موردکاوی مشکلات شرکت اولاپیک با تحولات سریع تکنولوژی
انتخاب بین ثبات یا تغییر مسیر
مترجم: مریم رضایی
منبع: IESE Insight
ایده پول درآوردن از به اشتراکگذاری عکسهای عروسی در اینترنت، به فکر سه دانشجوی MBA مدرسه کسبوکار کلمبیا در نیویورک رسید. آنها پلتفرم دیجیتالی خود را در سال ۲۰۱۰ راهاندازی کردند و نام آن را اولاپیک (Olapic) گذاشتند که به معنای موجی از عکسها بود (اولا در اسپانیایی به معنی موج است). اولاپیک یک رقابت کارآفرینی راه انداخت و سرمایهگذاران اولیهای را جذب کرد. وقتی این استارتآپ به مرحله بعدی رشد خود نزدیک شد، کارآفرینان کار خود را فراتر از عکسهای عروسی بردند.
مترجم: مریم رضایی
منبع: IESE Insight
ایده پول درآوردن از به اشتراکگذاری عکسهای عروسی در اینترنت، به فکر سه دانشجوی MBA مدرسه کسبوکار کلمبیا در نیویورک رسید. آنها پلتفرم دیجیتالی خود را در سال 2010 راهاندازی کردند و نام آن را اولاپیک (Olapic) گذاشتند که به معنای موجی از عکسها بود (اولا در اسپانیایی به معنی موج است). اولاپیک یک رقابت کارآفرینی راه انداخت و سرمایهگذاران اولیهای را جذب کرد. وقتی این استارتآپ به مرحله بعدی رشد خود نزدیک شد، کارآفرینان کار خود را فراتر از عکسهای عروسی بردند. در واقع، آنها این پلتفرم را بازآفرینی کردند و این بار شرکتهای رسانهای را به عنوان مشتریان خود هدف قرار دادند. بعدها، وقتی چشمانداز دیجیتال همچنان متحول میشد، آنها تمرکز خود را بر مشتریانی قرار دادند که جیبشان در صنعت تجارت الکترونیک پرتر بود. اولاپیک در سه سال نخست حضور خود، سه مدل کسبوکار کاملا متفاوت را امتحان کرد. آیا این روشی برای درآمد داشتن، هم از مشتریان و هم از سرمایهگذاران بالقوه است؟ چه چیزهایی به خطر میافتد؟
از جشن عروسی تا بازآفرینی
پائو سابریا از بارسلونا، لویی سانز از زاراگوسا و خوزه دیکابو از مادرید، زمانی که هنوز در حال تحصیل در رشته MBA بودند، سرویس به اشتراکگذاری عکس خود را راهاندازی کردند. بسیاری از همکلاسیهایشان که در آستانه ازدواج بودند، به مشتریان اولیه آنها تبدیل شدند. وقتی پروژه آنها اولین جایزه خود را گرفت، دیکابو اشاره کرد که آنها فقط جایزه بهترین ایده را نبردهاند، بلکه توانستهاند آن را بهخوبی اجرایی کنند. اما ضعفهایی وجود داشت. مشتریان آنها تنها یک بار ازدواج میکردند که یعنی نمیتوانستند مشتریان وفاداری باشند و سرمایه آنها باید همواره در بازاریابی برای دستیابی به مشتریان جدید بهکار میرفت. این کارآفرینان باید تصمیم میگرفتند به ایده اصلی خود پایبند بمانند یا ایدهای دیگر با پتانسیل بزرگتر را در نظر داشته باشند. مرحله بعدی، متصل کردن نقطههای بین تغییرات در تکنولوژی، جمعیتشناسی و بازار بود.
