جنگ که شد، همه برگشتند جز او!

مجدالدین تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش و متوسطه را در تهران به پایان رساند و در رشته فلسفه و علوم تربیتی موفق به اخذ لیسانس شد. سپس به انگلستان رفت و پزشکی خواند. حوالی سال ۱۳۲۵ یعنی زمانی که گلچین در انگلستان زندگی می‌کرد، سایه به تهران می‌آید تا در منزل خاله‌اش زندگی کند. با آغاز جنگ جهانی دوم، ایران همه دانشجویان اعزامی خود را به کشور فراخواند؛ اما گلچین گیلانی از این کار امتناع کرد و تا پایان عمر در انگلستان زندگی کرد. وقتی که مادر سایه یعنی خاله گلچین از دنیا می‌رود، او در انگلستان شعری برایش می‌سراید و بعدها در کتابی هم آن شعر را منتشر می‌کند. اما باز به ایران برنمی‌گردد.

علی‌اصغر حریری، شاعر و از همدوره‌ای‌های او گفته است: «گلچین رفته بود انگلستان زبان یاد بگیرد؛ اما می‌گفت این همه راه را که آمده‌ام و رنج سفر کشیده‌ام چه بهتر که درس دیگری بخوانم که بیشتر به درد دیگران بخورد. دلش می‌خواست درسی بخواند که در ایران امکانش نبود. آن سال‌ها تب و تاب بین دو جنگ بود و پزشکی بسیار مورد توجه بود و اهمیت بسیاری داشت. این بود که زبان خارجه را رها و کرد و طرف پزشکی را گرفت. پس از پایان جنگ، تخصص خود را در رشته بیماری‌های عفونی و سرزمین‌های گرمسیری گرفت و البته به کشورش هم برنگشت. در زمان جنگ جهانی دوم، به‌دلیل قطع بورسیه دانشگاه، برای تامین هزینه‌های زندگی مجبور شد که کارهای متفاوتی را تجربه کند از جمله راننده آمبولانس، گویندگی فیلم و رادیو و ترجمه خبر و کتاب.»

گلچین در انگلستان و با وجود اشتغال به درس، به شعر سرودن ادامه داد. اشعار ضد جنگ او در بین سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ سروده شده‌اند.

گلچین گیلانی جزو نخستین شعرای سراینده شعر نو ایران است و اولین شاعر نوپردازی است که یکی از اشعارش در کتاب‌های دبستان به چاپ رسید. چاپ این شعر در کتاب درسی با نظر و تایید دکتر صفا و دکتر خانلری انجام شده بود. طبق شنیده‌ها، گویا دکتر پرویز ناتل‌خانلری چنین نقل کرده است: «وزیر آموزش و پرورش وقت که به مطالب کتب درسی حساس بود و آنها را مطالعه می‌کرد، با دیدن یک شعر نو در کتاب درسی خواستار حذف آن شد. در واقع، وزیر معتقد بود از آنجا که شعر نو هنوز هم مخالفان زیادی در بین بزرگان حوزه ادبیات دارد، چاپ این شعر در کتاب درسی می‌تواند موجب مسخره شدن وزارت آموزش و پرورش شود. اما با اصرار ما شعر در کتاب‌ها ماند.»

محمدرضا شفیعی‌کدکنی در کتاب «با چراغ و آینه» نوشته است: « وقتی شعر باران او را که در جولای سال ۱۹۴۰ میلادی (۱۳۱۹ش) سروده شده است و در مجله سخن چاپ شد، برای نخستین‌ بار در نوجوانی می‌خواندم، احساس شگفتی به من دست داده بود. هم‌اکنون نیز پس از سال‌های بسیار، هروقت تمام یا پاره‌هایی از آن را می‌خوانم حالتی در من ایجاد می‌شود که از خواندن کمتر شعری برای من حاصل می‌شود، دست‌کم درباره شعر متاخران و معاصران، این حکم را با اطمینان می‌توانم تایید کنم.»

او همچنین گفته: «گلچین نیز مانند نیما در آخرین سال‌های عمرش، رغبتی عجیب به رباعی از خود نشان داده است و ظاهرا حجم قابل ملاحظه‌ای رباعی سروده است در موضوعات مختلف؛ بعضی از آن رباعی‌ها جنبه «اداری» یا «ادای تکلیف» به رژیم گذشته است و از سر بی‌اعتقادی است و پیداست که هیچ ارزش هنری ندارد؛ اما در میان مجموعه رباعی‌های بازمانده از او چندین رباعی دلپذیر می‌توان یافت که تکمیل کننده اوراق زرین دوره شاعری اوست.»

گلچین گیلانی در سال ۱۳۵۱ بر اثر ابتلا به بیماری سرطان خون در شهر لندن درگذشت.