قدرت فناوریهای دیجیتال در تحول فضای کسبوکار
اقتصاددانان فناوری به کمک توسعه سازمانی میآیند
مترجم: فریبا ولیزاده
در مقاله حاضر سعی بر این است تا موضوع عدم انعکاس تاثیرات شگرف فناوری بر معیارهای اقتصادی به چالش کشیده شود. پژوهش ما دقیقا نشان میدهد که فناوری چرا و چگونه برای سطوح عملیاتی شرکت مهم است. با توجه به ظهور سریع محصولات تحولآفرین و مدلهای کسبوکار نوین و همچنین قدرت فناوریهای دیجیتال در متحول ساختن فضای کسبوکار و جامعه، مدیران ارشد اجرایی باید از مهارت بهرهبرداری و تحلیل مقوله «اقتصاد فناوری» در سطح جهانی برخوردار باشند، به این مفهوم که قابلیت شناسایی تاثیرات اقتصادی تحولات سریع فناوری را داشته باشند و همچنین از توانایی واکنش سریع و پیشنگرانه برخوردار باشند.
مترجم: فریبا ولیزاده
در مقاله حاضر سعی بر این است تا موضوع عدم انعکاس تاثیرات شگرف فناوری بر معیارهای اقتصادی به چالش کشیده شود. پژوهش ما دقیقا نشان میدهد که فناوری چرا و چگونه برای سطوح عملیاتی شرکت مهم است. با توجه به ظهور سریع محصولات تحولآفرین و مدلهای کسبوکار نوین و همچنین قدرت فناوریهای دیجیتال در متحول ساختن فضای کسبوکار و جامعه، مدیران ارشد اجرایی باید از مهارت بهرهبرداری و تحلیل مقوله «اقتصاد فناوری» در سطح جهانی برخوردار باشند، به این مفهوم که قابلیت شناسایی تاثیرات اقتصادی تحولات سریع فناوری را داشته باشند و همچنین از توانایی واکنش سریع و پیشنگرانه برخوردار باشند. در مقاله پیش رو، به بررسی معیارها و روشهای جدیدی میپردازیم که بهمنظور هدایت اقتصاد فناوری و اتخاذ تصمیمات هوشمندانه در خصوص سرمایهگذاری در بخش تکنولوژی، برای هر کسبوکاری ضروری است.
تاثیرات اقتصاد فناوری
فناوری حتی از توان تغییر معیارهای مورد استفاده در سنجش اقتصاد بازار برخوردار است. ترکیب شاخصهایی نظیر میانگین صنعتی داو جونز (DJIA) و S&P ۵۰۰ تغییراتی به همراه داشته است. شرکتهای صنعتی جای خود را به نیروگاههایی عظیم نظیر اپل، گوگل و آمازون میدهند که ارزش سهامی بسیار بالاتر از اعضای قدیمی و قدرتمند صنایع مختلف دارند. شرکت اپل با سرمایهگذاری بالای خود، بخش عظیمی از شاخص DJIA را ازآن خود کرده است. بهطور مشابه، حدود ۲۰ الی ۳۰ سال گذشته هم عملکرد شرکتهایی چون کاترپیلار (Caterpillar) یا جنرال موتورز بازار را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود.
علاوهبر این، باید توجه داشت که فناوری به کسبوکارها نفوذ میکند. «هزینههای فناوری» شرکتهای بزرگ سراسر جهان (معیار بارومتریک مهم در اقتصاد فناوری که بر هزینههای سختافزاری، نرمافزاری، شبکه، نیرویانسانی و حتی خدمات برونسپاری شده مرتبط با فناوری اطلاعات دلالت دارد) نزدیک به ۶ تریلیون دلار در سال برآورد شده است. این رقم برای خرید یک تلفن هوشمند ۵۰۰ دلاری و یک تبلت ۳۵۰ دلاری برای ۱/ ۷ میلیارد نفر جمعیت دنیا کافی است. اگر اقتصاد فناوری جهان را یک کشور در نظر بگیریم که تولید ناخالص داخلی ۶ تریلیون دلاری دارد، احتمالا این کشور در بین اقتصادهایی نظیر چین و ژاپن قرار خواهد داشت و اقتصادی دو برابر بزرگتر از بریتانیا خواهد بود. بودجه فناوری شرکتها از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۵ با ضریب تقریبا ۲۰ برابری رشد کرده است که این در حالی است در همین بازه زمانی، تولید ناخالص داخلی جهان به سختی سه برابر شده است.