در اواخر سال 2010، پلتفرم اینستاگرام برای به اشتراکگذاری عکس راهاندازی شد که به شرکتهای رسانهای امکان میداد عکسهای خبری را به اشتراک بگذارند. آیا اولاپیک باید همین مسیر را ادامه میداد یا تغییر ایجاد میکرد؟ وقتی فیسبوک در آوریل 2012 امتیاز اینستاگرام را خریداری کرد، برندهای بزرگ به ارتباط مبتنی بر تصویر با مشتری روی آوردند.اولاپیک نیز آماده بهرهبرداری از این شرایط بود. آنها یک پایگاه جدید ایجاد کردند تا وارد بازار تجارت الکترونیک شوند. به این ترتیب، تیم اولاپیک اولین محصول خود را بر اساس این ایده ساخت که مشتریان به عکسهایی که توسط دیگر مشتریان گرفته شده، بیش از عکسهایی که تبلیغات یک برند ارائه میکند اعتماد دارند.در این مدل جدید، اولاپیک به شرکتها پیشنهاد داد در سایتهای خود از عکسهایی استفاده کنند که درست در لحظه فروش محصولات توسط کاربران گرفته شده بود.از آنجا که بنیانگذاران اولاپیک به گزینههای سرمایهگذاری آینده برای تقویت رشد فکر میکنند، آیا باید به سرمایهگذاران بالقوه نزدیک شوند؟ آیا باید زیرکی کارآفرینی خود را مورد تاکید قرار دهند و از ایدههای جدید در چشمانداز در حال تغییر دیجیتال استقبال کنند؟
نظر کارشناسان
پابلو گریور، موسس و مدیرعامل شرکت TrialReach
اولاپیک یادآور تجربه خود من در راهاندازی و اداره کسبوکارهای آنلاینی مانند Kelkoo.com، Kayak.com، ValueClick و اخیرا هم TrialReach بوده که آنها را با دو تن از دوستانم شروع کردم. من فکر میکنم برخی چیزهایی که یاد گرفتم به اولاپیک مرتبط هستند که آنها را بهطور خلاصه عنوان میکنم:
۱) جایی که کار شروع میشود این گونه نیست که بگوییم «بیایید یک پلتفرم به اشتراکگذاری عکس راهاندازی کنیم،» بلکه باید مشکلی را که سعی میکنید حل کنید شناسایی کنید. چه «دردی» را میخواهید برطرف کنید؟ باید زمان زیادی را صرف تحقیق در مورد ماهیت مشکل کنید و در فرآیند انجام این کار، به یک راه حل میرسید. جدا از اطمینان از اینکه مشکلی واقعی وجود دارد که باید حل شود، باید مطمئن شوید این مشکل به اندازه کافی بزرگ است یا نه. آیا به اندازه کافی مهم است؟ آیا بازار بزرگی دارد؟ آیا تعداد کسانی که تمایل دارند برای آن پول پرداخت کنند کافی است؟ به نظر میرسد این همان نقطهای باشد که ایده اولیه اولاپیک به بنبست رسید، چون پلتفرم به اشتراکگذاری عکس عروسی، امکانات محدودی دارد.
۲) مطمئن شوید مدل کسبوکار بیعیب و نقص است. حتی وقتی به یک راه حل دست یافتید، مطمئن شوید پایههای مدل کسبوکارتان درست و بیعیب باشد. در گذشته وقتی ما با سرمایهگذاران جلسه داشتیم، مفهوم «سلامت دیجیتال» به اندازه امروز شناخته شده نبود. بنابراین، سرمایهگذاران تکنولوژی اطلاعاتی در مورد آزمایشهای پزشکی نداشتند و سرمایهگذارانی که دانش علمی داشتند، میدانستند مشکل چیست، اما نظری در مورد تکنولوژی نداشتند. وقتی ایده جدیدی وجود دارد، ممکن است وسوسه شوید با استفاده از برنامههای مشابه آن را عرضه کنید: «این برنامه مشابه اینستاگرام است.» به هر حال، چیزی که اهمیت بیشتری دارد این است که نشان دهید درک درستی از مدل کسبوکار دارید. چگونه ارزش ایجاد خواهید کرد؟ آیا این ارزش قابل سنجش است؟ مشکلی که در مورد مقایسه کردن وجود دارد این است که ممکن است آن موردی که مقایسه میشود، اشتباه باشد. همچنین سرمایهگذاران در استارتآپهای دیجیتالی حتی بهتر از شما میدانند این پلتفرمها چگونه کار میکنند. تشبیه ایده شما به اینستاگرام، نسبت به نشان دادن اینکه مکانیک مدل کسبوکارتان چگونه رشد میکند یا در مقایسه با پلتفرمهای مشابه دیگر چه مزیت رقابتی دارد، جذابیت کمتری دارد.
۳) انعطافپذیر بمانید. اگر مدل کسبوکارتان خوب باشد، بیش از نوع خاص کسبوکاری که درون آن هستید، به حساب میآید. این واقعیت که اولاپیک دو بار تغییر رویه داده، لزوما هشداردهنده نیست. ایده اولیه تنها ۱۰ درصد کسبوکار را تشکیل میدهد و تغییر و سازگاری ایده با واقعیتهای نوظهور، بقیه آن را. خیلی به ایده اولیه وفادار نمانید، چرا که چشمتان را به روی احتمالات جدید میبندد. به یاد داشته باشید، این یک سفر است و باید خودتان را برای هر چیزی آماده کنید.
