قصه  آوازخوان «زهره» و «گلنار»

اینها روایت یک مادر است از زندگی فرزند. داستان زندگی یکی از خواننده‌های خوش‌صدای ایران که پایان تلخی داشت اما ۶۲سال از مرگش گذشته و هنوز هم ترانه‌هایی همچون «زهره» و «گلنار» در خاطر مردم مانده است. بدرالسادات رفیعی مادر داریوش رفیعی سال ۱۳۵۰ با مجله جوانان مصاحبه کرد و درباره زندگی پسرش حرف زد.

داریوش رفیعی ۹۳ سال پیش در کرمان به دنیا آمد. فرزند لطفعلی رفیعی، نماینده مردم بم در مجلس شورای ملی بود اما بر خلاف پدر از ابتدا راه دیگری را انتخاب کرد. خیلی زود با جواد بدیع‌زاده آشنا شد و از طریق او به رادیو راه یافت. بدیع‌زاده به قدری او را دوست داشت که جزو افراد خانواده‌اش شده بود و اغلب شب‌ها و روزها در خانه او به سر می‌برد. شنیدن ترانه‌های عاشقانه با صدای گرفته‌ این جوان بیست و دو، سه ساله خیلی‌ها را حیرت‌زده کرده بود.یکی از این ترانه‌ها گلنار نام داشت که شعر آن را «کریم فکور» سروده بود و مجید وفادارآهنگی در دستگاه دشتی روی آن گذاشته بود.

گلنار- گلنار کجایی که از غمت ناله می‌کند عاشق وفادار

گلنار- گلنار کجایی که بی تو شد دل اسیر غم‌،دیده‌ام گهر بار

مجید وفادار مدتی بعد آهنگ دیگری در دستگاه سه‌گاه روی شعر زهره گذاشت که به گفته‌ جواد بدیع‌زاده شعر آن سروده مهدی رئیسی بود و ترانه مثل بمب ترکید:

یاد از آن روزی که بودی زهره یارمن

دور از چشم رقیبان در کنار من

چون یقین کردی که در عشقت گرفتارم

سرد گشتی و نمودی این چنین خوارم

خود نکردی فکر آخر نازنین یارم

من هم چو تو دارم خدایی زهره

کارهای داریوش رفیعی هم در آن سال‌ها به شدت با استقبال روبه‌رو شد. تورج نگهبان ترانه‌سرا درباره‌اش گفته بود: «با آنکه صدای داریوش چندان رسا و پرقدرت نبود، ولی آنی در آن بود که کمیاب و تاثیرگذار است.» اسماعیل نواب صفا در کتاب «قصه شمع» نوشته است: «پر از شوق و شور جوانی بود. قلبی به روشنی آفتاب داشت. وجودش سرشار از احساس بود. قامتی رسا و متناسب داشت. چهره‌اش مصداق سبزه کشمیر بود که صدها دل را به زنجیر عشق کشیده بود. با لهجه غلیظ و شیرین کرمانی سخن می‌گفت و صداقت و پاکی در کلامش تبلور داشت. تازگی به تهران آمده بود و کسی او را نمی‌شناخت. سن عمرش بیش از ۲۱، ۲۲ سال را نشان نمی‌داد. در حرکاتش تصنع و تکلف دیده نمی‌شد. در سال‌های ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ خیابان‌های استانبول، نادری و لاله‌زار مجلل‌ترین و آراسته‌ترین خیابان‌های تهران بود. آن جوان سبزه‌رو و پرشور کرمانی ماشین قرمز رنگی داشت و گاه از ساعت ۱۰ بامداد که گردش یا خرید یا استراحت در خیابان‌های لاله‌زار، استانبول و نادری آغاز می‌شد، با اتومبیل زیبای خود در آن خیابان‌ها جولان می‌داد. کمتر کسی او را می‌شناخت ولی بعد از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۹ که بعضی شب‌ها در رادیو آواز می‌خواند، مردم به تدریج با نام داریوش رفیعی آشنا شدند. پدرش لطفعلی رفیعی در دوره ۱۴ مجلس شورای ملی از شهر بم به نمایندگی انتخاب شده بود و خانه‌کوچ به تهران آمده بودند. داریوش که در سال ۱۳۲۹ به وسیله دوست و استادش بدیع‌زاده به‌طور مستمر در رادیو ایران برنامه اجرا می‌کرد، سنی حدود ۲۳ سال داشت. در دبیرستان دارایی درس می‌خواند ولی از سال‌هایی که صدای گرم و دلپذیرش او را به شهرت رساند، ادامه تحصیل را رها کرد.»

کوروس سرهنگ‌زاده خواننده قدیمی در گفت‌وگو با روزنامه ایران درباره او گفته است: «من به صدای داریوش رفیعی علاقه بسیاری داشتم و مرحوم بدیع‌زاده یکی از استادان او بود. من نیز به کارهای هر دو هنرمند بسیار گوش می‌دادم. داریوش شیوه خاصی در خوانندگی داشت سبکی منحصر به فرد با صدای محفلی. در واقع بهتر است بگویم محفل‌بازی‌ها و میهمانی‌های خاص و آواز خواندن از داریوش شروع شد. او طرفداران بسیاری داشت. وقتی در یک محفل می‌خواند، دیگران نمی‌توانستند مثل او بخوانند. صدای او که در‌می‌آمد، همه ناخودآگاه می‌نشستند و گوش می‌دادند. این صدای گرم و دلنشین برای من جاودانه شده است و پیش از انقلاب در برنامه تلویزیونی در مصاحبه‌ای از او گفتم و خواندم. فاصله سنی من و داریوش رفیعی ۱۰، ۱۲ سال است البته ایشان با پدرم دوستی صمیمی داشتند. من بعد از رفیعی وارد عرصه خوانندگی شدم و تصمیم گرفتم برخی ترانه‌های همشهری‌ام مثل «گلنار» و «به سوی تو» را با تنظیمی تازه بازخوانی کنم.»