دلزده از کار چه کند؟
منبع: کتاب تجارت کردن با قلب
نویسنده: پرستون بیلی
مترجم: مهدی نیکوئی
پرستون عزیز
روزهای من با مشتریان و در تحقق بخشیدن به رویاهایشان سپری میشود. با این حال، از کارم لذت چندانی نمیبرم. حقیقتش آن است که از کار خسته و دلزده شدهام. این وضعیت در حالی است که زمانی برای کار بسیار مشتاق و پرانگیزه بودم. چه میتوان کرد که باز هم آن احساسات به کارم برگردد؟
با احترام
دوست عزیزکسبوکارهای خدماتی و خلاقانه، بسیار هیجانانگیز هستند.
منبع: کتاب تجارت کردن با قلب
نویسنده: پرستون بیلی
مترجم: مهدی نیکوئی
پرستون عزیز
روزهای من با مشتریان و در تحقق بخشیدن به رویاهایشان سپری میشود. با این حال، از کارم لذت چندانی نمیبرم. حقیقتش آن است که از کار خسته و دلزده شدهام. این وضعیت در حالی است که زمانی برای کار بسیار مشتاق و پرانگیزه بودم. چه میتوان کرد که باز هم آن احساسات به کارم برگردد؟
با احترام
دوست عزیزکسبوکارهای خدماتی و خلاقانه، بسیار هیجانانگیز هستند. همیشه افراد جدیدی را ملاقات میکنید، ایدههای جدیدی را در ذهن میپرورانید و بهطور دائم در حال یادگیری هستید. از طرفی فشار برای راضی نگه داشتن مشتریان باعث میشود که همیشه مراقب فعالیتهای خود باشیم. با این حال، متاسفانه، علاقه و تمایل بیش از حد به پیشرفت باعث میشود که گاهی تبدیل به افرادی شویم که عطش اشتیاق و هیجان در کار خود دارند. ما همیشه به دنبال کاری هستیم که خلاقیت بسیاری میخواهد و زمانی که این اتفاق به سرعت نمیافتد، دچار خستگی و دلزدگی میشویم.
معمولا زمانی که با کاری بسیار ساده مواجه هستیم، از انجام آن خسته میشویم. کاری که نیاز خاصی به استعداد و نبوغ ما، خلاقیت یا مهارت نداشته باشد، نمیتواند ما را برانگیخته کند. خوشبختانه، چالشی کردن پروژهای که ما را دلزده کرده است، کار دشواری نیست. یک بار شمعدانهای مراسم را به شکل یک درخت طراحی کردم و مشتریانم از دیدن آن به شگفت آمدند. آن طراحی به حدی قابل توجه و برجسته بود که هنوز هم با گذشت ۲۰ سال از آن، مشتریانم تقاضا میکنند که آن طراحی را برای آنها هم اجرا کنم. استقبال آنها به حدی بوده است که اکنون دیگر تمایلی به دیدن یک شمدان درختی ندارم!
با این حال، در آن زمان از طراحیهای یکنواخت و چندباره شمعدانها دلزده شده بودم و تصمیم گرفتم که کار خود را چالشی کنم. با این حال، بهطور همزمان تلاش میکردم که آن را برای هر کدام از مشتریان به یک شکل متفاوت اجرا کنم. این است یک چالش واقعی برای من: باید به شکل اصیل و قالب اصلی کار وفادار بمانم و در همان حال، راههای کوچکی پیدا کنم که در هربار انجام کار، طراحی آن با دفعه قبل تفاوت داشته باشد و روح خلاقیت در آن حفظ شود. شاید تغییرات کوچکی که میتوان انجام داد، تنها در استفاده از گل یا شمعهای رنگی باشد اما به اندازه کافی میتواند اشتیاق انجام کارهای جدید را در وجود من زنده نگه دارد. با توجه به این جزئیات است که اکنون میتوانم همچنان بهکار خود اشتیاق داشته باشم. امروز، با وجود آنکه ترجیح میدهم کارهای متفاوتی را انجام دهم، در صورتی که دیگران باز هم درخواست شمعدانهای درختی کنند، میدانم که توانایی چالشی ساختن آن را دارم و به همین دلیل است که از کار خود دلزده نمیشوم.