البته رقم ۶ تریلیون دلار برای هزینههای فناوری شامل تمامی هزینههای تخصیص داده شده شرکتها به این حوزه نمیشود. هزینه حسگرها، پردازندهها و سایر فناوریهای بهکار گرفته شده در محصولاتی نظیر اتومبیلها، موتور هواپیما، لوازمخانگی و سیستمهای هوشمند یا حتی فناوریهای بهکار گرفته شده در روباتها، خودکارسازی فرآیندها و تکنولوژیهای قابل حمل در این صورت حساب وارد نشده است. اگر هزینههای سرمایهگذاریهای مذکور نیز در حساب فوق اعمال شود، مخارج فناوری به طرز چشمگیری افزایش خواهد داشت.
در مقاله حاضر، بر دادههای هزینه فناوری اطلاعات به عنوان بخشی از اقتصاد فناوری توجه خواهیم کرد. این روش سنجش هزینههای فناوری که موضوع پیچیدگیهای نگاه به فناوری از لنز اقتصاد را برجستهتر میکند، مولفهای مهم در اعمال تحولات دیجیتال در ساختار شرکتها است. اما این هزینهها چه منافعی برای کسبوکارها دارد؟ با استفاده چشمگیر و گسترده از فناوری میتوان بر کانونی متمرکز شد که تاثیرات اقتصادی هزینههای عظیم در حوزه فناوری را روشنتر میکند. محاسبه شدت گرایش به فناوری به کمک فرمولی انحصاری انجام میشود که به تجزیه و تحلیل نسبت هزینههای یک شرکت در بخش فناوری اطلاعات به درآمدهای آن صنعت و هزینههای عملیاتی آن میپردازد.
در گذشته، رهبران کسبوکار به بررسی مجزای دو معیار توجه داشتند، اما این کار تصویری روشن از وضعیت کسبوکار به آنها نمیداد. درآمد با توسعه فناوری خود به خود افزایش پیدا نمیکند و بالا بودن هزینههای فناوری ضرورتا نشانه نامطلوبی هم نیست. با این حال، اگر مدیران هزینههای فناوری خود را در قیاس با هزینههای عملیاتی و درآمد کسبوکار بهطور منظم بسنجند، به روابط قابلتوجهی پی خواهند برد. بررسیها نشان میدهد شرکتهای فعال در صنایع مختلف که بهطور گسترده از فناوری استفاده میکنند، سود ناخالص بالایی دارند. برای مثال، برترین شرکتهای فعال در صنعت بیمه (با ۵۰ درصد هزینه فناوری بیشتر) سود ناخالص سه برابری را در مقایسه با شرکتهای متوسط صعنت بیمه تجربه میکنند. در صنعت بانکداری و خدمات مالی نیز شرکتهایی که حاشیه فروش بالایی دارند از سرمایهگذاریهای گستردهتری در حوزه فناوری برخوردار بودهاند.
این صنعت در طول ۵ سال گذشته، سطوح بسیار بالایی از اتوماسیون را شاهد بوده است که شامل سیستمهایی برای سهولت بخشیدن به فرآیندها و پیشرفتهایی در زمینه هوش مصنوعی است که از روباتها برای پاسخگویی به مراجعان و در نهایت اجرای تراکنشهای مالی استفاده میکند. مایکل راجرز، مدیرعامل شرکت استیت استریت(State Street)، پیشبینی کرده است تا سال ۲۰۲۰ اتوماسیون جایگزین یک پنجم نیروی انسانی حال حاضر سازمانها خواهد شد. به گزارش بانک سیتیگروپ، در طول ۱۰ سال آتی ۸/ ۱ میلیون کارمند بانکهای ایالات متحده و اروپا شغل خود را از دست خواهند داد.
