سه روایت از ۴۰ سال فیلمسازی
امروز سالروز تولد داریوش مهرجویی است
فیلم «گاو» مهمترین ساخته این کارگردان است که جنبش نویی در سینمای ایران به وجود آورد. مهرجویی درباره فیلم گاو گفته است: «اتفاق بامزهای که سر فیلم «گاو» افتاد این بود که وقتی شروع به کار کردیم، روز اول فیلمبرداری هوای خیلی بدی بود و باد شدیدی میآمد و بازیگرها نمیتوانستند تمرکز داشته باشند. فیلمبرداری متوقف شد و رفتیم چندتایی از نماهای راه رفتن در کوچهموچهها را گرفتیم. وقتی راشها آماده شد، خبر رسید که برویم این دو سه حلقه را ببینیم. بچههای بازیگر هم ابراز علاقه کردند که آقا ما را هم ببر ببینیم. سیاست کلیام این بود که بازیگر در دوران فیلمبرداری، خودش را روی پرده نبیند؛ چون نسبت به نقش و کارش خودآگاه میشود. ولی با این حال قبول کردم و با هم رفتیم صحنهها را ببینیم. حلقه اول نماهای باد و بوران بود که اصلا چیزی دیده نمیشد و همه در سکوت داشتند کارهای نامفهومی میکردند. حلقه دوم نماهای راه رفتنشان بود که نمیدانم چرا با دور تند گرفته شده بود و همه از جمله فیلمبردارمان هوشنگ قوانلوی خدابیامرز، شوکه شده بودیم که چرا اینجوری شده؟ بازیگرها که این چیزها را دیدند گفتند زکی، پس سینما این است؟ مثل دوران صامت و کمدیهایی که تندتند راه میرفتند؟ و خلاصه اتفاق اسفباری بود که حس و حال همه را به هم ریخت. فردایش همه سر صحنه دمغ بودند و میگفتند این بابا کارش را بلد نیست و این چه نماهایی بود که گرفتی؟ من و قوانلو کلی باهاشان حرف زدیم و توضیح دادیم که از نظر فنی چه اشکالی پیش آمده و قضیه این شکلی نیست. خوشبختانه فردا و پسفردا که راشهای بعدی درآمد، دیگر ریسک نکردیم و اول خودمان به تنهایی رفتیم کار را دیدیم که خراب مراب نباشد و آبرویمان جلوی این بازیگرها بیشتر از این نرود. خلاصه نماهای جدید را که دیدند خیالشان راحت شد و اصطکاکها کم شد.»
از بین کارهای مهرجویی در سالهای پس از انقلاب «هامون» فیلم مهمی است. خسرو شکیبایی در این فیلم نقش اول را بازی کرد و در کارهای دیگری همچون «بانو»، «سارا»، «میکس»، «دختردایی گمشده» و «پری» هم بازی کرده است. مهرجویی در این کتاب در پاسخ به سوال مانی حقیقی که میپرسد کدام وجه از شخصیت یا بازی شکیبایی این میزان اعتماد را در شما برمیانگیخت؟ میگوید: «خسرو -خدا بیامرزدش- خصوصیاتی داشت که من کمتر در آدمهای دیگر دیدهام. عاشق کارش بود و به نقش دل میداد. حساسیت قوی و غنیای داشت که او را به عنوان یک بازیگر ایدهآل میکرد. از همان بازیگرهای زیرپوستی بود که هر کارگردانی آرزویش را دارد. فقط کافی بود به او ایدهای بدهی و او چند واریاسیون مختلف، یکی از یکی بهتر، جلوی رویت میگذاشت. یک آدم حرفهای درجه یک بود. مهمتر از همه اینکه او به عنوان یک هنرپیشه اصلا حسود نبود. هنرپیشهها اغلب خودشیفتهاند و چشم ندارند دیگران را ببینند. حس غریزی حسادتی که در همه ما هست، در آنها معمولا یک خرده بیشتر است. ولی این حس در این آدم مطلقا وجود نداشت. حاضر بود با جان و دل برای کسی که روبهرویش بازی میکند، ساعتها وقت بگذارد، بالا برود و پایین بیاید تا طرف بتواند کارش را خوب انجام بدهد...»
محسن چاووشی دیگر هنرمندی است که مهرجویی از او یاد میکند: «...به «سنتوری» که رسیدیم یکی از نکتههای مهم و اصلی این بود که از چه موسیقی و صدایی برای آهنگهای علی استفاده کنیم. یک روز خانم محمدیفر در تاکسی چندتا ترانه از همان اولین سیدی قاچاق چاووشی شنیده بود و همان جا سیدی را از راننده خریده و آورده بود که بشنویم. خیلی کار قشنگی بود. نمیدانم شنیدهای یا نه. ترانه «نفرین» که هر بار گوش میکردم گریهام میگرفت! یعنی چه که من، مرتیکه گنده با این سن و سال و عقل و شعور با یک آهنگ پاپ گریه کنم؟ اما نمیدانم چه حس و حال و سوزی داشت که مرا هر دفعه به گریه میانداخت. افتادیم دنبال اینکه محسن چاووشی کیست و کجاست؟ هر کس یک چیزی میگفت، میگفتند فرار کرده، رفته دبی و نمیگذارند، برگردد و از این حرفها. تا اینکه آقای پارسیان که نقش رئیس تشریفات عروسی فیلم را با آن کت فراک بازی کرده، بالاخره پیدایش کرد. تماس گرفتیم و آمد خانه ما و دیدم بچه صاف و ساده و بااستعدادی است و دو سه تا ترانهسرا هم باهاش کار میکنند. فیلمنامه را بهش دادم و گفتم از صدا و ملودی کارهایت خوشمان آمده و بیا ببین در این فیلم چه کار میتوانی بکنی. فیلمنامه را گرفت و رفت و هفته بعد آمد و دو تا ترانه کامل ضبط شده را تالاپ گذاشت جلوی ما، یکی از یکی بهتر! من با این همه سابقه و سلیقه موسیقی هر کار کردم ازش ایراد بگیرم، نتوانستم، شعر خوب، ملودی قشنگ، اجرای عالی و تنظیم و خلاصه همه چیزش خوب بود...»