امیدوارانه بکوشیم
در این میان، وضعیت و جایگاه فرد پیشبینی کننده در پاسخ به سوالات فوق اهمیت بسیاری دارد. چنانکه مثلا فرد گرفتار و تحت فشار تامین هزینههای سرسام آور زندگی یا بیکار یا بازنشسته و... اوضاع حال و طبعا آینده را نامناسب و سخت تصویر میکند و فرد دارای تمکن مالی بالا و صاحب امکانات مناسب زندگی، ضمن گلایه، اما وضعیت امروز و فردا را قابل قبول و تحملپذیر میداند. طبعا یک فرد دارای جایگاه دولتی هم به واسطه وضعیت زندگی و هم سمت اداری، لااقل در جمع، وضع را اگر چه دشوار، اما آینده را خوب و مطمئن ترسیم میکند.
اینکه تبیین و پیشبینی کدامیک از این افراد صحیح است و امکان تحقق بیشتری در آینده دارد، به گمانم در چارچوب تلاش و کوشش یا سکوت و انفعال جامعه قابل تحلیل است. به این معنا که صرفنظر از دشواری شرایط امروز میهن مان در حوزههای داخلی و خارجی، آنچه در نهایت آینده را شکل میدهد حرکت یا بیعملی ماست.
در واقع آینده از قبل مشخص و تحقق یافته نیست، بلکه بر اساس رفتار ما شکل و سامان مییابد. کما اینکه وضعیت امروز ما نه امری محتوم و از قبل تعیین شده، بلکه ماحصل اشتباهات و خطاها و قوتها و راستکاریهای ما است. آینده، ساخته میشود، نه آنکه از قبل ساخته شده باشد. میزان اعتقاد به این اصل به ظاهر بدیهی، تفاوت ملتها و موتور محرکه آنها در موفقیت یا ناکامی در حل مسائل و مشکلات فردی و جمعیشان است. هر چه مردمی بیشتر به نقش و تاثیر خود در تحقق آینده مورد نظرشان بیشتر اعتقاد داشته و مصممتر باشند، واقع شدن آن آینده افزونتر و هرچه نقش خود را بیاهمیتتر و فاعل تحولات را نیروهای ناشناخته و دستهای پنهان و قضا و قدر بدانند، وضعیت آینده متاسفانه در آن جامعه نامناسبتر و سختتر خواهد بود.
البته این تحلیل به معنای نادیده انگاشتن نقش اتفاقات و حوادث یا هنجارهای کهن فکری و فرهنگی یا وضعیت جغرافیایی و آب و هوایی در تحقق آینده مطلوب جوامع نیست. اما این همه به گمان این خدمتگزار اقتصاد ملی که حوادث بسیاری را در عمر حدود ۹ دهه خود دیده و زیسته، آن موارد و مولفهها اصل نیست و اصل و اساس همچنان خواست و اراده انسان و توانمندی و خرد جمعی است. این انسان و این ملتها هستند که در صورت بهرهگیری صحیح از امکانات و فرصتها که همیشه و همه جا به درجاتی وجود دارد، میتوانند آیندهای متفاوت از حال و گذشته خود رقم زنند.
من آلمان پس از جنگ جهانی دوم را به چشم دیدم؛ ویرانهای بیش نبود، ترسناک و در هم فرو ریخته، اما باز ساخته شد و اکنون نه فقط کشوری پیشرفته، بلکه عامل صلح و ثبات در اروپا و چه بسا جهان است. همچنین است ژاپن که وضعیت مشابه آلمان پس از جنگ را تجربه کرد و اکنون کرهجنوبی، چین، مالزی، ویتنام، ترکیه، هند، برزیل و... و بسیاری دیگر از کشورها نیز توانستند بر مبنای شناخت عالمانه از وضعیت امروز خود و آسیب شناسی آن و تبیین چشم انداز درست و دستیافتنی از آینده، راه و روش یا استراتژیهایی را طراحی کنند و ابزار و وسایلی را گرد آورند که وضعیتی مطلوبتر را برای میهنشان رقم زند.
ارادتمند بارها عرض کرده ام که میهن مان مملو از امکانات و فرصتهای بی بدیل است و تیره بینی وضعیت آینده و نومیدی هیچ معنا و مفهومی و دخلی به واقعیت ندارد، مگر آنکه خود بخواهیم این همه را نبینیم و سستی و کاهلی پیشه کنیم که البته مردم این سرزمین هیچگاه چنین نبودهاند، و الا تمدن ایرانی نیز همچون بسیاری از تمدنهای دیگر از صفحه روزگار محو میشد و این ملک چنین دیر نمیپایید.
ما سومین کشور برخوردار از ذخایر نفت دنیا هستیم و میهنمان دومین کشور برخوردار از ذخایر گاز دنیا است، حدود یکصد سال از ساخت اولین کارخانه در کشورمان میگذرد. اولین کشور منطقه هستیم که دانشگاه درست کردیم، کشوری هستیم که از نظر جاذبههای تاریخی و طبیعت توریستی جزو کشورهای جذاب دنیا محسوب میشویم. کشوری که به دریا و اقیانوس راه دارد و با ۱۵کشور همسایه است و در مرز دو قاره آسیا و اروپا و پل ارتباط شرق و غرب و قرار گرفته بین دو حوزه اصلی تامین انرژی جهان (خلیج فارس و دریای خزر) و بازاری ۳۰۰میلیونی در اطراف آن است. سرزمینی صاحب استعدادهای سرشار معنوی و آب و هوای خوب و متنوع، جوانان تحصیلکرده و باهوش و تاریخ و تمدنی ارزشمند. این همه ما را وا میدارد که امیدوارانه تلاش کنیم و آینده میهن مان را بسازیم. آینده را ما رقم میزنیم و پاسخ سوال ابتدای این مطلب، «چه خواهد شد؟» و «آینده چگونه است؟»، در عمل ما نهفته است؛ عملی که در «عشق» و «خرد» و نه «دشمنی» و «تعصب» ریشه دارد.