تا شب به ناهارش دست نزده بود
امروز سالمرگ حسن کسایی است
محمد موسوی، نینواز و شاگرد استاد کسایی گفته: «من پنجاهوچهار سال با استاد کسایی دوستی و رفتوآمد هنری و خانوادگی داشتم و از مکتب ایشان و اخلاقشان بسیار بهره بردم. یادم میآید یکبار مادر استاد به من گفت: «آقا حسن» از صبح تا شب در زیرزمین مشغول تمرین نی است. من ناهار را جلوی زیرزمین میگذارم و میشنوم که درحال تمرین نی است. شب دوباره به سراغش میروم؛ اما میبینم به غذایش دست نزده و هنوز صدای نیاش میآید.»
جواد کسایی، فرزند استاد حسن کسایی گفته: «پدر یک روز در زمان کودکی مشغول بازی کردن در حیاط خانه بوده که صدای نینوازی یک پیرمرد در پشت خانه به گوشش میرسد. پدرم از این صدا به شدت خوشحال میشود و به سراغ پیرمرد میرود، به او 10 شاهی پول میدهد و از او میخواهد تا برایش دوباره نی بزند. این روند به قدری تکرار میشود که پدرم بیش از 5 مرتبه از پیرمرد نینواز میخواهد برایش نی بزند و این نقطه اولیه فعالیت پدرم در عرصه موسیقی بود که این انگیزه را به پدربزرگم داد تا بالاخره برای او نی بخرد.» او همچنین گفته: «یکی از دغدغههای مهم پدرم، کمتوجهی مسوولان به موضوع موسیقی بود. من خوب خاطرم است که در دهههای 50 پدرم مدام با مسوولان وقت موسیقی صحبت میکرد و انتقادهایش را به آنها میگفت و البته این انتقادها هم نتیجه داد و سال 60 بود که وی را از صداوسیما برکنار کردند و البته در سال 60 بود که حقوق و مزایای وی به طور کلی قطع شد و در سال 74 مجددا برقرار شد. جالب اینکه وقتی در سال 91 از دنیا رفت، آخرین حقوق مستمریاش 400 هزار تومان بود. چقدر بد که خود او به من گفت: «من به اندازه افراد دونپایه اجتماع هم حقوق ندارم، ما تنها چیزی که از مسوولان انتظار داریم احترام است.» متاسفانه بعد از مدتی هم بیمه مادرم از سازمان صداوسیما قطع شد. البته خیلیها فکر میکنند، پدرم ثروتمند بود؛ در صورتی که پدرم تنها همین خانه را دارد.»