امروزه حدود ۹۰۰میلیون نفر در رفاه زندگی می‌کنند، در حالی که حدود ۱.۲میلیارد نفر در فقر شدید با کمتر از یک‌دلار در روز زندگی می‌کنند. فقر فقط درآمد کم نیست؛ فقر شدید به معنای مرگ‌ومیر بالای کودکان، سوءتغذیه و به طور کلی تبعیض از توانمندی‌هاست. فقر را می‌توان با توزیع مجدد درآمد از ثروتمندان یا با رشد اقتصادی کاهش داد. اگرچه رشد برای فقرا بیشتر نجات‌بخش بوده است تا توزیع مجدد. شواهد نشان می‌دهد که یک پیوند تجربی قوی بین رشد اقتصادی و کاهش فقر وجود دارد و رشد بالاتر متوسط درآمد سرانه، ظاهرا یک به یک به درآمد سرانه بالاتر فقرا تبدیل می‌شود. این واقعیت‌ها زمینه را برای تلاش در جهت رشد فراهم می‌کند، اینکه چه سیاست‌های اقتصادی فقرا را از گرسنگی و بیماری رها می‌کند یا به‌طور کلی، چه سیاست‌های اقتصادی کشورهای فقیر را ثروتمند می‌کند؟

یک پاسخ ساده شگفت‌انگیز توسط مدل رشد هارود-دومار ارائه شد. براساس آن مدل، رشد متناسب با سهم مخارج سرمایه‌گذاری در تولید ناخالص داخلی خواهد بود. بنابراین می‌توان از این مدل برای شناسایی به‌اصطلاح شکاف مالی برای هر کشور فقیر استفاده کرد. عامل نسبت را می‌توان به‌سادگی از رابطه بین نرخ رشد و سهم سرمایه‌گذاری تخمین زد و برای محاسبه مقدار موردنیاز سرمایه‌گذاری لازم به‌منظور دستیابی به نرخ رشد هدفمند استفاده کرد.

ایده کمک به سرمایه‌گذاری برای رشد در واقعیت هرگز عملی نشد. همان‌طور که به نظر می‌رسد، تجربه تونس تنها مورد از میان ۱۳۸کشور جهان است که پیش‌بینی‌های مدل به نحوی با واقعیت‌های تجربی مطابقت دارد. از این‌رو، این مدل هیچ معنایی ندارد. با این حال، شبح این مدل هنوز در بسیاری از محافل زنده است، همان‌طور که با اظهارات گاه و بیگاه موسسات مالی بین‌المللی در مورد افزایش سرمایه‌گذاری برای دستیابی به نرخ رشد بالاتر آشکار می‌شود.

دلیل شکست کامل این مدل واضح است؛ این مدل واکنش مردم به مشوق‌ها را نادیده می‌گیرد. اعطای کمک به منظور پر کردن شکاف مالی فرضی، انگیزه سرمایه‌گذاری برای آینده را تغییر نمی‌دهد. بدون تغییر در مشوق‌ها و انگیزه‌ها، دریافت‌کنندگان کمک، سرمایه‌گذاری خود را افزایش نخواهند داد. آنها فقط مصرف خود را افزایش می‌دهند. بدتر از آن، در دسترس بودن کمک‌ها حتی ممکن است انگیزه‌ها را در جهت نادرست تغییر دهد، زیرا احتمال دارد یک کشور هرچه میزان پس‌اندازش کمتر باشد، کمک بیشتری دریافت کند. بنابراین در نهایت، استراتژی کمک به سرمایه‌گذاری برای رشد ممکن است انگیزه‌هایی را ایجاد کند که کشورها را در تله‌های فقر گرفتار کند. این موضوع مهم است، زیرا مردم در هرجا به مشوق‌ها پاسخ می‌دهند. از این‌رو، هر استراتژی توسعه موفق باید انگیزه‌هایی برای رشد برای سه‌گانه دولت‌ها، اهداکنندگان و افراد ایجاد کند. این ایده زمانی که در زمینه تمام استراتژی‌‌‌های شکست‌خورده برای رشد و توسعه که در گذشته تلاش شده است به کار گرفته شود، واقعا اهمیت پیدا می‌کند.

