«گروه آن» نیروی میانجی نوآوری و بازار
حرفهایی که دور از عقل هم نیست و دستکم انسان را به فکر وا میدارد، بهخصوص اگر حوزه این فعالیت، بخشخصوصی باشد. چرا که در بخشخصوصی، عموما پول کمی برای ریسکهای ناشی از تحقیق و توسعه یا ماجراجوییهای نوآورانه وجود دارد. در کشوری در شرایط تحریم و انزوا، اقتصادی شکننده و دائم کوچکشونده، بخش خصوصی اگر به حوزههای رانتی خاص وصل نباشد هر روز بیشتر از دیروز تحتفشار قرار میگیرد، بنابراین بهتر نیست بهجای دستمال بستن بر سری که درد نمیکند به مشکلات ریز و درشت خودش بپردازد که اتفاقا کم هم نیستند. آیا باید به بخشخصوصی که پا در این راه میگذارد با شک و تردید نگاه کرد؟ اساسا چرا در دورانی چنین آشوبناک به لحاظ اقتصادی باید به چنین اقداماتی فکر کرد؟
معدن و هوشمندی؛ دو پارادایم دو سرنوشت همخوان
فناوریهایی هستند که برهمزننده ساختار هستند. فناوریهایی که سبک و نظام کار در یک حوزه تخصصی را تغییر میدهند و تبدیل به نقطههای عطفی در ساختار آن حوزه میشوند. آیا میشود در مورد هوشمندی و معدن (و صنایع فرآوری) همین حرف را زد؟ بخشی از صنعت که به نظر میرسد از نظر فناوری و شیوه اداره در روزهای اولیه انقلاب صنعتی باقیمانده بهلحاظ درآمدی روزهای خوبی دارد و آنچنان که در استدلال اول گفته شد بهنظر بینیاز از تغییر میرسد. فناوری که به نظر بسیار خام و لوکس میآید و در برابر شرایط سخت و پیچیده صنعت و معدن سنگین، چطور ممکن است راهی برای تغییر داشته باشد که از خود صنعت برنیاید.
اما اگر زاویه دید را عوض کنیم و دوباره نگاهی به شرایط عینیِ معدن و بازارهای وابسته به آن داشته باشیم، چهره دیگری از این صنعت حقبهجانب خواهیم دید. اول از همه خواهیم دید که برخی معادن بزرگ به انتهای ذخیره خود نزدیک میشوند و دیگر راندمان قبلی را ندارند؛ دوم اینکه تغییر در سبک مصرف انسان که عمدتا نتیجه پیشرفت فناوریهای اطلاعاتی و دستگاههای فیزیکی مربوط به آنهاست، نقش برخی انواع فلزات را مهم و حیاتی کرده است که به عناصر نادر مشهور هستند و باید یا اکتشاف شوند یا از باطله و پسماند بهدست آیند؛ سوم، همین باطلهها و پسماندها هستند که بهنظر بسیار دست و پاگیر و چالشبرانگیز و در عین حال ارزشمند و قابل بازیابی هستند؛ چهارم، نیروی انسانی است که به لطف آگاهیهای بیشتر جامعه بشری و اهمیت بیشتر سلامت و جان انسانها در معدن و صنایع وابسته در معرض خطر هستند. دقیقتر که شویم معلوم میشود که راهحلهای قدیمی دیگر، معدن را در آینده نجات نخواهند داد، اما تنها کسانی که کمی بالاتر ایستادهاند میبینند که گردنهای پیشروست که حتی کمتر از یک دهه دیگر با آن فاصله دارد. گردنهای که رقابت و سرعت برای عبور از آن حرف اول را میزند. سامانههای اکتشاف سریع، الگوریتمهای تحلیلی برای استخراج، استفاده از واقعیت افزوده و هوش مصنوعی برای دسترسی برخط و دقیق به فضاهای صنعتی، امکان ردیابی نیروی انسانی در فضاهای کاری، سنسورایزکردن تجهیزات و محیطهای کاری و ترکیبهای بیشمار دیگر از صنعت و فناوری که حاصل آنها «هوشمندی» خوانده میشود و نهتنها برای حل چالشهای امروز است که سلاح موثر نبرد فرداست.
