۳ سال از خاموشی استاد محمدرضا شجریان گذشت
او رفته با صدایش اما...
غلامحسین امیرخانی: ما خوشنویسان زانوی ادب زدهایم و نسبت به آثار گرانبهای موسیقی و ادبیات شاگردی دائمی داریم و همه عمرمان اینطور میگذرد. اساسا جنس هنر خوشنویسی با ادبیات همراه و همقدم است. من تنها به عنوان ستایشگر استاد شجریان میتوانم نکتهای را درباره ایشان بر زبان بیاورم اما معرفتشان را باید از زبان بزرگان این هنر بشنویم. اگر به نقطهای رسیده باشیم که شاگرد شایستهای برای فرهنگ و ادب کشور باشیم، باید به خودمان افتخار کنیم و با صدای نازنین استاد شجریان دوباره با این فرهنگ آشنا میشویم. از این بابت مدیون استاد شجریان هستیم. همه ملت ما به همعصری با استاد شجریان افتخار میکنند. در طول تاریخ چراغهای روشنی داشتهایم که جغرافیای فرهنگی ما را روشن کرده و آنان که مشتاق زیبایی و کمال و لطافت و معرفت و هنر هستند، از صدای آسمانی استاد شجریان، مشام جان خود را معطر کردهاند و این بهرهمندی همچنان ادامه دارد. متاسفانه ملت ما به دلایلی که مفصل است، گویی ماموریت دارد خودش را معرفی نکند.
حسین علیزاده: هیچکس نمیتوانست به شجریان زور بگوید. او خوشسفر بود و در سفرهایمان گاهی سر بار و وسایل بچهها را میگرفت و کمکشان میکرد. وقتی اجازه ندادند سازهایمان را که تعدادشان زیاد بود، با هواپیمایی در آمریکا جابهجا کنیم، او سوار هواپیما نشد و ما نصف روز در فرودگاه ماندیم تا بالاخره یک هواپیما شرایط را بپذیرد. او هرآنچه میخواست به دست میآورد. این روحیهاش باید برای ما درس باشد. اینکه عادت نکنیم صرفا یک خیابان به نامش کنیم. هنر او با شخصیتی شکل گرفته است که در واقع آن است که نمیتواند تکرار شود. صدای او صدای عشق است و اگر کسی با عشق خصومتی دارد با او خصومت دارد. هنر شجریان نیاز انسان است. هنر امیدآفرین است و شاید به همین دلیل عدهای دوستش ندارند زیرا آنها با زندگی مخالف هستند. محمدرضا شجریان در قلب مردم جای دارد. از روزی که او را از دست دادیم اتفاقا او را بیشتر بین خود داریم.
محمدرضا شفیعی کدکنی: من حق و حد خودم نمیدانم که درباره هنر شجریان صحبت کنم چون من در موسیقی شنونده مبتدی و بیفرهنگی هستم و شجریان در موسیقی، جایگاه حافظ در شعر را دارد. ملودی قوی و اجرای استوار میتواند شعر ضعیف را جمعوجور کند. حنجره شجریان معجزه میکند. ما قدر شجریان را نمیدانیم. یک نابغهای در مملکت ما در حوزه آواز پیدا شده است. میراث موسیقایی شجریان، برابر میراث موسیقایی تمام خوانندگان ماست. بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد / وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد / به روی نقشه وطن، صدات، چون کند سفر / کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد / برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها / بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد / سیاهی از وطن رود، سپیدهای جوان دمد / چو آذرخشِ نغمهات زِ شب شرر برآورد / شب ارچه هایوهو کند، زِ خویش شستوشو کند / در این زلال بیکران دمی اگر برآورد / صدای توست جادهای که میرود که میرود / به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد.
هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه): شجریان برای من مثل پسرم است، مثل برادرم است، مثل پدرم است. اصلا مخلوط همه این مناسبات است. آخرین باری که باهاش صحبت کردم سال 97 بود. یلدا (دخترم) هم ترتیبی داد که یک دیدار تصویری داشته باشیم. سلام آقای شجریان، سلام، فلان و اینها. من دیدم که نمیتوانم ادامه دهم؛ یعنی بغض کردم. او شروع کرد به حرف زدن؛ «شما همیشه برای من پدری کردین، فلان کردین و فلان کردین و...»، زد به گریه. من هم تلفن را دادم به یلدا و گفتم بگیر، دیگر هم از این کارها نکن. این آخرین باری بود که من با ایشان صحبت کردم. بعد هم که متاسفانه رفت در کما و ... امکانات صوتی شجریان، جنس صدایش فوقالعاده شیرین است، پاکیزه است. خودش هم آدم پاکیزهای بود؛ نه اهل الکل بود نه اهل افیون بود. یک استثنا بود در هنرمندان ما. بارها گفتهام که نمیتوانم ایران را بی بودن شجریان تصور کنم. آنقدر زنده ماندم که این مصیبت را هم دیدم. برای بزرگی این مصیبت کلمه ندارم. کلماتم سست و ضعیف و کم و کوچک و پوک است. عاجزم از بیان.