اما گاهی مشکل دلزدگی ما بهدلیل ماهیت خستهکننده کارها نیست. ما زمانی هم که به جای تکیه بر خود و منابع داخلی، برای سرگرمی و برانگیختگی به دیگران تکیه کنیم، دیر یا زود دلزده خواهیم شد. بارها به این موضوع فکر میکردهام که فلان مشتری بهطور دائم از من درخواستهای خستهکننده و کسالتآور دارد، اما باز هم به یاد میآوردهام که وظیفه او نیست که مرا برانگیزاند، این وظیفه من است که درخواستهای ساده آنها را جذاب و برانگیزاننده کنم.
از شیوه تربیتی والدینی شنیدهام که فرزندان خود را از گفتن عبارت «حوصلهام سر رفته» منع میکنند. آنها به فرزندان خود میگویند: کاری برای انجام دادن پیدا کن. خودت را سرگرم کن. آنها با همین جملات ساده، درسهای بزرگی به فرزندانشان میدهند؛ درس تغییر نگرش. دلزدگی و بیحوصلگی نشانه آن است که باید نگرش خود را عوض کنیم. اگر شکایت و غر زدنهای ما به درازا کشید، تبدیل به زیادهروی میشود. خود ما باید به دنبال آن برویم که راهی برای غلبه بر دلزدگی و بیحوصلگی پیدا کنیم. بهعنوان افرادی که شغلشان آمیخته با خلاقیت است، ما باید هر روز احساسات و اشتیاق خود را تقویت کنیم. با این حال، همچنان گاهی مجبور هستیم کارهایی را انجام دهیم که یا علاقهای به انجامش نداریم یا به اندازه کافی برای آن برانگیخته نیستیم. یکی از خوانندگان وبلاگ من، این موضوع را به این صورت حل میکند:
زمانی که بهعنوان یک گلآرای حرفهای برای ۲ شرکت مختلف کار میکردم، میتوانم به جرات بگویم که تنها ۲۵ تا ۳۰ درصد از وقتم را صرف انجام کارهایی میکردم که جذاب، سرگرمکننده و خلاقانه بود. بقیه زمان کاری من صرف حمل و دریافت گل، آمادهسازی آنها، تمیز کردن محیط، دریافت سفارشهای کاری و صحبت کردن با مشتریان میشد. از دیگر وظایف خستهکننده و غیرخلاقانه دیگر من، اداره کردن کسبوکار و جذب مشتریان بیشتر بود. حتی اکنون که خودم طراح مجالس هستم و شرکت خود را دارم، بخش قابل توجهی از زمان من صرف اداره امور، پاسخگویی به تماسهای تلفنی و ایمیلها، جلسات مشتریان و... میشود. آنچه باعث میشود بهکار خود ادامه دهم، اشتیاق بدون حد و مرز من نسبت بهکار و مشتریانم است، به همین دلیل است که حتی اگر بخش اندکی از زمان من به کارهای واقعا خلاقانه و محوری کارهایم معطوف شود، باز هم جبرانکننده تمام سختیها و بیحوصلگیهایم است. اگر دلزدگی و بیحوصلگی شما مدتها است که ادامه دارد و هیجان کارهای خلاقانه باعث نمیشود که برای انجام سایر وظایف دشوار و عادی خود برانگیخته شوید، شاید زمان آن است که درباره کار خود تجدیدنظر نظر کنید. با این حال، اجازه ندهید بیحوصلگیهای موقتی یا دلزدگیهای آنی انگیزه کار را از شما بگیرد. فقط اندکی چالش بهکار خود اضافه کنید و هیجان را به کارتان بازگردانید.
چارلز نوبل: شما باید اهداف بلندمدتی داشته باشید که در زمان وقوع شکستهای مقطعی و کوتاهمدت بتوانند شما را در مسیر حرکت نگه دارند.
ارسال نظر