خاطره مشترک بچههای ایران
امروز سالگرد درگذشت میرحسن ارژنگنژاد است
ارژنگنژاد در سال ۱۳۰۰ در شهر مشهد زاده شد و دوره دبستان را در همان شهر گذراند. در نوجوانی با پدر و مادرش و هفت خواهر و برادر، به شهر تهران آمد. او درباره آشناییاش با دنیای هنر تعریف میکند: «پسرخاله من به نام غلامرضا رحیمزاده ارژنگ از بادکوبه به ایران آمده بود. او در تیف، دورهای را گذرانده بود که مجسمهسازی و نقاشی و طراحی بود ولی نتوانسته بود برای همیشه بماند و دوران عالی آکادمیک را بگذراند. پدر و مادرش فوت شده بودند و پدرم او را به ایران آورده بود و در منزل ما بود. من با ایشان طراحی و نقاشی را تمرین میکردم. ایشان یک کار نقاشی تهیه کرده بود که دانشگاه و ساختمان دارایی و دادگستری و از همه مهمتر نشان دادن دانشگاه بود. این نقاشی باعث جذب وی در شهرداری شد. بعد از اینکه در شهرداری مستقر شد برای اینکه کارگاهش را مستقر کند، همه اعضای خانواده را به کارگاه خواند و اولین کار، نمای میدان حر بود.
این کار اولین برنامهای بود که ما شروع کردیم. ایشان در آن زمان ۲۲ساله بودند و بنده ۱۲ساله بودم. از وردست ایشان کار را شروع کردم و سه سال طول کشید تا اسکلت اولیه میدان حر انجام شد. ایده و فکر از ایشان بود و ما گروهی کار میکردیم. چون هیچوقت کاری بهتنهایی به جایی نمیرسد. این طرح به نام عقل و جهل بود و تا به حال اسمهای مختلفی رویش گذاشته شده است. نامگذاری این طرح برای منطقه دلیل داشت و دلیلش این بود که جوانها این پیکر را ببینند و بیندیشند که یک آدم سالم میتواند موفق شود و اژدها را که سمبل پلیدی است از بین ببرد. با اجرای این ایده، جوانها متنبه شده و از فکرهای پلید خارج میشوند و به سوی زندگی سالم گام برمیدارند.»
وی درباره روند ساخت پروژه میدان حُر که آن زمان به باغشاه معروف بود توضیح میدهد: «کار از گچ است. آن هیکل ۱۰ متر بود و ما با داربست کار نکردیم و در حیاط کار کردیم. یک دستانداز ۸۰سانتی بود که در شبهای تابستان در آنجا پشهبند زده میشد و خانواده استفاده میکردند. کار دوپارچه انجام شد. دو تا پنجمتری و البته یک پایه دهمتری و ریشه پایه دهمتری هم بود و جمعا ۳۰ متر یکپارچه است که جرثقیل نتوانست آن را یکپارچه جابهجا کند. شهریور ۱۳۲۰ این برنامه را شروع کردیم و سه سال طول کشید. این کار سنگین بود برای اینکه ما نتوانستیم همه هزار قالب را با اینکه شمارهگذاری شده بود و با رنگهای سیاه و قرمز علامتگذاری کرده بودیم سوار کنیم.
بیشتر توانستیم بیرون این کار را سوار کنیم؛ وقتی که بتن ریختیم و قالبها را درآوردیم دیدیم که آنقدر چیزهای اضافی وجود دارد که همه را تراشیدیم تا اینکه با سیمان نرمتر، بازسازی کردیم و این کار درآمد و به این شکل شد که الان است. زمانی که دوباره خواستم بازسازی کنم از کتاب قدیم تهران استفاده کردم و پایه را برابر زمان قدیم که اجرا کرده بودیم بازسازی کردم. حدودا چهار سال پیش بازسازی مجدد کردیم. این کار در زمان ۱۳۱۲ قراردادش بسته شده، در سال ۱۳۱۵ انجام شده و به وسیله استادم غلامرضای رحیمزاده این طرح، طراحی شده و بازسازیاش هم بنده انجام دادم.»
این هنرمند درباره دفتر راهنمای نقاشی ارژنگ توضیح میدهد: این کار با پیشنهاد دو دوستی که کتابفروشی داشتند انجام شد. در مسیری که کتاب میخریدم رفتوآمد داشتم. بعد از آشنایی با دو کتابفروش، وقتی ایشان با شغلم آشنا شدند، به آنها گفتم که شبها نقاشی میکنم و قرار شد طرحی را تهیه کنم و به آنها بدهم تا منتشر کنند که این کتاب نقاشی شروعش از آنجا شد.
ارژنگنژاد که پروژههای بهیادماندنی چون مجسمه فردوسی در مشهد را در کارنامه خود دارد درباره دیگر آثار بهیادماندنیاش توضیح میدهد: با دایر کردن اولین کارگاهمان، بانک ملی از ما تقاضای کاری را کرد. آنها سردر آجری داشتند که از قرار آن محل متعلق به سردار اسعد بختیاری بود. آن فضا را متراژ کردیم و نمایی به ورودی بانک دادیم. زنجیرهایی بود که از برنز اجرا کردیم. البته ایده آن متعلق به پسرخالهام بود و ما کار کردیم. بعد از آن، از ما خواستند که مرحله دوم کار را به صورت تختجمشیدی اجرا کنیم و بعد میدان توپخانه و آن حوضها و پایههای سربازها را اجرا کردیم. مقدمه کار انفرادی من از سعادتآباد بود. بعد از شهریور سال ۱۳۲۰، کارگاهی نزدیک خانهمان اجاره کردم. در آن کارگاه با جهانگیر آهی مدیر کارخانههای ونک قرارداد فضاسازی را امضا کردیم که ماهی ۲هزار تومان تعیین کردند و نزدیک به چهار سال با آنها کار کردم.
ارژنگنژاد درباره آینده هنر مجسمهسازی بهویژه آکادمیک نگرانی خود را اینگونه ابراز میکند: «متاسفانه در دانشگاههایمان این پیشبینی نشده که روش اجرایی کار را دانشجویان بدانند. یک مهندس یا یک مجسمهساز باید از ابتدا با مواد بهکاررفته آشنا باشد. زمانی که من کار مجسمهسازی را شروع کردم در آن زمان دانشگاهی نبود و فقط کار کردم، اما بارها به نمایشگاههای خارج رفتم و آثار را دیدم و برداشت درست را از آنها کردم. اعتقادم بر این است که مجسمهسازان نسل جوان حیف شدند چون منطق کار درست نیست، چون در هر حرفه هم باید تحصیل باشد و هم عمل، چون بدون عمل کار بینتیجه میشود. مثلا مهندس شهرساز داریم که اصلا از فضاسازی چیزی بلد نیست.»