چرا باید کلاسیک‌ها را دوباره خواند؟

او گفته: هر قدر هم که این دنیا آشفته باشد و هرقدر هم که ما تقسیم شده باشیم، داستان‌ها نیروی خوبی دارند و بسیار مهم است که هر نسل با نویسندگان خود بتواند جهان را آن‌طور که می‌بیند، تعبیر کند. به نظرم ما در دنیایی بسیار تقسیم‌شده زندگی می‌کنیم و در این میان من می‌خواهم باور کنم که با ادامه نوشتن و خلق داستان‌ها و انتشار آنها، به یک نیروی متقابل برای این تفکیک بدل می‌شویم. کار داستان فقط تبادل اطلاعات نیست. وقتی برای یکدیگر داستان می‌گوییم، احساسات و احساسی را که در موقعیت‌های خاص داریم با هم تبادل و با این کار همدلی ایجاد می‌کنیم. حتی اگر نظر کسی برای ما بسیار غریب باشد، بسیار مهم است که بفهمیم مردم از نظر احساسی و در سطح انسانی در کجا قرار دارند.

او ادامه داد: همیشه از دخترم خیلی چیزها یاد گرفته‌ام و دلیلش این است که او از نسل جوان است. توجه به فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی و موسیقی‌ای که او به آن علاقه داشت، چیزهای زیادی به من آموخت. او به شیوه‌ای بسیار متفاوت با من می‌نویسد، و کارهای زیادی انجام می‌دهد که من نمی‌توانم انجام دهم. حتی از نظر فنی و ادبی، او تمایل دارد از اول‌شخص استفاده نکند و از تکنیک دیگری استفاده می‌کند و این بسیار جالب است.

او گفت: در عین حال، مشغله‌ها و تاکیدها و اولویت‌های نسل او با من متفاوت است. اینکه ببینم نسل جوان چگونه به مسائل توجه می‌کنند، چه چیزی آنها را نگران می‌کند، خوشحال می‌کند، به آنها اطمینان می‌دهد و چه چیزی موجب بیدار ماندن‌ آنها در شب می‌شود، برای من مهم است. مشهودترین چیز در مقایسه با نسل من این است که تغییرات آب‌و‌هوایی به نگرانی بسیار بزرگ‌تری بدل شده است. ما نگران چیزهایی مانند آلودگی یا شبیه این بودیم، اما نگران جنگ هسته‌ای، جنگ سرد و فاشیسم هم بودیم. برای نسل او تغییر آب‌و‌هوا چالش عظیمی است. این سوال بسیار پیچیده‌ای است که به همه جنبه‌های مربوط به اداره جهان در سطوح شخصی، سطوح بزرگ سیاسی و ژئوپلیتیکی مربوط می‌شود. بدیهی است که این مساله نسل من هم هست، اما ما مدت زیادی نخواهیم بود. فکر می‌کنم نسل جوان باید در مورد آن بحث و گفت‌وگو کند.

او ادامه داد: وقتی اولین‌بار در دهه ۱۹۷۰ ترانه‌های جونی میچل را شنیدم بیشتر به اشعار او توجه داشتم و احتمالا آن‌قدری که با لئونارد کوهن یا باب دیلن ارتباط برقرار می‌کردم، با اشعار او ارتباط نداشتم. اکنون می‌دانم او یک هنرمند انتزاعی‌تر و کاملا آوانگارد است و بارها و بارها به ترانه‌هایش گوش می‌کنم.

ایشی‌گورو گفت: اغلب کلاسیک‌های قدیمی را دوباره و دوباره می‌خوانم. در طول پاندمی فرصت خوبی برای بازخوانی «جنگ و صلح» ایجاد شد. به نظرم یک کتاب عالی با ایرادهای فراوان است، اما احتمالا آخرین کتاب عالی‌ای بود که خواندم. عیب اساسی آن این است که با این گروه عظیم از شخصیت‌ها که در بیش از هزار صفحه پراکنده شده‌اند، بیشترشان فقط از طبقه اشراف می‌آیند و شخصیت‌های زن بسیار ضعیف هستند.

او گفت: از نویسندگان معاصر، یک زن آرژانتینی به نام ماریانا انریکز هست که داستان‌های ترسناک گوتیک جالبی می‌نویسد. واقعا خوب است و دو مجموعه‌داستان کوتاه اول او را خیلی دوست داشتم. به نظرم نویسنده بسیار جالبی است که نگرانی‌هایی از تاریخ اخیر آرژانتین درباره حکومت‌های نظامی و افرادی که ناپدید شده‌اند و تاثیر آن بر مردم آرژانتین را در آثارش در هم تنیده و این کار را از طریق این نوع ترسناک و گوتیک آمریکای جنوبی انجام می‌دهد.