توجه به تجربیات دیگران از شما مدیر بهتری میسازد
نویسنده: Nigel Nicholson
مترجم: مریم رضایی
آیا تا به حال داستان زندگی خود را برای یک نفر تعریف کردهاید؟ اگر این کار را کردهاید، احتمالا وقتی به قسمت گرم ماجرا رسیدهاید، طرف مقابل را برانگیختهاید که او هم چیزهایی از خودش تعریف کند.
در طول سالها، بدون شک جزئیاتی از سفر زندگی خود را برای دوستان و خانوادهتان تعریف کردهاید. اما بعید است برای شنوندگان کنجکاوی که چندان شناختی از آنها ندارید، کل داستان زندگیتان را تعریف کنید.
نویسنده: Nigel Nicholson
مترجم: مریم رضایی
آیا تا به حال داستان زندگی خود را برای یک نفر تعریف کردهاید؟ اگر این کار را کردهاید، احتمالا وقتی به قسمت گرم ماجرا رسیدهاید، طرف مقابل را برانگیختهاید که او هم چیزهایی از خودش تعریف کند.
در طول سالها، بدون شک جزئیاتی از سفر زندگی خود را برای دوستان و خانوادهتان تعریف کردهاید. اما بعید است برای شنوندگان کنجکاوی که چندان شناختی از آنها ندارید، کل داستان زندگیتان را تعریف کنید. دلیل ندارد آنها چرایی و چگونگی سفر زندگی شما را بدانند. چنین کاری چه احساسی به شما میدهد؟ چرا مخاطب باید به چنین چیزی علاقهمند باشد؟ با انجام این کار، احتمالا از دو جهت غافلگیر میشوید. اول، با احساساتی که هنگام انجام این تمرین تجربه میکنید و دوم، با اثر مثبتی که داستان شما بر شنوندگان دارد؛ هر چقدر هم فکر کنید داستانتان معمولی است. اثرات این موضوع را به صورت مرتب روی «کارگاههای شرح حالنویسی» که برای مدیران برگزار میکنم مشاهده کردهام؛ تجربهای که هم برای گوینده و هم برای شنونده قدرتمند است.
ابتدا با گوینده شروع میکنیم. قبل از اینکه شروع به صحبت کنید، مسیر زندگیتان (life-line) را کشیدهاید که اتفاقهای مهم زندگی، قرارها، روابط، نقشها و احساساتتان را در طول زمان به تصویر میکشد. فراز و فرودها، شادیها و ناامیدیها جلوی چشمتان میآید و میبینید چه چیزهایی از جمله احساساتتان که در لحظه فکر میکردید پایدار است، چقدر تغییر کرده است. همچنین میبینید چطور به شکل موفقی از یک موقعیت وحشتناک بیرون آمدید یا چگونه ناآگاهانه به سوی منفیگرایی رفتید. چشمانداز زندگی شما نسبی نیست - برخی مسائل بزرگ خیلی دور به نظر میرسند، درحالیکه برخی دیگر مستقیما بر زندگی شما سایه میاندازند. انجام این کار، چشمانداز جدیدی به روی شما میگشاید، پرسشهایی را مطرح میکند و گزینههایی را روشن میکند.
برخی از این پرسشها بازتابهای مهمی برای حال و آینده شما هستند. ممکن است از خودتان بپرسید: «آیا همان اشتباهها را مرتب تکرار کردهام؟ چه تصمیمهای بزرگی را از روی بیاحتیاطی اتخاذ کردهام؟ مشکلات زندگی چه درسهایی به من آموخته است؟ چگونه این افراد یا فرآیندها را دست کم گرفتم؟ به چه چیزهایی بیش از حد بها دادم؟ چه چیزهایی را که میتوانست در آینده به من کمک کند نادیده گرفتم؟ چه گزینههایی از بهترین بخش شخصیت من نشات میگیرند؟ اینها سوالات مهمی هستند. تمرین کشیدن مسیر زندگی فرصتی بیمانند به شما میدهد تا طرحها و اهداف جدیدی را برای فصلهای بعدی داستان خود ایجاد کنید.
