهد. در صورت افشای حقیقت ماجرا هیچ کدام از کارکنان دیگر به چنین مدیری تکیه نخواهند کرد و فرامین او را به‌طور کامل اجرا نمی‌کنند، چرا که مدیری که خود رطب خورده نمی‌تواند کارکنانش را از خوردن رطب منع کند.

یکی از اشتباهات مهلک مدیریتی این است که برخی از مدیران به اشتباه فکر می‌کنند که قوانین و مقررات تنها برای کارکنان است و آنها ملزم به رعایت کامل قانون نیستند. اگر مدیری بر اهمیت زمان و وقت تاکید می‌کند، اما خود وقتش را به بطالت می‌گذراند هیچ گاه نمی‌تواند فرهنگ وقت طلاست را در شرکتش پیاده کند، چرا که هیچ کدام از کارکنان از مدیری که خود قوانین را زیر پا می‌گذارد پیروی نخواهند کرد.به‌دلیل فقدان دقت و توجه مدیران به شعارها و آرمان‌های شرکت است که کارکنان به خود این اجازه را می‌دهند تا فرامین و دستورات مدیریت را بی‌اهمیت و غیرمعقول بدانند و از آنها تبعیت نکنند. در مقابل اگر مدیری بتواند مجموعه متوازن و کاملی از سه عامل اعتمادپذیری، رقابت‌پذیری و دقت و توجه باشد آنگاه می‌تواند هر کشتی توفان زده‌ای را به خوبی تحت کنترل کامل خود درآورد و آن را پس از گذشتن از دریاهای پرتلاطم به ساحل آرامش برساند.

منبع: Forbes