سایه سنگین ضعف شهرداری بر شهرسازی باکیفیت
در حال حاضر تهران به عنوان پایتخت ایران با مشکلاتی از این دست روبهرو است. مهمترین قسمت از هر شهری مرکز شهر آن است و ما هماکنون شاهد هستیم که این مرکز دچار افسردگی است. در مرکز شهر تمامی کشورهای بزرگ، شبهای زندهای وجود دارد که در آن شما جنب و جوش و نشاط میبینید. در شهری نظیر تهران این وضعیت کاملا معکوس است و آمارها حکایت از آن دارد که جمعیت به حدود ۱۰درصد از جمعیت روز در همان مناطق میرسد. زمانی مناطقی نظیر سنگلج و حسنآباد محل رفت و آمد شهروندان بود، اما هماکنون تاریک و سوت و کور است. این نشانی از غمزدگی شهری است. از سوی دیگر امکانات شهری مناسب برای اقشار و گروههای سنتی مختلف شهروندان فراهم نیست. برای مثال وضعیت و عرض پیادهروها در بسیاری از مناطق برای تردد شهروندان سالمند و مسن مناسب نیست. در حال حاضر اگر بعضی از معدود خیابانهای تهران را در نظر نگیریم مردم به جز پارکها مسیر مناسبی برای پیادهروی ندارند.
در همان خیابانهای مناسب نیز هماکنون خیل عظیمی از دستفروشها وجود دارند که بر کیفیت زندگی اثر منفی میگذارد، مخصوصا وقتی به یاد داشته باشیم که همین معابر کمعرض هم در سال چندبار دستخوش حفاری از سوی سازمانهای مختلف نظیر آب و برق و گاز میشود. همین امر نشان از این واقعیت دارد که در تهران چه حالا و چه در زمانهای قدیم، هیچ برنامه هماهنگ و جامعی برای کنترل زیرساختهای شهر وجود نداشته است. زمانی که زیرساخت مناسب نباشد طبیعتا خدمات شهری نیز نمیتواند با استاندارد مناسبی به شهروندان ارائه شود.
در چنین شرایطی با توجه به اینکه شهر هم از دید شهروندان و هم از نگاه سرمایهگذاران در حوزه ساختمان دارای ذینفعان متعددی است، طبیعی است که منافع خریدار و فروشنده آنطور که باید تامین نشود چرا که محیط بیرونی همواره بر محیط درونی یک ساختمان اثر میگذارد. متاسفانه مدیران و مسوولان حوزه شهری آنطور که باید منافع سازندگان را با شهر و مدیریت شهری همسو نمیدانند. اگر اینطور نبود هم اکنون ما وضعیت بهتری را در شهرهایی نظیر تهران شاهد بودیم. این نکته در نظر گرفته نمیشود که سازنده یک بنا به عنوان مهندس، سرمایهگذار و معمار یک پروژه تمامی جوانب موثر بر پروژه در دست ساخت را در نظر میگیرد و بایدها و نبایدهای پیش روی خود را درک میکند؛ باید و نبایدهایی که بسیاری از آنها ناشی از وضعیت زیرساختهای شهری یا کیفیت خدمات برپایه آن است.
نباید از این مساله غافل شد که شهری مانند تهران به عنوان مکانی زلزلهخیز نیاز به زیرساختهای مناسب برای پاسخگویی به نیازهای ویژه خود نظیر بلایای طبیعی دارد. مساله فقط امکانات روزمره نیست؛ به تمهیدات ایمنی نیز احتیاج ویژه داریم. برای مثال در مناطقی که اقشار کمتر برخوردار و بافت فرسوده وجود دارد شهرداریها باید برای تجمیع و نوسازی اصولی به سازندگان امتیازات ویژه بدهند. تغییر بافت شهری در این مناطق با کاهش هزینههای ساخت عاملی است که هم میتواند چهره شهر را بهبود ببخشد و هم این امکان را فراهم میکند تا در بحرانهای طبیعی نظیر زلزله خسارت و تلفات کمتری داشته باشیم.
تهران را میشود به شهری برای فردای بهتر تبدیل کرد. اگر میان سازندگان و شهرداران همگرایی فکری به وجود بیاید حتما میتوان تهران و تمامی شهرهای بزرگ را به مکانی برای زندگی باکیفیتتر تبدیل کرد.