۴) اشتیاق داشته باشید. داشتن تیم مناسب که بتواند عملکرد بلندمدت داشته باشد، حیاتی است. من در شرکتهای دیگر کار کردهام، اما این حس هدف یا ماموریت مشترک را نداشتند. در نهایت، باید به کاری که انجام میدهید باور داشته باشید تا در مسیر بمانید. اگر کسبوکاری که بیشتر زمان، انرژی و مهارتهای خود را صرف آن میکنید، اثر مثبتی بر جامعه داشته باشد، خوب است. مثلا کسبوکار ما به نجات زندگی مردم میپردازد. با اینکه این مساله در مورد اولاپیک کاربرد ندارد، اما موسسان آن حداقل تا یک سطحی باید باور داشته باشند کاری که انجام میدهند برای مشتریان یا کاربران تفاوت ایجاد کند.
ریتز استیتلر، مدیرعامل شرکت Abacus Partners
به نظر میرسد مشکلی که اولاپیک با آن مواجه شده، برای رشد کسبوکارهای فعال در حوزه «نرمافزار به عنوان خدمات» (SaaS) متداول باشد: یعنی تلاش برای تسلط بر یک بخش بازار با مدل کسبوکار قابل سنجش، در دنیایی که در آن بهترین ایدهها با چالشهای فوری از سوی رقبای چابک مواجه میشوند. متاسفانه، مزیت اول بودن مثل گذشته نیست و ایجاد تسلط کامل بر بازار، کار بسیار سختی است. نوآوران تکنولوژی اغلب میتوانند به یک بازار شلوغ برسند که ویژگیهای بیپایان و جنگ قیمتی با رقبا در انتظارشان خواهد بود. هر چقدر ایدهای که دارند بهتر باشد، احتمال وجود این شرایط بیشتر است. ظاهرا بازاریابی از طریق محتوای ایجاد شده توسط کاربران (UGC) و صنعت تجارت تصویری، همه این نشانهها را دارد. اولاپیک در لیست بلند شرکتهای نوآورانه با بازاریابی و قیمتگذاری بسیار سلطهجویانهای مواجه است؛ شرکتهایی مانند Candid، Pixlee، Miappi و.... شاید مساله نگرانکنندهتر این است که نمیتوان این شرکتها را از هم متمایز کرد و مزیت یک شرکت نسبت به دیگری فورا مشخص نمیشود که در بهترین حالت به چرخههای فروش کندتر و در بدترین حالت به سکون کامل در میان مشتریان بالقوه منجر میشود.
بنابراین، پرسش منطقی که باید به آن توجه کرد این است که آیا باید تغییر رویه داد یا نه؟ جامعه جهانی استارتآپها بهطور حتم تا حد زیادی به اریک ریس و جنبش معروف «استارتآپ ناب» او مدیون است. در مورد تصمیمگیری دادهمحور و بهخصوص حلقه بازخورد ساخت-سنجش-یادگیری، چیزهای دوستداشتنی زیادی وجود دارد. در این متولوژی وقتی فرآیند سنجش و یادگیری خوب کار میکند، مشخص میشود که شرکت محرکهای مدل کسبوکار را با موفقیت پیش میبرد یا نه. اگر این فرآیند به درستی پیش نرود، نشانهای است مبنی بر اینکه زمان تغییر یا اصلاحات برای تست کردن فرضیهای جدید در مورد محصول، استراتژی و موتور رشد فرارسیده است. به نظر میرسد مشکل اولاپیک این نیست که محصول، استراتژی یا موتور رشد کارآیی ندارد. مشکل این است که پیوستن به مهمانی و خوردن غذا برای دیگران خیلی آسان است. بنابراین، من از تصمیم برای تغییر یک مدل کسبوکار موفق دفاع نمیکنم، مگر اینکه دلایل بسیار جذابی برای این کار و بر اساس واقعیتهایی که با دادههای واقعی قابل اثبات باشند، وجود داشته باشد.
بر اساس دادههایی که نشان میدهد اولاپیک در بنبست قرار نگرفته، مساله کلیدی که مطرح میشود این است که این شرکت چگونه خود را در میدان رقابت متمایز میکند تا موتور رشدش روشن باشد؟ من به شدت عقیده دارم در صنایع رقابتی، مدیریت اجرایی برتر تنها مزیت رقابتی واقعی است. بازار آزاد هم به محصولات استثنایی پاداش میدهد. آنهایی که در کار خود فوقالعادهاند، بزرگترین پاداشها را دریافت میکنند. اولاپیک باید تصمیم بگیرد آیا واقعا میخواهد در صنعتی که نسبتا در آن پیشتاز بوده دوام داشته باشد یا نه. اگر مساله این باشد، باید بر کاری که بهتر از هر کس دیگری انجام میدهند، متمرکز شوند. بهتر بودن لزوما به معنی داشتن ویژگیهای فنی بیشتر نیست. راههای فراوانی برای متمایز بودن وجود دارد که مثلا یکی از آنها خدمات است. تمرکز، ثبات و تمایز در اینجا مورد نیاز هستند. حتی اگر این صنعت آنقدر رقابتی باشد که در تسلط یک بازیگر به صورت فردی درآید، نتیجه آن برای بنیانگذاران و سرمایهگذاران همچنان مطلوب خواهد بود.
