تلفنی برای شاگردش شعر حافظ معنا کرد
امروز سالمرگ قیصر امینپور است
قیصر در سال ۱۳۵۸ به همراه سیدحسن حسینی از جمله شاعرانی بود که در شکلگیری و استمرار فعالیتهای واحد شعر حوزه هنری تا سال ۱۳۶۶ تاثیرگذار بود. او تعداد قابلتوجهی مجموعه شعر از جمله آینههای ناگهان، گلها همه آفتابگردانند، بهقول پرستو، در کوچه آفتاب و... را در طول دوران عمر حرفهای خود منتشر کرد. همچنین کتاب «دستور زبان عشق» که در تابستان ۱۳۸۶ و تنها چند ماه پیش از مرگش منتشر شد در فاصله کوتاهی در بازار نایاب شد و به چاپ دوم و سوم رسید. این شاعر شناخته شده سرانجام در روز سهشنبه، هشتم آبان ماه سال ۱۳۸۶ بر اثر بیماریهای کلیه و قلب در بیمارستان دی تهران دارفانی را وداع گفت.
قیصر از نگاه دیگران
مرتضی کاخی شاعر و پژوهشگر تاریخ ادبیات معاصر درباره او گفته: وقتی بستری شد فوری به دیدارش شتافتم. دست و پایش را باندپیچی کرده بودند. شاید در تمام یک ربع یا نیم ساعتی که آنجا بودم بیش از دو کلمه با هم سخن نگفتیم، اما تمام این مدت به همدیگر نگاه کردیم با نگاه با هم حرف میزدیم و من فکر میکردم که او چقدر به شعرش نزدیک است. اگر کسی تمام شعرهای فارسی را از گذشته تا حال بهطور کامل بداند، اگر قریحه نداشته باشد نمیتواند شعر بگوید و قیصر این قریحه را بهطور کامل داشت. او علاوه بر آن بسیار زلال، بیشائبه، شجاع، رنج کشیده و دوستدار مظلومان و مدافع مردمان از بن دندان بود، نه از سر تظاهر. قیصر بین خیر و زیبایی که ظاهرا میتوانند متمایز باشند یعنی بین خیر جامعه را خواستن و زیبایی در شعر چنان رابطهای برقرار کرد که در کسان دیگر کمتر موجود است. او در شعرش عبوس نبود و این جمله او همیشه در ذهن من است که: «زیبایی زیباست، از آن زیباتر، زیبا دیدن است و از آن زیباتر، دیدن زیبایی است و میترسم به جایی برسم که بگویم: انکار زیبایی، انکار خداست. »
فاطمه راکعی، از شاعران معاصر نیز گفته: آخرین پنجشنبهای که در بیمارستان بود ما هم در کنارش بودیم. او از نگرانی ما نگران میشد. تلفن زنگ زد، من به سرعت خودم را به تلفن رساندم تا کسی مزاحم او نشود. فردی از شهرستان بود که میخواست معنی بیتی از حافظ را از قیصر بپرسد. از آنجا که حال قیصر خوب نبود سعی کردم خودم پاسخی در حد توانم به آن تلفن بدهم. قیصر پرسید چه کسی است و چه کار دارد و وقتی فهمید موضوع چیست حدود یک ربع بیست دقیقه وقتش را گذاشت و از کتابهایی که در کنارش بود مطالعه کرد تا پاسخ تلفن یک ناشناس را بدهد و من به این فکر میکردم که او مهربانی محض است. او میخواست هرچه دارد و ندارد را سخاوتمندانه به دیگران ببخشد.
سهیل محمودی هم که از شاعران و ترانهنویسان معاصر است درباره او نوشته: آن سالها که با حسن حسینی و قیصر و محمدرضا محمدی، شعرهای جنگ سوره را انتخاب میکردیم. زمانی که قیصر نبود، بهراحتی روی شعرهای ضعیف خط میکشیدیم و آنها را حذف میکردیم اما وقتی قیصر بود از ما میخواست که تا آنجا که میتوانیم شعرهای ضعیف را خودمان دستی به سر و رویش بکشیم و قابل چاپش کنیم. لذا حسن حسینی میگفت: قیصر! این مهربانی تو، هم کار دست خودت میدهد و هم ما را توی زحمت میاندازد. بعدها حسینی در کتاب «برادهها»یش نوشت: اصلاح یک شعر بد، به مراتب سختتر از سرودن یک شعر خوب است.
آشنایی پس از دعوا
بیوک ملکی عضو هیاتمدیره انجمن شاعران ایران هم در بیان خاطره نخستین برخوردش با قیصر گفته: «آشنایی من با قیصر با یک دعوا شروع شد! این اتفاق در چند مورد آشناییهای دیگر هم برایم افتاده که معمولا تبدیل به پایدارترین دوستیهایم هم شده! یادم میآید شعری را به مجله رشد داده بودم برای چاپ و اساتیدی که آنجا بودند از بخشی از این شعر ایراد گرفته بودند. من هم چون جوان بودم و غرور داشتم، همین مساله باعث ناراحتی و اعتراضم شد. برای همین تصمیم گرفتم شعرم را برای چاپ به مجله سروش بدهم که در آن زمان مسوولیتش با قیصر امین پور بود، بعد از دو هفته در صفحه پاسخ به نامهها دیدم قیصر توضیح داده که قافیه این شعر اشکال دارد و بسیار عصبانی شدم. خلاصه با مجله سروش تماس گرفتم و با قیصر صحبت کردم و توضیح دادم که قافیه شعر درست است و هیچ مشکلی هم ندارد. اما اتفاقی که افتاد این بود که متوجه شدم قیصر امینپور در شماره بعدی مجله در همان صفحه پاسخ به نامهها، عذرخواهی کرده و همین مساله باعث شرمندگی من شد. بلافاصله با مجله تماس گرفتم و ابراز شرمندگی کردم و قیصر را به جلسات شعر کودک و نوجوان در مجله کیهان بچهها دعوت کردم. قیصر هم به آن جلسه آمد و من را به جلسات حوزه هنری دعوت کرد و همین مساله شروع آشنایی من با قیصر بود.»