ماجرای فیلمنامههای مشترک مهرجویی و همسرش
او ادامه داد: فکر میکنم ما چون همدیگر را خیلی خوب میشناسیم در نتیجه میتوانیم با هم کار کنیم. میتوانیم به تفاهم برسیم و اینکه نقاط اشتراک زیادی داریم برای این است که علاقههایمان خیلی مشترک است. خیلی نزدیک به هم است؛ چه در بخش ادبیات، چه در بخش سینما، موسیقی و حتی ورزش. یک موضوع کافی است تا ما را جذب کند. تازه ما کلی فیلمنامه داریم که گذاشتهایم کنار. اینها به مرحله تولید نرسیده است. برایمان هم مهم نیست که اصلا این کار ساخته بشود یا نشود، فقط یکباره یک داستانی ما را جذب میکند و میرویم به سمتش. بعد دیگر در موردش گفتوگو میکنیم. یادداشت مینویسیم و به همدیگر میدهیم. من هم که هنوز یک شاگرد هستم. در واقع ایشان استاد من هستند و هر کاری ایشان میگویند انجام میدهم.
این نویسنده گفت: نخستین چیزی که همیشه میخواهند خلاصه کوتاه یکصفحهای است که به من میگویند آماده کنم و این کار را من میکنم. گاهی اوقات هم خودشان خلاصه میکنند. بعد خلاصه که آماده میشود، درباره آن صحبت میکنیم. میرویم به سمت خلاصه کمی بلندتر، بعد سیناپس و دیالوگها. ولی یک چیز خیلی جالب این است که چقدر حس همکاری ما برایم طبیعی و در امنیت بوده. ایشان همیشه خیلی خوب من را درک میکنند. من هم همانطور که گفتم شاگرد خوبی هستم و از آنهایی نیستم که غرور داشته باشم. مثلا آقای مهرجویی اگر بیاید روی یک سکانس یک خط قرمز بکشد من هیچوقت نمیگویم چرا؟ ما هیچوقت در زمینه کار با هم بحثوجدل نداشتهایم.