پپ کاساس، موسس شرکت Neoko Capital
وقتی در استارتآپهای تکنولوژی همانند اولاپیک سرمایهگذاری صورت میگیرد، رسیدن به موفقیت کار آسانی نیست، بهخصوص از آنجا که ماهیت مدلهای کسبوکار این چنینی دائما در حال تغییر است. اما پرسیدن دو سوال زیر از خودتان میتواند مفید باشد:
۱) آیا تیم موجود بینش و اجراییات را با هم ترکیب میکند؟ وقتی مدیر کل واحد خردهفروشی اپل در اسپانیا بودم، این بخش بر نوآوری محصول متمرکز بود و کار ما این بود که بهترین عملکرد اجرایی را ارائه دهیم. وقتی مدیران اپل به اسپانیا آمدند، علاقهای به شنیدن مشکلات از طرف ما نداشتند و ترجیح میدادند راهحلها را از ما بشنوند، چون حوزه تخصص ما همین بود. شرکتهایی مثل اپل که در صنایع خود پیشتاز هستند، این نقشها را به افراد خلاق و مجریان نوآوری محول میکنند. اکنون که من یک شرکت سرمایهگذاری کارآفرینی را به نام Neoko مدیریت میکنم، با هر دو نوع این افراد سروکار دارم. کارآفرینانی را میبینم که قادرند بینش جذابی نسبت به آینده داشته باشند. همچنین با کارآفرینانی روبهرو هستم که در امور اجرایی کارشناس هستند. به هر حال، یافتن افرادی که بتوانند هر دو کیفیت را با هم ترکیب کنند دشوار است. مدیران اولاپیک اگر میخواهند پروژه خود را به ثمر برسانند، باید هر دو قابلیت را به نمایش بگذارند. من با تیم اولاپیک دیدار داشتهام و چیزی که در مورد آنها روی من تاثیر گذاشت، علاوهبر توانایی مانور دادن روی اجرای ایدهها، پیشبینی دور بعدی اهداف و جریانات درآمدی بود. این ترکیب برای هر استارتآپی ضروری است.
۲) آیا کارآفرینان و سرمایهگذاران از ارزش پنهانی خبر دارند؟ سرمایهگذاری در هر کسبوکاری با ریسکهایی همراه است، اما برای کسبوکارهای مبتنی بر SaaS و نوآوری دیجیتال که پیشبینی موقعیتیابی در آینده و شکافهای بازار بسیار سخت است، این ریسکها بیشتر میشود. از آنجا که هیچگاه یک پروژه کامل وجود ندارد، سرمایهگذاران حداقل باید بتوانند حدسهای درستی در مورد آینده محتمل بزنند. کارآفرینان بهطور خاص باید پتانسیل درآمدزایی پروژه را به نمایش بگذارند، چرا که پول درآوردن کلید متقاعد کردن همه سرمایهگذاران است. بنابراین، تغییر مدل کسبوکار اولاپیک مشکلزا نخواهد بود، با توجه به اینکه بنیانگذاران آن میتوانند تغییرات را با توجه به برنامههای ویژه برای درآمدزایی توضیح دهند. همچنین بنیانگذاران اولاپیک در اقدام برای تغییر پلتفرم به اشتراکگذاری عکس از مبحث عروسی به رسانه و سپس تجارت الکترونیک، باید این تغییرات را اقدامات واسطهای در مسیر ارزشآفرینی بدانند.
من هیچ گاه نصیحت بن لین، یکی از شرکای قدیمیام که از سرمایهگذاران اولیه اولاپیک نیز بود را فراموش نمیکنم. او همیشه بر اهمیت جستوجو برای پتانسیلهای پنهان تاکید میکرد. با اینکه موقعیت اصلی اولاپیک خیلی قابل سنجش نبود، اما لین به پتانسیل بزرگتر کسبوکار اصلی آن پی برده بود: اینکه از طریق یک پلتفرم تجارت الکترونیک سودمندتر باید به مشتری دست یافت. این همان نقطهای است که تجربه و فراست سرمایهگذاران باهوش وارد کار میشود. خود کارآفرینان ممکن است حتی به ارزش واقعی کسبوکار خود پی نبرند. به همین دلیل است که همه باید با هم همکاری کنند تا فراتر از فعالیتهای موجود را ببینند و فاز بعدی توسعه را تصویرسازی کنند. این یک همکاری مشارکتی است که در آن سرمایهگذاران میتوانند شکافهای بازار را تشخیص دهند و دانش گستردهتر خود را برای پر کردن این شکافها در لحظهای درست بهکار بگیرند.
ارسال نظر