ماجرای موشکسازی در دفتر نشریه
امروز سالگرد درگذشت عمران صلاحی است
شوخطبعی صلاحی به آثارش منحصر نمیشد و در زندگی عادی نیز این خصیصه را با بازیگوشی کودکانه بروز میداد. بهمن عبدی، کاریکاتوریست معروف درباره او به یاد میآورد: «در سال ۱۳۵۵ وقتی که دوره سربازی را در تهران میگذراندم، قبل از آنکه به استخدام رادیو و تلویزیون درآیم، با نشریه پیک روز (نشریه داخلی رادیو و تلویزیون) کار میکردم. من برای پشت جلد آن نشریه که هفتهای دو شماره منتشر میشد، پرتره میکشیدم. دفتر پیک روز در طبقه ششم ساختمان هشت طبقه متعلق به رادیو و تلویزیون در خیابان تخت طاووس (مطهری) نبش روزولت (دکتر مفتح) قرار داشت. در آنجا بود که برای اولینبار از نزدیک با عمران صلاحی آشنا شدم، البته قبلا اسمشان را از طریق کتاب «طنزآوران امروز ایران» شنیده بودم. عمران هم آنجا کار میکرد. یک روز که طبق معمول هفتگی به آنجا رفتم، دیدم عمران بهاتفاق خانم میرزایی (همکارش)، با جدیت در حال ساختن موشکهای کاغذی است. تا مرا دید گفت: آهان، عبدی هم آمد. بیا عبدی جان، تو هم مشغول شو، این هم کاغذ. گفتم برای چی؟ گفت درست کن، کاریت نباشه. دست بهکار شدم. مدتی بعد، تعداد زیادی موشک درست شد. قضیه جدی بود. نفری ۴۰-۳۰ موشک ساختیم. سپس گفت: حالا موشکها رو بردار و دنبال ما بیا. موشکها را برداشته و راه افتادیم. به سرعت از پلهها بالا رفته و به طبقه هشتم رسیدیم. وارد یکی از اتاقها شده، در را بسته و به کنار پنجرههای رو به خیابان رفتیم. در کمال ناباوری، دیدم که موشکها را از پنجره به بیرون پرتاب کرده و با صدای بلند میخندند. گفت بنداز. انداختم. واقعاً خنده هم داشت. صدای ذوق و شوق کودکانه، تصویر پرواز یکصد موشک و نگاه متعجب رانندگان سر به هوا و مانده در ترافیک چهارراه و خیابانی که از فرود موشکها، سفید شده بود، منظرهای را به وجود آورد که هرگز از یادم نمیرود.»
صلاحی کتابی از خاطرات بامزه از خود، هنرمندان و دوستان روشنفکرش به نام «کمال تعجب» دارد. در یکی از این خاطرات آمده است: «برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار میدادند. وارد حیاط بیمارستان که شدیم، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقاتکنندگان گفتوگو میکردند.
بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت: من میروم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحتتر بتوانید صحبت کنید.
پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود. بیماری پروانه را نگاه میکرد و نگران بود که زیر پا له شود. آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود. ما بالاخره نفهمیدیم بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار.»
عمران صلاحی ساعت ۴ عصر ۱۱ مهر ماه سال ۱۳۸۵ با احساس درد در قفسه سینه راهی بیمارستان کسری شد و از آنجا به بیمارستان توس منتقل و در بخش سیسییو بستری شد؛ اما در آنجا درگذشت. پس از مرگ عمران دوستدارانش مراسم بسیاری را برای وی تدارک دیدند. در حالی که کمتر از ۳ ماه از وفات وی میگذشت، بیش از ۱۲۰ برنامه بزرگداشت در نقاط مختلف ایران برای وی برگزار شد.