مردم در کوه جمع شده بودند

 ایرج در نوجوانی ردیف‌های آوازی به سبک استاد عبدالله‌خان دوامی را نزد عمویش یدالله بسطامی فرا گرفت و در ادامه، در ۲۲سالگی به جرگه شاگردان محمدرضا شجریان پیوست. ایرج بسطامی پس از ۷سال، کلاس شجریان را رها کرد و به فراگیری مبانی موسیقی نزد پرویز مشکاتیان پرداخت و کم‌کم نخستین آلبوم‌های خود را با او منتشر کرد. او که در اواخر عمر به زادگاهش بم بازگشته بود، و در خانه کاه‌گلی پدرش زندگی می‌کرد، در پنجم دی ۱۳۸۲ در پی زمین‌لرزه بم زیر آوار ماند و درگذشت.

شهرام ناظری نیز درباره او گفته است: «من صدای ایرج بسطامی را می‌پسندیدم. به نظرم امتیاز وی در این بود که در میان خوانندگان همسن و سال خود که اکثرا راه تقلید را پیشه کار خود ساخته بودند، مقلد نبود و همین امتیاز بسیار بزرگی برای یک خواننده است. در ضمن ایرج بسطامی سعی داشت احساس منطقه، قومیت و جغرافیای دیار خویش را در صدایش نمایان سازد. همچنین در آثار پرویز مشکاتیان و محمدرضا درویشی آن حس صدای ایرج بسطامی کاملا نمایان است.» کیوان ساکت درباره‌اش خاطره‌ای نقل کرده که از این قرار است: «روی آلبوم «فسانه» کار می‌کردیم، بعد از یکی، دو بار اجرا، کار خیلی خوب شد و ساعت دو نیمه شب با حالی خوش و سرمست از موسیقی به خانه من آمدیم. آن‌قدر‌ سازو آواز خوبی شده بود که از خوشحالی خوابم نمی‌برد. بلند شدم تا به کوه بروم. ایرج که در هال خوابیده بود، بلند شد و با لهجه شیرین کرمانی‌اش گفت: کجا می‌روید؟ گفتم که بی‌خواب شده‌ام و می‌خواهم بروم کوه. بلند شد و گفت من هم خوابم نمی‌برد، با‌ تو می‌آیم. خلاصه با هم رفتیم درکه. چند ایستگاهی بالا رفته بودیم که گفتم کاش با خودم ‌سازمی‌آوردم؛ اما حالا که نیاورده‌ام، تو بخوان. ایرج هم شروع کرد و آوازی را که همان شب ضبط کرده بودیم، خواند. در سکوت کوه ناگهان احساس کردم کسی پشت سرمان است، برگشتم و دیدم مردمی که صبح زود به کوه آمده‌اند، پشت سر ما می‌آیند تا به خواندن ایرج گوش بدهند. بعد هم او را تشویق کردند و ما درباره آلبوم و اینکه به زودی منتشر می‌شود برای مردم توضیح دادیم و آمدیم.»