هنرمند خردمند

زنده‌یاد خسرو سینایی، کارگردان مطرح سینما، درباره او گفته است: «اگر از من بپرسند نصرت کریمی کیست، بی لحظه‌ای درنگ می‌گویم «هنرمندی خردمند». سال‌هاست او را می‌شناسم‌. از آن زمان که تحولی در سینمای نقاشی متحرک ایران ایجاد کرد... از آن زمان که فیلم بسیار خوب «درشکه‌چی» را ساخت... و از آن زمان که به عنوان بازیگر نه فقط در میان اهل سینما، بلکه در میان تماشاگران عادی هم چهره‌ای سرشناس و محبوب بود. هرگز ندیدم دچار غرور پوچ بسیاری از هنرمندان شود. همیشه لبخندی مهربان داشت، حتی در آنجا که محصول ذهن خلاقش به اسم دیگران شهرت می‌یافت و از او نام نمی‌بردند. من تا آن زمان او را فقط به عنوان هنرمند می‌شناختم اما زمانی که برگشت و خارهای دردناکش را به بدن او فرو کرد، من نصرت کریمی دیگری را شناختم، مردی که فراز و نشیب زندگی را می‌شناخت و خوب ‌انست برای گذر از این فرازونشیب، شکیبا باید بود. او هرگز عزلت‌نشین نشد، به ساختن صورتک‌های استادانه‌اش پرداخت و پرورش گیاه کاکتوس! و آنقدر با کاکتوس‌ها مهربان بود که آن‌ها شرم داشتند از اینکه خاری به بدنش فرو کنند. این‌بار مردی را شناختم که آموخته بود از کوچک‌ترین پدیده‌های طبیعت زیبایی خلق کند و زندگی را حتی در کوچک‌ترین ابعادش ارج نهد.»

نصرت کریمی یکی از شاگران عبدالحسین نوشین، پیشکسوت تئاتر ایران، بود. از او علاوه‌بر کار حرفه‌ای، منش هنرمند راستین را باید فراگرفت. جواد مجابی، شاعر و روزنامه‌نگار، در این‌باره گفته است: «نصرت کریمی در خاطراتش از استاد عبدالحسین نوشین چنین یاد می‌کند که استاد در جلسات نخست، ابتدا استعداد‌یابی می‌کرد و به کسانی که دارای استعداد خلاقه هنری نبودند توصیه می‌کرد در رشته دیگری تحصیل کنند. زیرا رشته بازیگری بر استعداد ذاتی هنری استوار است. یکی از شاگردان بی‌استعداد که عضو وزارت کشور بود انتخاب نشده بود، او با تبختر اظهار داشت... آقای نوشین، من دو سال وقتم در این هنرستان (هنرپیشگی) تلف شده؛ اگر این دو سال با جدیت در وزارت کشور کار می‌کردم الان وزیر کشور بودم. نوشین برآشفته شد و با عصبانیت گفت بسیار خوب آقا، تشریف ببرید وزیر شوید اما بازیگر نخواهید شد... از آن پس به هر بی‌استعدادی که برای بازیگری به تئاتر روی می‌آورد ما می‌گفتیم این باید وزیر شود. نصرت کریمی هرگز وزیر نشد، هنرمند باقی مانده است، با رنج‌ها و شادی‌های یک انسان حساس آگاه در روزگاری که هنر والا در آن چندان ارجی ندارد.»

