نوستالژی کفش کتانی چینی و برندهای فراموش شده ایرانی
در این زمینه مقالات و کتابهای مختلفی نگاشته شده، اما در ایران، عباس کاظمی، پژوهشگر، فضای جدیدی را در این حوزه باز کرد. او در کتاب «امر روزمره در جامعه پساانقلابی» تلاش دارد امر روزمرگی را در دنیای مشترک انسانها و ناانسانها و به ویژه نادیدنیها و ناچیزها با تبیین نظریات موجود و نیز استفاده از تجربههای حاصلشده تشریح کند. به زعم او، کتاب در نظر دارد «تاریخ را از زوایای به نظر بیاهمیتتر زندگی روزمره روایت کند» و آنجایی مورد بررسی است که تاریخ «در حال فراموشی» است. نویسنده در ادامه تالیف خود به دیدگاه والتر بنیامین، نظریهپرداز میپردازد که میگوید: اینها «آت و آشغالهای تاریخ مصرف گذشته رویدادها، خاطرات و اشیا» است که با این روند، آنها را «بازیافتپذیر» میکنیم. در واقع، به اعتقاد این نظریهپرداز، توجه به امور روزمره، «قدرت بخشیدن به صداهای خاموش و با ارزش کردن چیزهایی که بیارزش تصور شدهاند و از همه مهمتر، یافتن وعدههایی است که بیآنکه محقق شده باشند به میان زبالهها افکنده شدهاند.»
در اینجا، یک کالای به فراموشی سپرده شده و البته نوستالژیک را بازیافت میکنیم و از دیدگاه اقتصادی به بررسی آن میپردازیم: این کالای مورد بررسی، کفش کتانی چینی است. کفش چینی، نوستالژیک کودکان و نوجوانان در دهههای۴۰، ۵۰ و۶۰ خورشیدی است. وقتی تصویر این کالای دوستداشتنی را میبینیم، نخستین چیزی که بر ذهن نقش میبندد، عبارت «یادش به خیر» است. نخستین باری که پوشیدن کفش چینی را تجربه کردم؛ ۷ سالم (سال ۶۱) بود که برادرم از شهر خرید. هدیه عالی آن روزهای کودکی و نوجوانی. کفشی کوچک که سفیدی رو و سبزی زیر آن، به زیبایی یادم هست و بوی منحصر به فردی که داشت هنوز در بینیام میپیچد. کفشی سبک که وقتی میپوشیدی، چه خوب میشد دوید. چون متفاوت از کفشهای قبلی بود. در پاییز و تابستان خوب جواب میداد، اما برای زمستان مناسب نبود. از طرفی چون مسیرمان تا مدرسه (واقع در مزینان) حدود سه کیلومتری میشد و جاده شنی بود، بعد از مدتی، پاشنههای آن پاره میشد و تا خرید کفش جدید، مجبور بودیم با ریگهای ریزی که وارد آن میشد، بسازیم و بالطبع، اذیت میشدیم. اما با این احوال، با دیدن کفشهای چینی، خاطرات خوب و فرحبخش آن، به مسائل اخیر گفته شده، میچربد و حسهای خوب در ذهن تداعی میشود. این نوستالژی کودکان و نوجوانان در طول دهههای ۶۰ و ۷۰ هر چند به ظاهر زیبا و خاطرهانگیز جلوه میکند، اما این سکه، روی دیگری دارد که چندان زیبا نیست. کفش چینی ارزانقیمت،گرچه برای قشر عظیمی از خانوادههای دهههای مذکور (که در دوران جنگ، دچار فقر نسبی بودند) میتوانست کمککننده باشد، اما دولت با این کار، موجب شده بازار بزرگ کشور طی سالهای مختلف که حدود ۲۲میلیون نفر رده سنی ۱۲تا۳۰ سال (تنها در سال ۶۵) داشتهاند در اختیار این محصول وارداتی قرار گیرد. در واقع، واردات کفش کتانی چینی، با دمپینگ (بازارشکنی یا قیمتشکنی) در برابر کفشهای تولید داخل و رقابت در برابر کفشهای داخلی، به راحتی جای پای خود را در بازار ایران به دست آورد و به سرعت، این بازار چندین میلیون عددی را قبضه کرد. تولیدکنندگان کفش داخلی هم که نمیتوانستند در برابر این محصول ارزان و جذاب رقابت کنند، از ادامه رقابت بازماندند. نتیجه این شد که تولیدکنندگان داخلی، تولیدات خود را کاهش دادند و بهرغم اینکه دولت قادر بود با اجرای سیاستهای حمایتی، این روند را تغییر دهد، اما کار چندانی صورت نگرفت و تولیدکنندگان نتوانستند بخش مهمی از تقاضای روزافزون کودکان و نوجوانان کشور را پوشش دهند.
ارزها در شرایط جنگ و پس از آن، به سمت واردات رفت و پایه صنعت کفش با همین سیاست نادرست واردات طی سالهای متمادی (والبته در کنار برخی سیاستهای نامناسب در برابر برندهای کفش آن روزها)، دچار تزلزل شد. در حالی که باید با رویکردهای جدید، بسترهای تولید ارزان کفش در کشور فراهم شود تا درنتیجه، نیاز خانوادههای اغلب کمبضاعت کشور در شرایط جنگی تامین شود. این سیاست را دولتهای مختلف تکرار کردند و غولهای صنعت کفش همچون ملی، بلا، گام و...، با شعبههای مختلف در سراسر کشور یکی پس از دیگری با مشکل اساسی مواجه شدند. اکنون نیز بسیاری از تولیدکنندگان کفش، از مشکلات موجود (که حاصل جانمایی بیش از حد کفشهای وارداتی در بازار است) ناراضیاند. این در حالی است که این صنعت، به گفته فعالان آن، میتواند صدها هزار شغل ایجاد کرده و در عین حال، از خروج ارز کشور نیز جلوگیری کند. حالا، آن کفشهای نوستالژیک دهه ۶۰ و ۷۰ و عتیقه شده، همچون سکهای دورو است که نمیدانیم خاطرات خوب آن را در ذهن ارج بدانیم یا وضع نابسامان صنعت امروز کفش را.