در سینمای ایران هم شخصیت‌های محبوب و ماندگار کم نیستند اما با این حال به‌نظر می‌رسد که در سال‌های اخیر، سینمای ما از خلق این‌گونه شخصیت‌ها دور شده است. امسال در جشنواره فیلم فجر عمده فیلم‌ها در پرداخت شخصیت‌های قصه خود دچار لکنت هستند. حتی فیلم‌های پرتره، مانند فیلم «تختی» که این پهلوان را به تصویر می‌کشد یا فیلم «شبی که ماه کامل شد» که شخصیت فائزه منصوری و عبدالحمید ریگی را روایت می‌کند. این فیلم‌ها بیش از آنکه به شخصیت‌های کانونی قصه نزدیک شوند، بر روایت‌های تاریخی و کلیشه‌های عمومی درباره این شخصیت‌ها تمرکز و تاکید دارند. در مورد فیلم‌های داستانی غیرپرتره که داستانشان مبتنی بر واقعیت هم نیست، این موضوع بیشتر به چشم می‌آید، یعنی شخصیت‌های قصه عموما ملموس نیستند. نه نویسندگان فیلمنامه و نه کارگردان‌ها انگار به آنها نزدیک نشده‌اند. نمادها، استعاره‌ها و نشانه‌ها در شخصیت‌پردازی فیلم‌ها بسیار کمرنگ است.

حتی در دکوپاژ فیلم‌ها نیز کمتر می‌توان نما یا سکانسی پیدا کرد که مخاطب را به جهان شخصیت قصه نزدیک کند. قریب به اتفاق قاب‌ها و میزانسن‌ها صرفا معطوف به روایت قصه/  ماجرا است. البته این قاعده کلی نیست. برخی فیلم‌ها مثل فیلم «قصرشیرین» از این قاعده مستثنی هستند و قهرمانشان را بیشتر از دیگر فیلم‌های جشنواره معرفی و ملموس می‌کنند. اگرچه این فیلم هم در برخی سکانس‌های مهم و حیاتی (مثل سکانس درگیری و بزن بزن در پایان فیلم)، روایت جزئیات اضافی در یک ماجرای نه‌چندان محوری را بر نزدیک شدن به مخاطب و بیان تحول/ تطهیر قهرمان ترجیح داده است. این اتفاق البته به شکل دیگری در فیلم «تیغ و ترمه» هم افتاده است. در این فیلم هم قهرمان قصه وارد جهان مخاطب نمی‌شود. به‌رغم بازی خوب امین حیایی در این فیلم، موقعیت‌هایی که نویسنده فیلمنامه برای بیان قصه‌اش انتخاب کرده و قاب‌هایی که کارگردان برای به تصویر کشیدنش،‌ چیده، هیچ‌یک ما را به شخصیت اصلی پیوند نمی‌دهد. ما تصمیم‌های ایثارگرانه قهرمان را می‌بینیم اما وجوه متناقض ذهن او را نمی‌فهمیم. در این فیلم‌ها استفاده نادرست از نماد، نشانه و استعاره نتیجه کار را ضعیف کرده است.

قریب به اتفاق نمادها و کدهای فیلم، اصطلاحا گل‌درشت و ساده‌لوحانه است و قهرمان قصه با همین بیان ساده در میان موقعیت‌های پیچیده و مهم فیلم رها می‌شود. اما سال گذشته امین حیایی در فیلمی به نام «شعله‌ور» بازی کرد که از چند جهت قابل‌توجه بود. یکی اینکه تصویر حیایی از یک بازیگر کمدی، تغییر کرد و او توانست خودش را به‌عنوان یک بازیگر توانمند در بازی نقش‌های دشوار محک بزند و حتی به‌خاطرش دیپلم افتخار فجر بگیرد. اما مهم‌تر از همه اینها خلق یک شخصیت منحصربه‌فرد به نام «فرید» بود. شخصیتی چندبعدی، پرداخت شده و باورپذیر که به خوبی به جهان مخاطب وارد می‌شود، استدلال‌ها و تصمیم‌هایش را به مخاطب می‌قبولاند و داستان فیلم را با تصمیم‌هایش پیش می‌برد.  کارکرد اصلی این‌گونه شخصیت‌ها آن است که پس از فیلم در زندگی مخاطبانشان به حیات خود ادامه می‌دهند. معانی جهان، هستی و زندگی را برای مخاطب بسط می‌دهند و کمک می‌کنند تا نسبت مخاطب با جهان پیرامونش قابل‌فهم شود.