غروب نقاش نورها

 روز گذشته ایران‌ درودی نقاش برجسته که شهرتی جهانی داشت با زندگی خداحافظی کرد و آرزوی افتتاح موزه‌اش را با خود به دنیای دیگری برد. او که در زندگی با ناملایمات زیادی دست و پنجه نرم کرده بود تا آخرین لحظات حیات، شور و عشق به زندگی را در آثار و گفتارش بازتاب می‌داد. زمانی در جایی گفته بود موهبت زنده بودن را می‌باید پاس بداریم.  این نقاش در سال‌های اخیر با بیماری‌های متفاوتی درگیر بود، اما در ماه‌های اخیر به کرونا هم مبتلا شده بود و ‌پس از بهبود به خانه بازگشته بود و در نهایت دیروز ساعت هفت و نیم صبح جمعه به دلیل ایست قلبی از دنیا رفت.

ایران درودی سال ۱۳۱۵ در شهر مشهد و در خانواد‌ه‌ای برخوردار و از پدری خراسانی و مادری قفقازی به دنیا آمد و محل زندگی‌شان برخوردگاه فرهنگ‌ها و زبان‌های متفاوت بود، اما با این همه‌ مشکلات مادرزادی‌اش موجب شد کودکی شادی نداشته باشد و در این باره گفته بود: «من بچه عقب مانده‌ای بودم که به این نقطه رسیدم. وقتی من به دنیا آمدم نامادری پدرم به مادرم گفت برای زاییدن این بچه زشت، چرا این همه درد؟ و این در حافظه خانواده همیشه باقی ماند و من برای این خیلی جنگیدم و تلاش و مبارزه من از اینجا شروع می‌شود.»

در کودکی با خانواده به اروپا سفر کرد و وقتی جنگ جهانی دوم شروع شد خانواده او در هامبورگ زندگی می‌کرد و با شروع جنگ به ایران بازگشتند و مدتی در مشهد زندگی کردند و بعد ساکن تهران شدند. درودی در مدرسه به دلیل علاقه به نقاشی به کلاس‌های آزاد طراحی و نقاشی می‌رفت. وی در سال ۱۹۵۴ برای تحصیل در رشته نقاشی در دانشگاه بوزار در پاریس به تحصیل مشغول شد. ایران درودی علاوه بر نقاشی، در مستندسازی و آموزش تاریخ هنر نیز سابقه داشت. درودی سپس برای آموختن فیلم‌سازی به آمریکا رفت و در نیویورک با پرویز مقدسی که او هم دانشجوی کارگردانی بود، آشنا شد و با او ازدواج کرد. درودی حدود شش دهه در فرانسه زندگی کرد و آنجا با شخصیت‌های برجسته جهان هنر از جمله سالوادور دالی آشنا شد. آثار او در بیش از ۶۰ نمایشگاه انفرادی و ۲۵۰ نمایشگاه گروهی در ایران و جهان به نمایش درآمده است. از او همچنین کتاب «در فاصله دو نقطه» به یادگار مانده که اتوبیوگرافی خواندنی است از آنچه بر او گذشته. هشت اثر از درودی در گنجینه‌ موزه‌ هنرهای معاصر تهران و چند موزه‌ در ایران و برخی آثارش در موزه‌های معروف دنیا نگهداری می‌شود.

   آرزوی دست‌نیافته

ایران درودی با وجود سال‌ها زندگی در غربت عاشق ایران و فرهنگ ایرانی بود و بارها گفت بود که مهم‌ترین انگیزه زندگی‌ام نیز این است که بتوانم روزی لیاقت داشتن اسم «ایران» را به دست بیاورم. مفتخرم که نامم ایران است و وصیت کرده‌ام که روی سنگ قبرم فقط نام ایران را بنویسند. برایم خوشحال باشید. او ۱۰ سال پیش اعلام کرد که خانه‌اش را در فرانسه فروخته و پول حاصل از آن را به تومان تبدیل کرده و به ایران فرستاده تا برای ساخت موزه‌اش هزینه شود؛ آرزویی که تا هنگام مرگ با وجود وعده‌های مختلف مسوولان محقق نشد و همچنان با جابه‌جایی متولیان فرهنگی و بوروکراسی اداری ساخت این موزه معطل ماند.

درودی امیدوار بود در زمان‌ حیاتش بتواند افتتاح موزه‌ای را که نقشه‌اش توسط جهانگیر درویش کشیده شده و قرار بود ۱۹۵ تابلوی این هنرمند به نمایش بگذارد با چشم خویش ببیند. او در مصاحبه‌ای گفته بود: «من به ایران بازگشته‌ام تا در خاک ایران بمیرم و مطمئنم که موزه‌ام در قلب هموطنانم که ایران را دوست می‌دارند و سختی‌های آن را با شکیبایی تحمل می‌کنند، ساخته خواهد شد.»

