موقعیت وخیم اهالی فرهنگ
گلایههای کاظم ساداتاشکوری در ۸۳سالگی
اشکوری میگوید: «گاه به دوستان روزنامهنگار میگویم شما با خود فکر کردهاید که با فلانی که میخواهید صحبت کنید، چطور زندگی میکند؟ ۴۱سال است از حقوق مادی و بیمه محروم شدهام. قبلا دو سه کتاب درمیآوردم و شندرغاز حق تالیف میدادند و هفت _ هشت کتاب ویرایش میکردم تا چیزی دستم بیاید. الان اینها تعطیل شده، هر روز هم که میروی چهار قلم وسیله بخری، میبینی قیمتها چندبرابر شده است. این مساله بزرگی است. من اهل این کشورم و همه عمرم را در این کشور گذراندهام. ۸۳ سالم است و نمیتوانم بروم کارگری کنم. کجای دنیا چنین چیزی است؟!»
این پژوهشگر فرهنگ عامه بیان میکند: «من توقعی از کسی و آقایان وزارت ارشاد ندارم؛ زیرا اگر قرار بود کاری کنند، در این ۴۱ سال میکردند. توقعی ندارم. چه بسا این توقع را داشته باشم بیایند و کتابخانه مرا بخرند. معامله میکنم، کتابخانهای دارم که میفروشم تا چهار روز دیگر اگر زنده باشم، بتوانم زندگی کنم. من بیش از ۶۵سال است که قلم میزنم، ۴۰ عنوان کتاب چاپشده دارم و ۱۰ کتاب چاپنشده. در زمینه شعر و تحقیق و مردمشناسی و نقد ادبی و ترجمه کار میکنم. آدم باید خیلی روحیه داشته باشد که با این وضعیت گفتوگو کند و دانش و اطلاعاتش را منتقل کند؛ خیلی سخت است.»
او میافزاید: «شاید ۵۰ درصد از دوستان من از این کشور رفتهاند؛ اما من ماندهام، میتوانستم زمانی که عذرم را از کار اداری خواستند، بروم اما ماندم؛ زیرا عاشق فرهنگ این مملکت هستم. کسی که از ایران رفته و اهل آن کشور هم نیست، هم حقوق بازنشستگی دارد و هم دوا و درمانش مجانی است و هم برنامههای تفریحی رایگان برایش ترتیب میدهند. اما من در این کشور زندگی کردهام و در این سن و سال چنین وضعیتی دارم.»