پس از درگذشت نصرت کریمی در سال ۱۳۹۸ مرضیه برومند در یادداشتی این هنرمند را این‌گونه توصیف کرد: «نصرت کریمی منحصر به یک حوزه نبود؛ هنرمندی چندوجهی بود و در حوزه‌های مختلف تخصص و درک درست داشت. سینما می‌دانست، از تئاتر شناخت داشت، با ادبیات آشنا بود، مجسمه‌سازی را خوب بلد بود، گریمور خوبی بود و البته هنرمندی طناز بود. مرور خاطرات نصرت کریمی همیشه گره خورده به طنز ظریف و نکته‌سنجانه ایشان و همین‌طور چشمان شوخ‌طبعی که همیشه جوان ماند و برق نگاهی که هرگز از بین نرفت. حتی تلخ‌ترین و دردناک‌ترین ناهنجاری‌ها را هم با لحنی طنازانه اما موثر و نافذ مطرح می‌کرد. با وجود جفاهایی که دید هیچ وقت استادی‌اش و دانسته‌هایش را از ما دریغ نکرد و برای ما و دانشجوهایش همیشه راهنما ماند. نصرت کریمی مفهوم واقعی یک استاد بود. تاثیری که روی انیمیشن و کار عروسکی داشت برای همه ما درس بود. ما بخت بلندی داشتیم که در محضر او شاگردی کردیم و چقدر کنار ایشان بودن دلچسب بود. هر وقت به دیدنش می‌رفتیم ذوق‌زده می‌شد، درباره تک‎‌تکمان حرف می‌زد، از هر کداممان خاطره داشت و چه نکته‌سنجانه آن را بازگو می‌کرد. به خاطر ندارم غر بزند، گله کند یا اتفاقاتی را که برایش افتاده بود بزرگ کند. برای کسی با این میزان هنر و دانش - از بازیگری در تئاتر تا کارگردانی، از گریم تا نگارش متن نمایشنامه، از بازیگری در سینما تا کارگردانی و فیلمنامه‌نویسی و از طراحی، نگارش و کارگردانی آثار عروسکی و انیمیشن تا مجسمه‌سازی- مسلما نبود فضای کار سخت و دشوار بود اما او هیچ‌وقت نگذاشت کسی خم ابرویش را ببیند. همه کار کرد. گل و گیاه پرورش داد. مجسمه ساخت. تیزر و کلیپ هم ساخت، بدون اینکه اسمش مطرح شود. همیشه تشویقمان می‌کرد کار کنیم و کار کنیم و کار... چرا که خودش عاشق هنر و عاشق کار عروسکی و عاشق ایران بود. دریغ و صد حیف که هر کدام از بزرگان با رفتنشان یک دنیا معرفت، فرهنگ و عشق را با خودشان می‌برند. کاش سهمی برده باشیم از میراث ایشان.»

ماندانا کریمی، دختر این هنرمند، نیز در مراسمی که سال‌ها پیش به احترام او برگزار شده بود پدرش را این‌گونه توصیف کرده است: «می‌خواهم درباره یکی از ابعاد شخصیت پدرم که در زندگی من و برادرانم و البته فکر می‌کنم خیلی‌های دیگر نقش مهمی داشته صحبت کنم و آن این است که پدر من یک معلم بالفطره است. یعنی امکان ندارد شما با او دقایقی را سر کنید و چیزی یاد نگیرید. البته وقتی انسان بخواهد یک تعلیم‌دهنده باشد قاعدتا باید توشه درخوری داشته باشد. به همین علت او پا به پای تعلیم همواره در حال آموختن است و این آموخته‌ها از طریق مطالعه، تاملات اجتماعی و تجربیات مستقیم و مخصوصا تفکر به دست می‌آیند. من به‌شخصه چون حرفه پدرم را دنبال کرده‌ام بسیار از او آموخته‌ام، در زمینه‌های تئاتر عروسکی، سینما و انیمیشن؛ اما مطمئنم اگر دختر ایشان هم نبودم باز می‌توانستم فرصت شاگردی او را پیدا کنم. اکنون به عنوان دختر او امکان این را داشته‌‌ام که سال‌ها با استاد زندگی کنم و علاوه بر همه آنچه برای حرفه‌ام لازم بوده است درس زندگی از او بیاموزم. او در مقابل سخت‌ترین مشکلات زندگی سر فرود نیاورده و مایوس و ناامید نشده است. در یک کلام بگویم او با مشکلات طوری برخورد می‌کند که گویی اصلا مشکلی وجود ندارد. این بدان معنا نیست که چشم از واقعیات می‌پوشد بلکه اساسا مساله را به‌عنوان واقعیت زندگی و نه سد راه می‌بیند.»