در شب مهرداد اسکویی چه گذشت؟
ناگفتههای زندگی یک سینماگر جهانی
در برنامه شب مهرداد اسکویی، ماندانا کریمی، همسر این مستندساز، گفت: «۲۸سال است ما با مهرداد زندگی میکنیم و باید بگویم شاهد پروسه کاری همسرم بودم. مهرداد ذهن بسیار خلاق و ایدهپردازی دارد. تعداد این ایدهها به حدی زیاد است که خیلی اوقات نمیتواند به آنها برسد و گاهی اوقات ایدهها را به دیگران و دوستانش میدهد و همیشه ایدهها جلوتر از اجرا هستند. از ویژگیهای مهم مهرداد این است که هدفش را گم نمیکند و خیلی متمرکز به سمت کارهایش میرود. یکی از دلایلی که میتواند به این همه کار برسد، این است که زندگیاش با کارش یکی است. آن چیزی که همه ما در آینده نسبتا نزدیک میتوانیم مشاهده کنیم، مهرداد معمولا خیلی دورتر از آن را هم میبیند و نگاه تاریخی دارد. مرد سالم و با اخلاق و خوشاخلاقی است. استعداد و خلاقیت و سواد و پیگیری و مهمترینش انگیزه است.»
در بخشی دیگر از برنامه سیفالله صمدیان به تفاوت و اشتراک فیلمهای داستانی و مستند پرداخت و گفت: «آقای نصرت کریمی عزیز خاطرهای از مسائل اقتصادی خانوادهاش میگفت، آن هم در جهانی که حکومت پول برقرار است. بدون تعارف و در هر میلیمترش سلطه پول داد میزند. وقتی آقای کریمی این حرف را زد، من فهمیدم که مهرداد چقدر خوشبخت بوده است که در دامن چنین باور شریفی بزرگ شده. آقای کریمی میگفت ما در خانه نمیفهمیم که چه کسی خرج کرد و چقدر و چه نیازی داشت و نیازش چگونه برطرف شد. گفتم مگر میشود، گفت بله ما پولی را اول ماه روی طاقچهای میگذاریم و هر کسی بخواهد میرود، برمیدارد و خرج میکند، وقتی تمام شد پول دیگر را سر جایش میگذاریم. شاید ساده به نظر رسد، ولی باور کنید آزادگی درونی و رهایی یک خانواده هنرمند را نشان میدهد، یک چیزهایی را نمیشود با میلیاردها دلار خرید. یک آرامش و دو استقلال. چنین اتفاقهایی تنها در خانوادههایی پیش میآید که مهرداد عزیز در آن رشد پیدا کرد و علاوه بر آن چیزهایی از خانواده گرفت، به آن خانواده هم چیزهایی داد. چه داد؟ آبرویی که کمتر دامادی در این وسعت به خانواده دیگر میدهد که خودشان آبرودار خیلی چیزها بودند.»
همچنین احمد الستی از نقاط اشتراک آثار ژان روش و مهرداد اسکویی حرف زد و سپس بابک کریمی به عنوان سخنران بعدی گفت: «باید کمی ساعت زندگی را به عقب ببرم. مهرداد مثل درخت تنومندی است که هم جثهاش بزرگ است و هم قد کشیده و هم ریشههایش خیلی عمیق در زمین فرهنگ و روابطش است. زمانی که مهرداد را شناختم، هنوز در دانشگاه درس میخواند و با ماندانا ازدواج کرده بود. در سفرهایم که به ایران میآمدم با هم مینشستیم و حرف میزدیم و فیلم میدیدیم. کارهای کوچکی انجام میداد و دنبال فرم خودش بود. من آن زمان کار تدوین کرده و با فیلمسازان جوان بسیاری در ایتالیا کار میکردم و دستم آمده بوده که چطور آدمی چه نوع کارهایی انجام میدهد و به چه مقصدی میرسد. از آشنایی که با مهرداد داشتم و با هم سفر رفتیم دیدم کنجکاوی که به جهان پیرامونش داشت غرقِ منِ خودش نبود. توانایی و انرژی در صحبت با آدمهای غریبه در مسیر میگذاشت.
هم دورههای مهرداد همگی به سمت فیلم داستانی رفته و برخی هم خیلی موفق بودند. مهرداد هم انگار خود به خود در صف این ماجرا بود. زمانی که تیپولوژی مهرداد برایم روشن شد، گفتم تو برو سمت مستند. برای اینکه همین گونه که هستی نصف راه را آمدهای، شرایط یک مستندساز را خدادادی داری. چرا میخواهی این را دور بریزی و بروی به سمتی که برای تو نیست. اول کمی جا خورد ولی بعدها با کارهایی که کرد نشان داد، خاصیتهایی که داشت، چطور توانستند تبدیل به میوههای درخشان شوند. یک خاصیت دیگر او این است که آن انرژی که دارد به اطرافیانش منتقل میکند و خیلی درس میدهد.» در ادامه این برنامه فریناز راشد مرندی از همکاری در پروژه بازخوانی تاریخ ایران از طریق کارتپستالها حرف زد و محمد غفوری از اهمیت حضور این سینماگر در بخش فرهنگ و هنر گفت.
در پایان مهرداد اسکویی از معنای وطن و همکاری مردمی در پروژههای فرهنگی حرف زد و گفت: «امشب دلم میخواست ایرج افشار، نصرت کریمی، خسرو سینایی، منوچهر طیاب، اکبر عالمی و مرتضی پورصمدی باشند. دلم میخواست بگویم برای پسری که هیچ چیز در زندگیاش نداشت، از خانهای آمد که پر از عشق بود و پدر و مادر و برادر و خواهرها، اما به دلیلی سه بار پدرش ورشکسته شد و فقیر شدند و یک نوجوان در کنارههای بندر انزلی بود که هیچ چیز در زندگی نداشت جز یک رویا. از آن نوجوان تا به امروز مردی در آستانه ۵۵سالگی است و شماها تک تک شماها حمایتش کردید تا بتواند رویایش را به گور نبرد. او دوست داشت بزرگان مملکتش را بشناسد. یک دوربین کوچک هم تهیه کرد و دلش میخواست آنها را ببیند، دوربین بهانه بود این عکسها بهانه است، دلش میخواست با آنها دو ساعت حرف بزند، همین. برای همین عکاسی یاد گرفت و رفت در کوچه و پسکوچههای مملکت بسیاری از روستاها و شهرها. با خیلی آدمها درددل کرد و سینهاش مالامال از رنج انسانها و رویاها و آرزوهای انسانهای سرزمینش شد. اینجا هستم تا از شما سپاسگزاری کنم.»