۲۱ آذرماه سال ۹۷ برخی از اعضای شورای شهر تهران به همراه اعضای هیات امنای موسسه درودی و مدیرکل موزه‌ها و اموال منقول تاریخی، در دیدار با ایران درودی قرارداد واگذاری حق بهره‌برداری از زمین موزه ایران درودی را به او ابلاغ کردند. کمتر از یک سال بعد هم مراسم واگذاری زمین و افتتاح پروژه عمرانی موزه ایران درودی، برگزار شد. این هنرمند نقاش پیشکسوت در مراسم واگذاری زمین موزه خود، گفت: «دعا کنید که برای افتتاح موزه زنده باشم؛ چون هیچ کسی غیر از من نمی‌تواند این موزه را مرکز فرهنگی ایران با دنیا کند. این کار را من می‌توانم انجام دهم. این موزه باید تحرک داشته باشد و نباید فقط مخصوص نمایش آثارم باشد.»

   نظرات و دیدگاه‌ها

درودی در زندگی سختی‌های زیادی را تجربه کرد؛ از جمله تحقیر در کودکی، مبارزه با سرطان و از دست دادن همسر اما هیچ‌گاه امیدش را در زندگی از دست نداد. درباره مبارزه‌اش با سرطان در جایی گفته است: حتی می‌توانم بگویم آن را جدی نگرفتم. شبی که برای جراحی سرطان در بیمارستان بستری شدم، پرستاران و پزشکان بیمارستان را به ستوه آوردم. هر شگردی به‌کار بردند که آرام‌بخش یا مُسکن بخورم از خوردن آن امتناع کردم. درعوض خواستم اتاق مرا عوض کنند و اتاقی رو به رودخانه سِن به من بدهند تا بتوانم شهرداری و رودخانه سن را ببینم. رفتار و درخواست‌های من برای همه، تعجب‌برانگیز بود. فردی که می‌خواهد سرطانش را عمل کند، تماشای منظره به چه دردش می‌خورد؟ بعد از جراحی، پرستار از من پرسید: اگر بالاترین درد را شماره ۱۰ بدانیم درحال‌حاضر درد شما چه شماره‌ا‌ی دارد؟ شماره دردی که می‌کشیدم، از نظر خودم ۹ بود، اما اجازه تزریق مرفین ندادم. می‌خواستم در مدتی که درد می‌کشم هوشیار باشم. من از اتفاقات سخت زندگی نمی‌گریزم و به‌سادگی از آنها رد نمی‌شوم. ‌‌باید کنجکاوانه از همه اتفاقاتی که در ارتباط با من پیش می‌آید آگاه باشم. سوگند به نور که عزرائیل را گاهی در درگاه اتاق بیمارستانم می‌دیدم. به او با صدای بلند می‌گفتم: نمی‌بینی من چقدر زندگی را دوست دارم؟ از اینجا برو! من رسالت دارم. رسالت انسان‌شدن. پس از آن با حال بدم به‌تنهایی تا ساعت ۳ بامداد در اتاق بیمارستان کتاب چشم شنوا را یا تصحیح یا متون را دوباره‌نویسی می‌کردم. این‌گونه تنگاتنگ با مرگ‌جنگیدن، ابعاد زندگی را گسترش می‌دهد.»

آثار ایران درودی بارها توسط هنرمندان سرشناس ایران و جهان مورد تمجید قرار‌ گرفته است از احمد شاملو شاعر مشهور گرفته تا نویسندگان و هنرمندان بزرگ‌ جهان چون آندره مالرو، ژان کوکتو و سالوادور دالی. لوتن شاعر و منتقد بلژیکی در دهه هفتاد میلادی ایران درودی را نشانی از ایران نامیده و گفته بود: «بر آن بودم ایران یا ایرانیان را در مفهوم آزاد آن ترجمه کنم. به یقین رنجی شعله‌ور اما خموش عمق اندوه خود را در انوارش ابراز نمی‌دارد. داشتن چنین نگاه نافذی به‌طور حتم مستلزم اندوختن تجربه‌ای است فراوان که‌ گاه باید آنها را با سعه‌صدر پذیرفت و حفظ کرد. بنگرید، این نگاه نافذ را در آثار این نقاش والا، هنرمند واقعی و در یک‌کلام مرید واقعی هنر اصیل که آثارش مملو از هیجان است و واژه خدایی بودن را توصیف می‌کند و من او را خانم ایران درودی می‌نامم.»

Untitled-1