حالا به شنونده میپردازیم. چه اثری بر آنها میگذارید تا داستانتان را بشنوند؟ به جز خسته شدن، قضاوت کردن و نفهمیدن، افرادی هم هستند که خودشان را جای شما میگذارند، بهخصوص اگر سوابق و تجربیات مشابهی داشته باشند. برای دیدگاههای میان-فرهنگی این یک اتفاق غیرمنتظره است.ما اغلب دیگران را قضاوت میکنیم و در مورد انگیزههای آنها به نحوی که به خودمان حس خوب میدهد، فوری نظر میدهیم، بدون اینکه برای شناخت واقعی آنها وقت بگذاریم. این تمرین باعث میشود از تنبلی ذهنی رها شوید. وقتی کسی داستان خودش را تعریف میکند، قضاوت کردن در مورد او سخت میشود. در این شرایط، برای اتفاقات سختی که رخ داده بیشتر احساس همدردی میکنید، احساسات آنها را میفهمید و به این فکر میکنید که چگونه با چالشهای زندگی دست و پنجه نرم کردهاند.
شنونده بودن در این فضا موهبتی است که به ما امکان میدهد یکی از کارهایی را که برای افراد خودمحور سخت است، انجام دهیم؛ یعنی تمرکززدایی. خودمحوری عاقبت اجتنابناپذیر حس قوی هویت شخصی و محدودسازی دیدگاه ما است. با این حال، بار دیگر باید تاکید کرد که با مربیگری و مشاوره میتوانیم از ذهنمان استفاده کنیم و از محدودیتها فراتر رویم. احساس همدردی با افرادی که دوستشان داریم کار راحتی است، اما برعکس، در مورد افرادی که نمیشناسیم خیلی سخت میتوانیم احساس همدردی داشته باشیم. بهویژه در مورد افرادی که هیچ نقطه مشترکی با آنها نداریم، این موضوع سختتر میشود. این افراد ممکن است از یک فرهنگ و سابقه کاملا متفاوتی آمده باشند یا ممکن است ما خیلی به آنها اعتماد نداشته باشیم.
تمرکززدایی - یا دیدن دنیا از چشمانداز یک فرد دیگر - بر خلاف همدردی است و بیشتر تحلیلی است که به ما امکان میدهد نیروهای درونی و بیرونی که در دیگران ایجاد میشود را درک کنیم. حال تمرکززدایی در مورد غریبهها و دشمنان تقریبا آسانتر است. پس، همدردی با افرادی که دوستشان داریم یا به آنها احترام میگذاریم سادهتر است، اما تمرکززدایی به عنوان فرآیندی تحلیلی در واقع یک تکنیک ویژه است که کار سادهای نیست، اما با تمرینهای مختلف میتوان در مورد افراد آن را بهکار برد.تمرین ترسیم مسیر زندگی که در ابتدا به آن اشاره شد، یک روش عالی برای تمرکززدایی است و به روشنی نشان میدهد که نمیتوان از آنچه دیگران فکر میکنند، احساس میکنند و عمل میکنند، بیخبر ماند.
این موضوع در مدیریت و رهبری امری ضروری است و ابزاری قدرتمند برای مذاکره، همکاری، مدیریت افراد و تدبیر به خرج دادن در مورد کسانی است که جلوی پیشرفت ما را میگیرند. در مورد دشمنان هم این روش میتواند خونسردی هوشمندانه را جایگزین ترس و خشم کند. بهطور خلاصه، تمرین مسیر زندگی دو مزیت عمده برای ما دارد. یکی اینکه چشماندازی تازه در مورد رابطه بین گذشته و آینده به ما میدهد و به نوسازی اهداف در حال حاضر کمک میکند. دوم اینکه دریچهای را از درون چشمانداز خودمحوری برای ما باز میکند و درکی عمیقتر در مورد اینکه چگونه میتوان انسانی متفاوت و برجسته بود، به ما میدهد.
منبع: London Business School
ارسال نظر