با پول سینما، قبر هم نمیتوانم بخرم
امروز سالروز تولد بهمن فرمانآرا است
وی در مقام کارگردان نیز با ساخت آثاری چون «شازده احتجاب» با اقتباس از اثر معروف هوشنگ گلشیری توانست در جامعه روشنفکری به عنوان کارگردانی پیشرو و از هنرمندان «موج نو» معرفی شود. بهمن فرمانآرا، متولد ۳ بهمن ۱۳۲۰ در تهران است. او پس از تکمیل تحصیلات خود در رشته هنرهای دراماتیک و فیلمسازی از انگلستان و آمریکا در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت و در دهه ۵۰ به فیلمسازی مشغول شد. وی پس از انقلاب مدتها در خارج از کشور مشغول فعالیت بود تا اینکه در سال ۱۳۷۸ فیلمسازی را دوباره در ایران آغاز کرد و فیلمهایی نظیر بوی کافور عطر یاس، خانهای روی آب و یک بوس کوچولو را که به سهگانه مرگ معروف شدند ساخت. او سپس در سال ۱۳۸۸ فیلم خاکآشنا را که ۲سال توقیف بود اکران کرد. وی با ساخت بوی کافور، عطر یاس و خانهای روی آب، نظر بسیاری از مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کرد. امید روحانی درباره شروع مجدد کار این کارگردان و روحیات او میگوید: «برای آنها که بهمن فرمانآرا را میشناسد، بوی کافور عطر یاس فیلمی عجیب است با همه شوخطبعیاش، روحیه حرفهای و علاقهاش به کمالگرایی، سابقه طولانیاش در مدیریت و تهیهکنندگی، این میزان جدی بودن، عبوس بودن و روحیه شبه فلسفیاش کمی خارج از اندازه بود.»
پدر فرمانآرا صاحب کارخانه نساجی بود، ثروتی که بعدها به فرزندانش رسید. از این رو او صاحب سرمایهای شد که اگرچه در فیلمسازی به کارش آمد اما از انتقاد برخی منتقدان نیز بینصیب نماند. خود در این باره در مصاحبهای گفته است: «جرم من نیست که پدرم در تجارت آدم موفقی بود. خانه و زندگیام را از صدقه سر پدرم دارم وگرنه با پولی که از سینما درآوردم، قبر هم نمیتوانم برای خودم بخرم! بنابراین به کسی بدهکار نیستم که از یک خانواده مرفهی آمدم. فقر هیچ وقت نشانه افتخار نیست و اگر به نگاه سوسیالیستی معتقدم، به خاطر این است که مسکن، تحصیل و بهداشت حق همه است. من کار خودم را میکنم و اینکه کیهان ۳ مرتبه نیمه پنهان من را در میآورد، از تخیلات آنهاست. عادت ندارم که جواب اینگونه افراد متوهم را بدهم. من سنگی به آب انداختم و موجی ایجاد شده است و مردم قضاوت خواهند کرد. من هیچ وقت دنبال سهم خواهی نبودم چون به نظرم مهم کاری است که انجام میشود و وقتی آبها از آسیاب بیفتد، همه چیز روشن میشود و به هر حال آدمهای جوانی پیدا میشوند که ریشهها را پیدا کنند.» فرمانآرا علاوه بر تهیهکنندگی فیلمهای کیارستمی، دوستی دیرینی با او داشت؛ دوستیای که تا پایان زندگی کارگردان فقید ادامه یافت. وی دراین باره آخرین خاطره دیدارش با کیارستمی تعریف میکند: «بار آخری که رفته بودم دیدن عباس، آنقدر جان نداشت که حرف بزند. جراحیهای مکرر و اشتباهات پزشکان امانش را بریده بود. برق چشمهایش نبود. امید به زندگی را همیشه در چشمهایش میشد دید. خبری از این امید نبود. ناامید شده بود. کم حرف میزد. بیشتر گوش میکرد. حرف زدن برایش سخت بود. گفت از کار تازه چه خبر؟ فیلم نمیسازی؟ گفتم دارم شروع میکنم. بعد هم اضافه کردم نقش اصلی این یکی را خودم بازی میکنم. چشمهای عباس برق زد. لبخندی نشست روی لبهایش. گفت چه خوب. من که گفته بودم اگر خودت بازی کنی بهتر است. اگر گوش کرده بودی تا حالا شده بودی یک برند. گفتم مثل وودی آلن؟ گفت مثل وودی آلن و هر دو لبخند زدیم.» اخیرا کتابی با نام «درباره هفتاد و پنج سال اول به روایت بهمن فرمان آرا» به کوشش محسن آزرم منتشر شده است که در آن زندگینگاره این هنرمند فیلمساز است و روایت او از کودکی تا هفتاد و چندسالگی را شامل میشود. او در این کتاب به مرور کامل فیلمهایش و اینکه چگونه ساخته شدند، پرداخته است.