ونگوگ پریشان‌حال ایران

پرویز کلانتری، نقاش فقید درباره آشنایی‌اش با این هنرمند گفته است: «سابقه آشنایی من با وی به دوره دبیرستان در مدرسه شرف بازمی‌گردد. من آن زمان با ایرج برادر کوچک‌تر هوشنگ همکلاس بودم و ایرج نقش بسزایی در آشنایی من با نقاشی داشت. من نخستین بار با مقوله نقاشی قرن بیستم از طریق ایرج برادر هوشنگ پزشک‌نیا آشنا شدم، زمانی که کتاب‌های نقاشی هوشنگ را برایم می‌آورد و من از دیدن آنها گیج می‌شدم. اسم پیکاسو را هم نخستین‌بار از ایرج شنیدم. هوشنگ پزشک‌نیا را سرانجام روزی در حال کوهنوردی در درکه دیدم که سه پایه گذاشته بود و نقاشی می‌کرد، ایرج که علاقه من را به نقاشی دید، مرا با خود به خانه برد و به برادرش معرفی کرد و هوشنگ پزشک‌نیا هم انبوهی از نقاشی‌های خود را در برابر من گذاشت. پزشک‌نیا همراه دیگر دانشجویان ایرانی عازم اروپا شده بود، اما به دلیل بروز جنگ جهانی دوم، مسیر اروپا مسدود می‌شود و به ناچار در ترکیه ماندگار می‌شود؛ اما همچنان نقاشی را دنبال می‌کند، از شانس او با یک استاد نقاش فرانسوی که به ترکیه تبعید شده است، آشنا می‌شود و نزد او که به جریان نقاشی قرن بیستم آشنایی داشت، آموزش می‌بیند و با این آموخته‌ها به ایران بازمی شود. وی سپس به شرکت نفت در آبادان می‌رود و با ابراهیم گلستان آشنا می‌شود و در تهران هم در همسایگی او زندگی می‌کند. مهم‌ترین مقاله و نقد آثار او را ابراهیم گلستان نوشته است. » وی درباره دلایل انزوا و پریشان حالی این هنرمند، این‌گونه شرح می‌دهد: «هوشنگ پزشک‌نیا تنها بود، زمانه او را درک نمی‌کرد، گالری نقاشی وجود نداشت که آثارش را به نمایش بگذارد و سال‌ها بعد نخستین گالری ایران که آپادانا بود تاسیس می‌شود. پزشک نیا با اطلاعات به روز از جریان هنر مدرن دنیا در سرزمینی زندگی می‌کرد که او و آثارش را درک نمی‌کردند و نقاشان کلاسیک آن زمان هم تحمل آثار نقاشان مدرن را نداشتند و مردم عادی هم عادت به دیدن نقاشی نکرده بودند. همان کاری که ونگوک در آثارش می‌کرد و تابلوهایی از سیب‌زمینی‌خورها داشت، پزشک‌نیا هم در آثارش به نمایش می‌گذاشت واز این منظر شباهت بسیاری میان آثار او و ونگوک دیده می‌شود، همان‌طور که ونگوک را در زمانه خودش کسی درک نکرد، پزشک نیا هم درک نشد. ایرج برادر هوشنگ پزشک نیا، همچون نقش تئو برای ونگوک بود و زمانی که ایرج در یک تصادف وحشتناک درگذشت، تاثیر بسیار مخربی بر هوشنگ گذاشت؛ چرا که ایرج پایگاه عاطفی او محسوب می‌شد و این ضربه سنگینی برای او بود. در همین زمانه بود که شرکت نفت هم عذر او را خواست و به این ترتیب طبیعی بود که دچار روان‌پریشی شود. همان‌طور که روان‌پریشی ونگوک ذره‌ای از ارزش آثار او کم نکرده است، این حالت برای پزشک‌نیا نیز به همین شکل است. » نجف دریابندری هم درباره او گفته است: «هوشنگ پزشک ‌نیا یکی از سه چهار هنرمندی بود که در سال‌های بعد از شهریور ۱۳۲۰ تصویر نقاشی جدید را به ایران وارد کردند. آن مقدار شناخت و آگاهی که امروز در فضای هنری ما وجود دارد ناچار تا حدی مرهون کوشش آنهاست، اما پزشک‌نیا پیش از مرگش در سال ۱۳۵۱، سال‌ها بود که در انزوا زندگی می‌کرد. نه نمایشگاهی برپا می‌کرد، نه سفارش می‌گرفت، نه حتی حاضر به فروش کارهایش می‌شد. به این ترتیب نسل جوان‌تر هنرمندان و هنردوستان یا اصلا از وجود این نقاش بی‌خبر ماندند یا رفته‌رفته‌ او رافراموش کردند. »