حکایت خلق تابلوی عصر عاشورا
امروز سالروز تولد محمود فرشچیان است
وی علاوه بر تمرین، مطالعه را یکی از رموز موفقیتش میداند. او در مصاحبهای در اینباره توضیح داده است: «من برای دستاوردهای هنریام شبانهروز تلاش کردم و از مطالعه دست برنداشتم. خاطرم هست که مدتی پیش از استوارت گالیورتز، رئیس آکادمی هنر فلورانس خواستم تا مقدمهای برای یکی از کتابهایم بنویسد. او که یکی از بزرگترین منتقدان هنرهای تجسمی شرق است بهدلیل آشناییاش با نوع کار من، پذیرفت. به من گفت من کارهای تو را دوست دارم. از این جهت که آثار تو نشان میدهد مطالعهشده کار میکنی؛ اما اگر بخواهم برای کتاب تو مقدمهای بنویسم، نیازمند پذیرفتن شروطی از سوی توست که باید بپذیری. زیرا من برای نوشتن مقدمهای در کتاب تو در برابر هنر و آکادمی هنر مسوول هستم، من نیز پذیرفتم. او به من گفت در رزومه کاریات نوشتهای که تا امروز ۸۳ نمایشگاه انفرادی برپا کردهای. کارت تمام این نمایشگاهها را برایم بفرست. فرستادم سپس گفت تصاویر تمام عکسهایی را که میخواهی در کتاب مذکور چاپ شود نیز برایم بفرست. من نیز همین کار را کردم. بعد از مدتی دوباره پیغام فرستاد که فهرست نام تمام کتابهایی را که در وادی هنر خواندهای نیز برایم بفرست و من نیز ارسال کردم. بعد از مدتی، پیغام داد که ساعت سه بعد از ظهر به دانشگاه هاروارد بیا تا با هم ملاقاتی داشته باشیم. دقیقا خاطرم هست که آن روز که به دانشگاه هاروارد رفتم، تمام کتابهایی که فهرست آنها را برایش فرستاده بودم روی میزش قرار داشت و او مانند استادی که بخواهد از شاگردش امتحان بگیرد، یکی یکی این کتابها را بیرون میکشید و از من دربارهشان سوال میکرد. تازه بعد از گذراندن این مرحله بود که مقدمه کتاب مرا نوشت.»
مضامین مذهبی سوژه معروفترین کارهای فرشچیان است؛ آثاری که از اعتقادات قلبی او نشأت گرفتهاند و زمان خلق برخی از آنها به پیش از انقلاب مربوط میشود. این هنرمند درباره کشیدن تابلوی «عصر عاشورا» تعریف میکند: «سه سال پیش از انقلاب، روز عاشورا مادرم گفت: برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی. گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت. رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلوی عصر عاشورا را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری. الان که بعد از سالها به این تابلو نگاه میکنم، میبینم اگر میخواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود میآمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که خود من هم گریهام میگیرد.»
وی همچنین درباره تابلوی «ضامن آهو» گفته است: «پیش از خلق این اثر، مدتی بود دست راستم حالتی فلج به خود گرفته و از کار افتاده بود؛ بهگونهایکه نمیتوانستم انگشتانم را حرکت بدهم. پزشکان حاذق و پرآوازه هم تشخیص دادند که به مرور زمان و فشار زیاد عصبهای دستم به شدت آسیب دیده و به راحتی قابل ترمیم نیست و تاکید کردند، هرگز نباید قلم بهدست بگیرم و نقاشی کنم. دلم خیلی شکست که دیگر توان خلق اثر و نقاشی را ندارم تا اینکه به ذهنم رسید از امام رئوف و بابالحوائج حضرت رضا علیهالسلام درخواست کنم کمکم کنند تا این بیماری علاج شود و همان لحظه نذر کردم که اگر این دستم بهبود یافت، ماجرای شفاعت وضمانت آهو را به تصویر کشم. شب خواب دیدم تابلو را پیش رویم گذاشتهام و ابزار و قلم هم آماده است؛ ولی دستم مشکل دارد ناراحت بودم که دیگر هرگز نخواهم توانست نقاشی کنم، در همان عالم خواب یک چهره مبارک و نورانی به من فرمان داد، قلم بردار و آنچه میخواهی ترسیم کن! عرض کردم که دستم مشکل پیدا کرده است و دیگر قادر نیستم، همان صدای آسمانی فرمود: الان میتوانی شروع کن! من از اینکه توانستم دست به قلم ببرم هیجانزده بیدار شدم و دیدم اثری از بیماری و ناتوانی در دستم نیست و از همان لحظه، خلق تابلوی ضامن آهو را آغاز کردم که این هم مثل تابلوی عصر عاشورا که برای خلق آن بسیار دل دادم، تاثیر فوق العادهای در بیننده میگذارد.»
فرشچیان با اینکه سالهاست در خارج از کشور زندگی میکند، اما همچنان به سرزمین مادریاش تعصب دارد. خود در اینباره تعریف میکند: «چند سال پیش در شیکاگو نمایشگاه داشتم. جوان عربی نزد من آمد و شماره تلفنم را خواست. بعد از شش،هفت ماه تلفن زد که میخواهد در کارگاهم مرا ببیند. به همراه یکی دو نفر با یک ماشین بزرگ به کارگاه من آمدند. یک کتاب هم برایم آوردند. وقتی میخواستم کتاب را ورق بزنم، چشمم به نقشهای افتاد که به شکل معمول در اول هر کتاب آن کشور چاپ میشود. وقتی دقت کردم دیدم توی نقشه به جای آنکه نوشته باشند پرشین گلف یعنی خلیجفارس، نوشتهشده عربی گلف. خیلی ناراحت و رنگ به رنگ شدم. حتی یکی از آنها از حالت چهرهام متوجه شد که ناراحت شدهام. بعد هم هر کاری که کردند؛ راضی نشدم حتی یکی از تابلوهای خود را به آنها بفروشم.»