نقش روسای خوب در سلامت کارکنان سازمان
نویسنده: Emma Seppala
مترجم: سیدساجد متولیان
منبع: Harvard Business Review
شرکتهای بزرگ با توجیه ارتقای سلامت کارکنان و به دلیل الزامات قراردادهایی که با شرکتهای بیمه منعقد میکنند، برنامههای سلامتی را همراه با مشوقهای مالی به کارکنانشان ارائه میکنند. برای مثال، کارکنانی که در برنامه کنترل کلسترول خونشان شرکت میکنند، مبلغی را بهعنوان تشویقی دریافت خواهند کرد و همین طور شرکت در برنامههای سلامتی دیگر، مشوقهای مشابهی را برای آنها به دنبال خواهد داشت.
نویسنده: Emma Seppala
مترجم: سیدساجد متولیان
منبع: Harvard Business Review
شرکتهای بزرگ با توجیه ارتقای سلامت کارکنان و به دلیل الزامات قراردادهایی که با شرکتهای بیمه منعقد میکنند، برنامههای سلامتی را همراه با مشوقهای مالی به کارکنانشان ارائه میکنند. برای مثال، کارکنانی که در برنامه کنترل کلسترول خونشان شرکت میکنند، مبلغی را بهعنوان تشویقی دریافت خواهند کرد و همین طور شرکت در برنامههای سلامتی دیگر، مشوقهای مشابهی را برای آنها به دنبال خواهد داشت. هر چند سازمانها با اجرای این برنامهها که با هدف ارتقای سلامت کارکنان دنبال میشود، اغلب بهطور ناآگاهانه اوضاع را وخیمتر میکنند. این شگفتآور است که مطالعات اولیه روی برنامههای ارتقای سلامت کارکنان نشان میدهد که این برنامهها عموما به نتایج محسوسی ختم نمیشوند.
در بهترین حالت، این برنامهها مصداق حرف بدون عمل هستند اما در بدترین حالت، استرس بیشتری را برای کارکنان ایجاد خواهند کرد. انجام آزمایش خون، پر کردن پرسشنامههای سلامتی و... صرفا یکی از شیوههایی است که این برنامهها فعالیتهای بیشتری را به برنامه فشردهکاری کارکنان اضافه میکنند. یکی از کارکنانی که در یکی از برنامههای ارتقای سلامت کارکنان شرکت کرده بود به من چنین گفت: «احساس میکنم شرکت از من میخواهد که مراقبت بیشتری راجع به سلامتیام داشته باشم اما آن چنان با برنامههای مختلف و زمانبندیهای سختگیرانه مرا تحت فشار میگذارد که فرصتی برای اینکه ناهارم را پشت میزم بخورم ندارم. میدانم که شرکت در این برنامهها برای سلامتیام خوب است، اما از اینکه هر بار مدیر و همکارانم مرا تحت فشار میگذارند که در میانه انجام کارهایم، از پشت میز بلند شوم و با آنها نرمش کنم آزردهخاطر میشوم. ضمن اینکه گاهی اوقات که نمیتوانم بعد از ساعت کار در کلاس یوگا شرکت کنم، احساس گناه و عذاب وجدان سراغم میآید.» ظاهرا اینگونه که از گفتههای کارکنانی مانند این فرد مشخص است، برنامههای سلامتی نه مفری برای رهایی از فشار کاری روزانه بلکه به یکی از وظایف شغلی جدید تحمیل شده به کارکنان شرکتها تبدیل شدهاند.
