مدیران عامل دیگر امپراتور نیستند!
اما دوران امپراتوری مدیران عامل به سر آمده است. شکی نیست که هنوز هم برخی رهبران سازمانی مانند ایلان ماسک و مارک زاکربرگ، سرتیتر اخبار میشوند و در اینترنت غوغا میکنند. با این حال، آنها نیز نمیتوانند هیچ کاری را به تنهایی به سرانجام برسانند. آنها مدیران، سرمایهگذاران و نوآورانی فوقالعاده دور خود جمع کردهاند و به لطف آنها به دستاوردهای امروز رسیدهاند. رهبران سازمانی امروزی ناچار به پوشیدن ردایی جدید هستند. برخلاف جلوههای اقتدار گذشته، این دسته جدید تظاهر نمیکنند که پاسخ تمام پرسشها را میدانند. آن روزها گذشته است که مدیران عامل فرمانی صادر میکردند و کافی بود مانند فرماندهان جنگی نقشهای را به زیردستان ابلاغ کنند تا بلافاصله همه به خط شوند. فرمول برنده برای رهبران سازمانی، آگاه بودن از تمام نشانههای کلامی و غیرکلامی است که به دیگران مخابره میکنند. آنها باید از باری که به دوش میکشند، آگاه باشند، با احساسات خود در ارتباط بمانند، به شیوه تعامل خود با دیگران حساس باشند و از اصالت و صداقت عملی خود اطمینان یابند.
مدیران عامل موفق برای ارزشآفرینی گوش میدهند، تجربه میکنند، از دیگران میآموزند، بین تعهدات و اهداف کوتاهمدت و بلندمدت تعادل ایجاد میکنند و درخواستهای ذینفعان فراوان خود را به خاطر میسپرند. آنها تیمهای کاری و همکارانشان را برای موفقیت توانمند میسازند و با اشتیاق و اعتماد به نفس به آنها کمک میکنند. بهترینها سپس میآموزند که چگونه خصلتهای انسانی خود را با مهارتهای سخت ترکیب کنند تا کارها را به بهترین شکل انجام دهند. این مدل جدید رهبری سازمانی است و دیر یا زود هر مدیر ارزشمندی متوجه میشود که در بحث رهبری سازمانی، بحث هدایت خود نیز به اندازه هدایت دیگران اهمیت دارد. در آن زمان است که از سبک سنتی رهبری سازمانی فاصله میگیرند و رویکردی انسانمحورتر اتخاذ میکنند. آنها شروع به یادگیری و رشد میکنند تا لازمههای پست سازمانی خود را کسب کرده و جسورانهترین رویاهایشان را محقق کنند.
رهبر سازمانی بودن نیازمند تلاشهای فردی و خودآگاهی فراوان است و گاه فرد را در محیط کسب و کار متلاطم و پیوسته در حال تغییرِ امروزی دچار سردرگمی و حس گمگشتگی میکند. با این حال، «تنها آموزش برای مدیرعامل بودن، این است که یک مدیرعامل باشید». این توصیهای است که ماروین باور، یکی از بزرگترین مشاوران مدیریت در مککینزی و یکی از دو بنیانگذار این موسسه در قرن بیستم دارد. جای تعجب ندارد که طبق برخی پژوهشهای بینالمللی (Development Dimensions International)، ۸۳درصد از رهبران سازمانی احساس میکنند به قدر کافی برای جایگاه خود آموزش ندیدهاند.
آموزش ندیدن و آمادگی نداشتن به این دلیل است که نه میتوان آموزشی برای شرایط متلاطم کسب و کار امروزی ارائه کرد و نه میتوان یکنفره یک سازمان را به پیش راند. شاید تنها ویژگیهای لازم برای رهبران سازمانی امروزی، میل به یادگیری، میل به همکاری، پذیرش تغییر و مهارتهای انسانی سطح بالا باشد. مدل جدید رهبری سازمانی بسیار بازتر و فروتنانهتر از گذشته شده است و چارهای به جز پذیرش آن نیست. قلمروهای کسب و کار به سرعت در حال تغییر هستند و نقشههای قدیمی و قطعی رهبری سازمانی دیگر به درد نمیخورند. بهبود صورت سود و زیان لازم است ولی دیگر کافی نیست. رهبران سازمانی امروزی باید بر مسائل پیچیدهتری مثل تحول دیجیتال، تورم، اختلال در زنجیرههای تامین جهانی، استعدادهای کمیاب، فقدان تنوع، امنیت سایبری، تغییرات اقلیمی و همچنین میل کارکنان به یافتن معنا و هدف تسلط داشته باشند.
با چنین شرایط و نیازهایی، هیچ فردی، هر قدر هم که نخبه یا توانمند باشد، تجربه، دانش یا حوصله حل یکنفره تمام این چالشها را ندارد. تعجب ندارد که دیگر، کرسیهای مدیرعاملی به اندازه گذشته باثبات نیست. بر اساس بررسی شرکت مدیریتی اکویلار (Equilar) از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۲، دوران تصدی مدیران عامل ۵۰۰ شرکت برتر اساندپی (S&P) با کاهشی ۲۰ درصدی از ۶ سال به کمتر از ۵ سال رسیده است. این روند همچنان ادامه دارد و مدیران عامل فرصت محدودی برای نشان دادن اثرگذاری خود بر سازمانهایشان دارند. در آخر، دلیل دیگر اهمیت یافتن سبک نرم رهبری سازمانی امروزی، رشد روزافزون هوش مصنوعی و فناوریهای دیجیتال است. امروزه بسیاری از فرآیندهای تکراری و سخت رهبران سازمانی گذشته به ماشینها و الگوریتمها واگذار میشود. آن دسته از رهبران سازمانی که مهارتهای نرم و انسانی نداشته باشند، وجه تمایزی با ماشینها نخواهند داشت و جای خود را به آنها میدهند.
برگرفته از کتاب: مسیر رهبری سازمانی/ نوشته جمعی از شرکای ارشد شرکت مشاوره مککینزی