از کلاهقرمزی تا ننه گیلانه
امروز زادروز فاطمه معتمدآریا است
فاطمه یا سیمین معتمدآریا در سال ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد. نخستین بار در سال ۱۳۵۳ به کانون پرورش فکری کودک و نوجوان رفت. در ۱۳۵۵ بهعنوان هنرجوی هنر در دانشسرای هنر پذیرفته شد که درنهایت در سال ۱۳۵۸ فارغالتحصیل شد. همزمان با گروه تئاتر دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا نیز همکاری میکرد. شروع فعالیت او در تلویزیون با عروسکگردانی مجموعه مدرسه موشها در سال ۱۳۶۰ بود. او در همین سال ازدواج کرد. متعاقب آن در سال ۱۳۶۲ به ضبط سریال محله برو بیا پرداخت و سرانجام با فیلم جدال در ۱۳۶۴ وارد سینمای حرفهای شد. پس از آن و در سال ۱۳۶۵ به بازی در فیلمهای جهیزیهای برای رباب و تحفهها پرداخت. در ۱۳۶۹ اولین مجموعه تلویزیونی خود به نام گلپامچال را بازی کرد و سپس به ایفای نقش در سریال آرایشگاهزیبا پرداخت. وی اولین زن عضو هیاتمدیره خانه سینما است. از نقش آفرینیهای محبوب معتمدآریا باید به بازیهایش در کنار ایرج طهماسب و حمید جبلی اشاره کرد. این سه نفر با همکاری در چندین فیلم از جمله کلاه قرمزی و پسرخاله، کلاه قرمزی و سروناز، دختر شیرینی فروش، یکی بود یکی نبود و زیر درخت هلو یکی از موفقترین گروههای هنری در سینمای ایران هستند. او تا کنون ۲۰ بار برای دریافت جوایز بهترین بازی در نقش اول یا مکمل نامزد شده و یازده بار جایزه گرفته است. او از معدود بازیگران ایرانی است که چهار سیمرغ فجر را در کارنامه دارد.
او درباره ازدواجش خاطره معروفی دارد که گفته: با همسرم احمد در یک مهمانی خانوادگی آشنا شدم. زمانی که احمد تازه از سوئد آمده بوده و میگفتند خیلی باسواده، من هم گفتم ببینم چقدر سواد داره و مقداری درباره سینما و ادبیات حرف زدیم. این رابطه شکل گرفت و مدتی ادامه داشت تا اینکه دو ماه بعد به احمد گفتم با من ازدواج میکنی؟ گفت: باید برگردم سوئد، گفتم: ولش کن. حالا بیا یک سال با هم زندگی کنیم لااقل کمیته ما را نمیگیرد. اگر نخواستی بعد از یکسال جدا میشویم، احمد گفت فکر خوبی است باید چه کنم؟ الان برویم پیش پدرت؟ گفتم: برویم. یک موتور هوندا داشت؛ سوارش شدیم و آمدیم نیاوران. پدر من آدم منظم و با دیسیپلینی بود. ناگهان دید یک آدم ژولیده آمده جلوی در. گفتم: دوست من میخواهد با شما حرف بزند. گفت: بفرمایید. احمد گفت: من آمدم خواستگاری دخترتان. پدرم گفت: شما پدر و مادر ندارید؟ احمد گفت: پدر نه اما مادر دارم. پدرم گفت: پس تشریف ببرید و با مادر بیایید! او هم همین کار را کرد. بالاخره با احمد ازدواج کردم و الان نزدیک 40 سال است با هم زندگی میکنیم.
زندگی او حاشیه کم نداشته است. خودش درباره انتشار یک فیلم خصوصی از یک مجلس دوستانه در دهه هفتاد، گفته: مرا بردند در سالنی که فواحش جمع بودند و همراه آنها مرا تقبیح کردند! برایم نوشتند مفسد فیالارض! اصلا نفهمیدم چطور از منزل خواهر من یک فیلم خصوصی را برده بودند! او افزود: همکاران همه کتمان میکردند که با من و ۲ دوست دیگر ارتباطی دارند! آنچنان حرفهایی پشت من و سه همکارم زدند که من و آقای طهماسب و آقای جبلی ایران را ترک کردیم تا زمانی که دختر آقای رفسنجانی به پاریس آمدند و اصرار کردند برگرد به ایران. در نهایت به ایران برگشتم و تمام کسانی که مرا قبلا سرزنش کردند و از ما دوری میکردند، به استقبالمان آمدند.