وقتی آمار و اطلاعات را بررسی میکنیم، متوجه میشویم که کارفرمایان و صاحبان شرکتها اغلب از هدف اصلی این برنامهها غافل ماندهاند. مطالعاتی که اخیرا انجام شده است نشان میدهد، سلامتی کارکنان با مجبور کردن آنها به شرکت در اینگونه برنامهها یا حتی ارائه بستههای تشویقی به آنها بهبود نمییابد، بلکه کارکنان یک محیط شادتر و کماسترستر را به فیشهای حقوقی با مبالغ بالاتر ترجیح میدهند. بنابراین چه چیزی به شادی کارکنان منجر خواهد شد؟ قطعا محیط کاری که در آن اصول انسانی برقرار است. یک فرهنگ سازمانی که در آن بخشش، مهربانی، اعتماد، احترام و الهامبخشی نهادینه شده باشد. مطالعات متعددی که توسط پیشگامان روانشناسی مثبتنگر سازمانی همچون جین داتن و کیم کامرون در دانشگاه پنسیلوانیا و آدام گرنت در دانشکده کسب و کار وارتون انجام شده است، نشان میدهد یک فرهنگ سازمانی که در آن فرهنگ کاری مثبتی برقرار است، به سطح بالاتری از وفاداری، دلبستگی کاری، عملکرد، خلاقیت و بهرهوری منجر خواهد شد. با در نظر گرفتن این واقعیت که حدود سه چهارم از کارکنان در ایالات متحده آمریکا به کار خود دلبستگی ندارند و همچنین هزینههای بالای خروج کارکنان از سازمان، میتوان نتیجه گرفت که سازمانها و به ویژه آنهایی که در ایالات متحده آمریکا قرار دارند، باید نسبت به آمار و اطلاعات موجود در زمینه رضایت کارکنان از برنامههای ارتقای سلامت توجه بیشتری نشان بدهند.
پژوهشها حاکی از آن است، موثرترین راهی که رهبران سازمانها میتوانند سلامت کارکنانشان را بهبود ببخشند نه از طریق اجرای برنامههایی همچون برنامههای سلامتی، بلکه از طریق کارهای روزمرهای است که انجام میدهند. برای مثال، آمار و اطلاعات به دست آمده از تحقیقات گستردهای که توسط آنا نایبرگ در موسسه کارولینسکا انجام شده است، نشان میدهد داشتن یک رئیس سختگیر و بداخلاق با بروز مشکلات قلبی در کارکنان ارتباط مستقیم دارد. از سوی دیگر، همین تحقیقات نشان داده است، درجه وفاداری و دلبستگی کاری در کارکنانی که رئیسی دلسوز و حمایتگر دارند، به مراتب بالاتر است. بر مبنای این پژوهش، صحبت صمیمانه مدیران با کارکنان هنگام ناهار و پرسیدن راجع به خانوادهشان در مقایسه با پیشنهاد شرکت در یک کلاس ذهنآگاهی، به مراتب عمل موثرتری در جهت ارتقای سلامتی کارکنان محسوب میشود. رهبران سازمانی فضای کلی سازمان را شکل میدهند و رفتار آنها تعیین میکند که آیا تعاملات درونسازمانی بر مبنای اعتماد، بخشش، درک متقابل، همدلی، سخاوت و احترام شکل گرفته است یا خیر. برای مثال، یکی از شرکتهایی که جزو لیست ۵۰۰ شرکت برتر مجله فورچون است و در سانفرانسیسکو ایالات متحده آمریکا قرار دارد، سیستمی را طراحی کرده است که مدیرعامل شرکت به محض ابتلای یکی از کارکنان به یک بیماری یا مشکل شخصی جدی باخبر میشود و در عرض ۱۵ دقیقه و صرف نظر از اینکه در آن زمان مدیرعامل چقدر سرش شلوغ باشد، خود او با کارمند مورد نظر تماس میگیرد و از او دلجویی میکند.
ما فراموش کردهایم که سازمانها پیش از هر چیزی محلی برای تعاملات انسانی هستند. تحقیقات روانشناسان نشان داده است، بزرگترین نیاز ما بعد از غذا و سرپناه، نیاز به تعاملات اجتماعی و بهویژه ارتباط اجتماعی سازنده با دیگران است. اگر ما محیط کاری ایجاد کنیم که اینگونه تعاملات مثبت و سازنده در آن وجود داشته باشد، عملا به رشد سازمان کمک کردهایم. این به آن معنا نیست که مدیران سازمانی نیاز دارند بیش از حد انعطافپذیر باشند یا لزوما سازمان به محلی تبدیل شود که بیش از اندازه در آن خوش میگذرد. شما میتوانید کماکان قدرتمندانه به مدیریت خود ادامه بدهید، قدرتتان را اعمال کنید، تاثیرگذاریتان را داشته باشید و حرفتان را رک بزنید و در عین حال موقر، دلسوز و فهیم باشید. به جای اضافه کردن برنامههای سلامتی جدید و مشوقهای مالی گوناگون، کارفرمایان میتوانند کاری به مراتب سادهتر و صدالبته کمهزینهتر انجام دهند که همانا ایجاد یک فرهنگ سازمانی ارزشمدار با تکیه بر اصول انسانی و درک متقابل است.
ارسال نظر