عادتهای عجیب نویسندگان: لئونیکلایویچ تولستوی
رژیم غذایی و ورق بازی یک نفره
یکی دیگر از عادتهای تولستوی این بود که پس از نوشتن طرحی کوتاه با مرکب، کارش را تایپ میکرد. از مداد متنفر و عاشق خودنویس بود و میگفت حتی حاضر است بهخاطر خودنویس سرقت کند. تولستوی عادت داشت که اگر با مشکلی روبهرو شود به ورق بازی یک نفره رو بیاورد. هنگامی که بخش سوم کتاب «رستاخیز» را مینوشت تا مدتها درباره سرنوشت یکی از شخصیتهای داستانیاش تردید داشت. نمیدانست آیا باید او را به عقد یکی دیگر از شخصیتهای داستانش به نام نخلودف دربیاورد یا نه. سرانجام تصمیم گرفت با همان ورق بازی یکنفره تکلیف شخصیت داستان یعنی «کاتیوشا» را مشخص کند. اگر بازی به نتیجه نمیرسید، نخلودف یکی دیگر از شخصیتها با کاتیوشا ازدواج نمیکرد که سرانجام تولستوی در این بازی یک نفره باخت و ازدواج به هم خورد. تولستوی حامی چیزی بود که ما حالا ذهن آگاهی یا حضور در لحظه مینامیم و حتی یک کتاب خودیار «تقویم دانش» نوشت. از طرفداران ویوکاناندا، عارف هندی بود که یوگا را به جهان غرب معرفی کرد. تولستوی یک بار نوشت: «از شش صبح دارم به ویوکاناندا فکر میکنم. جای شک است که در این دوران کسی بتواند بر این ازخودگذشتگی و مدیتنشن معنوی فائق بیاید.» شواهدی در دست نیست که آیا تولستوی خودش هم یوگا میکرده یا نه اما حتما افکار ویوکاناندا را تمرین میکرد.
او در اوایل زندگی زناشویی با همسرش سونیا روابط عاشقانه داشت؛ ولی وقتی که دفترچه یادداشتهایش که مربوط به دوران خوشگذرانی او قبل از ازدواج بود به دست سونیا افتاد، این موضوع برای همسرش خیلی گران تمام شد و زندگی آرام آنها دچار درگیری و مشاجرات فراوانی شد. بهطوری که در طول زندگی طولانی و پرآشوب آن دو، تولستوی دفتر خاطرات خودش را مینوشت و سونیا و فرزندانش هر یک در دفترهای جداگانه جریانهای زندگیشان را ثبت میکردند.
تولستوی دو دفتر خاطرات روزانه داشت، یکی علنی برای آنکه زنش و دیگران آن را بخوانند و دیگری خصوصی تنها برای خودش. در این جنگ مغلوبه خانوادگی، ماجرای تصاحب دفترهای خاطرات، مساله مهمی شده بود. هنگامی که تولستوی تصمیم گرفت دفتر خاطراتش را بهطور امانت به دوستی واگذار کند، سونیا آن را خیانتی سنگین به خود تلقی کرد و در این میان ناگهان دفتر خاطرات او ناپدید شد. این موضوع منجر به مخالفت و درگیریهای حاد و تندی بین تولستوی و همسرش شد که سرانجام باعث شد او محل زندگیاش را ترک کند و با قطار به جنوب روسیه برود که در ایستگاه راه آهن آستاپوفو به علت خرابی قطار و توفان و یخبندان یخ زد و مرد.