تبدیل غم بزرگ به کار بزرگ
امروز سالروز درگذشت توران میرهادی است
هربار وقتی زندگیام را مرور میکنم از اینکه نعمت بزرگی مانند پدر و مادرم داشتم از خدا سپاسگزاری میکنم. آنها نهایت توجه را به ما داشتند و ما را با واقعیتهای زندگی، طبیعت و هنر آشنا کردند. تاثیر رفتار آنها هنوز هم ادامه دارد و من همه زندگیام را مدیون آنها هستم. در آن سالها کودکان زیادی بهدلیل بیماریهای واگیردار از بین میرفتند و سال ۱۲۹۹ وقتی نخستین فرزند مادرم به دنیا آمد او با خودش عهد کرد که نگذارد هیچ یک از فرزندانش از دست برود. او یک زن آلمانی بود؛ ولی ما را با فرهنگ ایرانی بزرگ کرد. تابستانهای داغ که شیوع بیماری دو چندان میشد. مادرم در تهران نمیماند و در یکی از باغهای شمیران چادری برپا میکرد و به آنجا میرفت. من در یکی از این چادرها به دنیا آمدم و چند ماه بعد مادرم حاضر شد در خانهای که فقط دیوار و سقف داشت، زندگی کند. بعدها که صاحب خانهای بزرگتر شدیم مادرم که با طراحی آشنا بود فضای خانه را به گونهای طراحی کرد که فضایی برای بازی و دوچرخهسواری و حوضی برای شنا هم داشته باشیم. در این مدت برادر و خواهرم چهار بار حصبه گرفتند و من در ۱۷ سالگی برای بار دوم به این بیماری مبتلا شدم و تنها مراقبتهای مادر ما را از مرگ نجات داد. وقتی از او میپرسیدیم چرا مجسمهسازی را رها کردی؟ میگفت من انسان ساختهام و این خیلی سختتر است. او به تحصیلات ما اهمیت زیادی میداد و معتقد بود باید زبانهای دیگر را نیز بیاموزیم؛ زیرا هر زبان دروازهای برای دستیابی به فرهنگ غنی کشورهای دیگر است. او به ما آلمانی یاد داد و ما را برای یادگیری زبان فرانسه نزد معلمی بسیار توانا فرستاد و زبان انگلیسی را هم در دبیرستان نوربخش آموختیم. مادرم هنرشناس بود و مدتی در هنرستان کمالالملک تاریخ هنر تدریس میکرد. مجسمههای مادر جزئی از زندگی ما بودند و هرکسی وارد خانه ما میشد در راهروی ورودی مجسمه مردی را میدید که به نماز ایستاده و در اتاق ناهارخوری نیز مجسمه مادر ایرانی که نوزادش را در آغوش گرفته بود، دیده میشد. مادرم این مجسمهها را ابتدا از گل میساخت و سپس آنها را لعاب میداد. تربیت پدر و مادرمان بر این اصل استوار بود که سعی کنیم با علماندوزی در خدمت مردم باشیم.»
علاوه بر نوع تربیت حوادثی نیز در شکلگیری شخصیت توران جوان تاثیرگذار بود. وی تعریف میکند: «برادرم دکتر فریدون میرهادی پزشک حاذقی بود که در کانادا درگذشت. برادر دیگرم مهندس رستم میرهادی در سوئیس و خواهرم دکتر ایراندخت میرهادی در همدان فوت کردند. اما مرگ برادرکوچکترم فرهاد ضربه روحی سختی به ما وارد کرد. من آن زمان در دانشگاه سوربن فرانسه تحصیل میکردم و مرگ برادر تاثیر عمیق بر روح من گذاشته بود، نمیدانستم چه کار کنم. مادرم به ما یاد داد که همیشه غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کنیم. حرف مادر مرا دگرگون کرد و تصمیم گرفتم بعد از بازگشت به ایران کار مهمی انجام بدهم.»
از این رو او که ریشه همه جنگها را در تعلیم و تربیت نادرست کودکان در نظام آموزش و پرورش میدانست، راهی را در پیش گرفت تا بتواند انسانهای آزادهای را تربیت کند. انسانهایی که برای جنگ تربیت نشده و هیچگاه تسلیم زور نمیشوند. توران میرهادی برای تحقق این آرزو سال ۱۳۳۰ به ایران بازگشت و چهارسال بعد با ساخت کودکستان «فرهاد» و پس از آن مدرسه فرهاد نخستین گام را برای تربیت انسانهای آزاد برداشت. وی تعریف میکند: «زمانی که فرزند اولم پیروز به دنیا آمد، مادرم مجوز کودکستان گرفت و سال ۱۳۳۴ کودکستانی را در خیابان ژاله با دو کلاس در کنار خانه دوران کودکیام به راه انداختم و به یاد برادرم فرهاد، نام آن را فرهاد گذاشتم. در آنجا هم مدیر بودم و هم مربی. تنها هدفم این بود که ثابت کنم کودکان ایرانی از نظر توان ذهنی در سطح بالایی قرار دارند و با آموزش و پرورش درست میتوانند به حداکثر شکوفایی استعدادها و تواناییهای خود برسند؛ اما شکل سازمانی مدرسه فرهاد با مدارس دیگر متفاوت بود. در همه جا شکل سازمانی مدارس به صورت هرمی است که مدیر مدرسه در رأس هرم قرار دارد و پس از آن ناظم، معلمها، اولیا و مربیان و در آخر نیز دانشآموزان قرار دارند. دراین هرم مدیر مدرسه درباره نوع اداره مدرسه و همچنین تدریس معلمها و برنامههای مدرسه تصمیمگیری میکند؛ درحالیکه در مدرسه فرهاد ما این هرم را وارونه کردیم. یعنی مدیر و رئیس مدرسه در پایین قرار داشت و این بچهها بودند که درباره اداره مدرسه تصمیمگیری میکردند. دانشآموزان هر مقطع تحصیلی سه نماینده برای هر ماه و دو نماینده برای یک سال انتخاب میکردند. نمایندههایی که برای یک سال انتخاب میشدند، وظیفه قانونگذاری داشتند و دیگر نمایندهها نیز وظیفه اداره مدرسه را برعهده داشتند. نمایندههایی که برای یک ماه انتخاب میشدند در پایان ماه تغییر میکردند و به این ترتیب همه دانشآموزان در اداره مدرسه سهیم بودند؛ بهطور مثال یکی از قوانینی که بچهها وضع کرده بودند، این بود که هیچ معلمی حق نداشت دانشآموزی را از کلاس بیرون کند و حق تنبیه نیز نداشت. نمره شرط و ملاک قبولی نبود و اگر دانشآموزی در یکی از درسها ضعیف بود وظیفه نمایندهها و دیگر دانشآموزان بود که ضعف او را برطرف کنند تا همگام با دیگر دانشآموزان در درس پیشرفت کند.»
توران میرهادی در پی سکته مغزی در شهریور ۱۳۹۵ در بیمارستان بستری شد. وی در ۱۸ آبانماه ۱۳۹۵ در سن ۸۹ سالگی، درگذشت.