در واقع در این بین، علاوهبر ارتباط میان گرایش به فناوری و سود ناخالص، باید به همبستگی قوی میان این دو نیز اشاره کرد، به این معنی که گرایش به فناوری در سازمان و سود ناخالص رابطهای مستقیم با یکدیگر دارند. این ارتباط قبل و بعد از بحران اقتصادی اخیر قابل مشاهده بود. در آغاز ورود به بحران اقتصادی بزرگ جهان در سال ۲۰۰۷، شرکتها در حال سرمایهگذاری هر چه بیشتر در فناوری بودند و سود ناخالص به شدت رو به افزایش بود. این روند در طول سال ۲۰۰۸ و تا سال ۲۰۰۹ ادامه داشت، تا اینکه کسبوکارها خیلی دیر متوجه شرایط شدند و شروع به کاهش سرمایهگذاریهای خود در حوزه فناوری کردند. پس از آن، شتاب گرایش به فناوری به همراه رشد سود ناخالص رو به کاهش گذاشت.
سایر معیارهای سنجش موفقیت
شرکتها میتوانند در کنار معیار گرایش به فناوری، از معیارهای دیگری برای ارزیابی فرآیندهای مدیریتی نظیر درآمد دلاری بهازای توسعه فناوری استفاده کنند. برای مثال، صنعت انرژی بیشترین درآمد را بهازای هر دلار سرمایهگذاری در فناوری به دست میآورد (۲۴/ ۲۴ دلار). از سوی دیگر، صنعت نشر نرمافزار و خدمات اینترنتی کمترین درآمد دلاری را به خود اختصاص دادهاند (۹۸/ ۰ دلار). یکی دیگر از معیارهای مناسب «هزینه فناوری اطلاعات کالاها» است. برای مثال، یک بانک میتواند با سرمایهگذاری در بخش اتوماسیون و هوش مصنوعی به ارائه خدمات ارزان تر، بهتر و سریعتر روی آورد. بدون شک، بهمنظور ارزیابی فرآیند پیشرفت پروژه به معیارهایی نیاز خواهد بود.
اقدام بعدی چیست؟
بهترینهای صنایع، تفاوت فاحشی با شرکتهای متوسط صنعت خود دارند. اغلب آنها سود ناخالص بیشتری را به واسطههایی که صرف توسعه فناوری میکنند به دست میآورند. یک موسسه مالی بینالمللی را در نظر بگیرید که سالها تلاش کرده است هزینههای فناوری خود را در کمترین حد ممکن نگه دارد. علاوهبر این، حاشیه سود این موسسه نیز در صنعت کمترین بوده است. این موسسه با تجدید نظر در ساختارهای خود به اتوماسیون بیشتر و افزایش سرمایهگذاری در حوزه فناوری اطلاعات روی میآورد. صدها میلیون دلار صرف توسعه فناوری میشود که به واسطه کاهش هزینههای عملیاتی و افزایش درآمد از طریق اتوماسیون به دست آمده است. اکنون این موسسه، در مقایسه با همتایان خود تنها موسسهای است که سود ناخالص آن به سرعت در حال افزایش است.
بهمنظور حمایت از چنین تحولات دیجیتالی، مدیران ارشد اجرایی باید معیارهایی نظیر شدت گرایش به فناوری را همچون شاخصهای اصلی عملکرد در سازمان ارزیابی کنند و از رقبا و شرکتهای موفق و پیشرو سایر صنایع در این زمینه الگوبرداری کنند. در قدم بعد باید به واسطه معیارهای جدید، در گزارشهای مدیریتی ماهانه خود به بررسی تاثیرات فناوری بر عملکرد کسبوکار خود بپردازند. در نهایت نیز باید به کمک معیارهای پیچیدهتری اقدام به ارزیابی تحولات ناشی از توسعه فناوری در سازمان کنند. به واسطه اتخاذ بهترین تجربیات در این حوزه، در آینده شاهد نسل جدیدی از مدیران ارشد خواهیم بود که اصطلاحا «اقتصاددانان فناوری» شناخته خواهند شد که علاوهبر ارزیابی و اندازهگیری مهمترین معیارهای توسعه سازمان، به رشد مفهوم «اقتصاد فناوری» نیز کمک شایانی خواهند کرد.
منبع: Bcgperspectives
ارسال نظر