بخش خصوصی اتفاقا در این میان بیشتر در معرض آسیب است. کافی است به صنایعی که موج فناوری را نادیده گرفتند نگاهی بیندازیم تا ببینیم که ناگهان خود را در وضعیتی یافتند که از رده خارج شده بودند و به رقبای خارجی یا داخلی تازهنفس از راه رسیده بازار خود را باخته بودند. کمی دقت در روند معدن و صنایع وابسته نشانههای واضحی دارد از اینکه زمان ورود به تحول دیجیتال همین روزهاست. بخشهای دولتی که اغلب حمایت دولت و سایه بودجههای دولتی را دارند حتی اگر شکست بخورند، موقعیتی متفاوت از بخش خصوصی خواهند داشت که اگر عقب بماند و بازار را ببازد، منابعش را به تمامی از دست خواهد داد. مساله بزرگ پیش روی بازیگران میانجی اما این است که چطور میشود این دو پارادایم را که یکی بر جسارت، نوآوری، قبول خطا و راهرفتن بر لبه و دیگری بر انضباط، عدمتحمل خطا و تکرار بینهایت راههای آزمودهشده متمرکز است را به هم نزدیک کرد.
یکی از معتبرترین پاسخها همخوانی سرنوشت این دو پارادایم است یکی به نوآوری و سرعت نیاز دارد دیگری به بازار و بستر استقرار. هنر بازیگران میانجی ساختن این بستر برای هر دو بازیگر است.
رویداد معدن هوشمند؛ تجربه یک مسیر
گروه کسب و کارهای نوین «آن» یک بازیگر مرزی است. مرزی میانِ معدن و صنایع فرآوری و اکوسیستم فناوری و نوآوری. اولی بزرگ، مقتدر، جاافتاده و نابارور؛ دومی جوان، کوچک، چابک و سودای تغییرِ جهان در سر. در مرز این دو ایستادن و نقش بازیگر مرزی و نیروی میانجی را بازی کردن بیشتر از آنچه تصور میشود پیچیده است. تجربه دو سال کار نشان داد که با روشهای مرسوم سرمایهگذاری خطرپذیر که در کتابها مینویسند نمیشود راه را برای دستدادن این دو میدان باز کرد. زبان دو بازیگر آنقدر متفاوت و مسیرهایشان آنقدر با هم فاصله داشت که هر تلاشی منجر به شکست میشود. برآیند سعی و خطاها از یکسو و تحلیل دو میدان از سوی دیگر منجر به طراحی رویداد معدن هوشمند شد.
طراحی که خود در مسیر شکلگرفتن، بارها تغییرات کوچک و بزرگ کرد تا اجرایی شد و به نظر، بسیاری از اهداف خود را برآورده کرد. دو هدف اصلی برای این رویداد در نظر گرفته شده بود. اول؛ ترتیبدادن یک میز گفتوگوی موثر میان بازیگران صنعتی و بازیگران اکوسیستمی بهنحوی که خروجی آن ایدههایی برای ورودِ فناوریهایِ لبه تحول به صنعت باشد. برای این هدف دو گام اصلی در نظر گرفته شد: افتتاحیهای با سخنرانانی از دو طرف که باب بحثهای دوطرف باز شود و محتوایی باشد برای نزدیک شدن دو گروه بهیکدیگر که این افتتاحیه در ۲ اسفند ۱۴۰۱ در استودیو ویکست برگزار شد. گام دیگر، بازدید استارتآپها و شرکتهای دانشبنیان از صنعت بود. «آن» بهعنوان بازیگر مرزی، پس از فراخوان به اکوسیستم، تعداد برگزیدهای را به بازدید از صنعت -آنچنان که هست- فراخواند. در طول این بازدید «آن» گفتوگوی موثر و تا حد خوبی برقرار شد، این بازدید دو روزه منجر به نزدیکی دیدگاههای دو گروه شد. فاصلهای از میان برداشته شد که پیش از آن نجومی به نظر میرسید.
هدف بعدی یافتن بهترین نقاط ورود به صنعت بود که در روز داوری اولیه و نهایی و این بار بازدید بازیگران صنعت از اکوسیستم نوآوری اتفاق افتاد. داوری استارتآپها در یک کار تیمی با داوران متخصص کسب و کار و فناوری، نهتنها منجر به ارزیابی امکانپذیری ورود استارتآپها به صنعت شد که در برخی موارد منجر به خلق ایدههای ترکیبی و جدید شد. همکاری فوقالعاده اثربخشی که بهنظر میرسید آغاز یک راه سخت اماشدنی باشد. آنچه پس از این پیش رو داریم اگر سختتر از راه آمده نباشد سادهتر هم نیست. همخوان کردن فرهنگی، سازمانی و ارتباطی هم بخش مهمی از این راه است. در این مرحله پنج پروژه برای اجرایی کردن پایلوت آماده شده است و بهنظر میرسد بازیگران هر دوطرف مشتاق به آغاز هستند.