سرمایه‌گذاری در ماشین‌آلات اضافی زمانی که انگیزه‌های رشد وجود ندارد بی‌فایده است. همین امر برای سرمایه‌گذاری در سرمایه انسانی نیز صدق می‌کند. توسعه و گسترش آموزش تقریبا در همه کشورها در طول چهاردهه گذشته، معجزه رشدی را که از آموزش بیشتر به عنوان عامل کلیدی برای افزایش پایدار استاندارد زندگی انتظار می‌رفت، به دنبال نداشته است. تجربه به‌طور قانع‌کننده نشان می‌دهد که دلیل این نتیجه ناامیدکننده مانند قبل است. اگر انگیزه‌هایی برای سرمایه‌گذاری در آینده وجود نداشته باشد، گسترش آموزش ارزش کمی دارد. کمک‌های خارجی برای تامین مالی کنترل جمعیت -یا پول نقد برای لوازم پیشگیری از بارداری- نوشداروی دیگری برای ترویج رفاه در کشورهای فقیر است که کارساز نبودند. باز هم دلیل از قبل واضح است؛ باروری مطلوب تابعی از انگیزه‌های سرمایه‌گذاری در کمیت و کیفیت کودکان است. لوازم پیشگیری بیشتر این انگیزه‌های سرمایه‌گذاری را تغییر نمی‌‌‌دهند. راهبردهای توسعه دیگری مانند اعطای وام به کشورهای فقیر مشروط به اصلاحات سیاستی که باید مشوق‌های مناسب برای سرمایه‌گذاری در آینده را فراهم کند یا به‌اصطلاح وام‌های تعدیلی نیز کارساز نبود. دلیل اصلی این بود که اهداکنندگان بین دولت‌‌‌های فاسدتر و دولت‌‌‌های کمتر فاسد (اغلب به دلایل غیراقتصادی) تفاوت چندانی قائل نمی‌‌‌شدند و این وام‌‌‌دهی بی‌‌‌رویه انگیزه‌‌‌های ضعیفی در جهت انجام اصلاحات لازم برای رشد ایجاد کرد.

بخشودگی بدهی آخرین نوشدارو برای رهایی از فقر در کشورهای فقیر است. این کم و بیش نادیده گرفتن این نکته است که بخشودگی بدهی قبلا سابقه طولانی داشته است. بخشش بدهی اگر انگیزه‌‌‌های سرمایه‌گذاری در آینده را تغییر ندهد، هیچ فایده‌‌‌ای ندارد. در واقع، استقراض جدید در کشورهایی که بیشترین کاهش بدهی را در گذشته داشتند، بالاترین میزان بود. از این‌رو، بدهی بالا ممکن است یک مشکل دائمی باقی بماند، فقط به این دلیل که بدهی بالا نشان‌دهنده دولت‌های غیرمسوول است که پس از اعطای معافیت بدهی، همچنان غیرمسوول باقی می‌مانند.

در نتیجه، تفاوت‌‌‌های درآمدی با تلاش افراد برای انباشت سرمایه فیزیکی و انسانی توضیح داده نمی‌شود، بلکه با تفاوت در دانش و فرصت‌‌‌های تطبیق بین کشورها و مناطق توضیح داده می‌شود. در چنین دیدگاهی، افراد فقیر تنها به این دلیل که دانش و تطابق مهارت آنها تحت سلطه افراد فقیر دیگر است، با انگیزه‌های ضعیفی روبه‌رو هستند. به عبارت دیگر، محیطی که در آن هستید و انگیزه‌های برآمده از آن، تعیین‌کننده‌تر است.