ثبات قیمت و خلق زنجیره ارزش در محصولات کشاورزی
نقش زنجیره تامین کارآمد در خلق زنجیره ارزش
زنجیره ارزشی، بخشی از زنجیره تامین است که ایجاد ارزشافزوده در محصول انجام میشود. معمولا واسطهها در ایران هیچ ارزشی به محصول اضافه نمیکنند، ولی باعث افزایش قیمت در محصول میشوند. ناکارآمدی نظام زنجیره تامین باعث کوچکتر شدن زنجیره ارزشی میشود؛ یعنی لینکهایی که فاقد فرآیند ایجاد ارزش در زنجیره هستند بیشتر از لینکهای ارزشافزا میشوند. نتیجه این ناکارآمدی، کاهش سود عوامل مهم زنجیره و تجمع سود در بخش واسطهگری است که بهنوبه خود گرایش به سمت واسطهگری بهجای تولید را افزایش میدهد.
علاوه بر زنجیره تامین هر محصول در داخل کشور، زنجیرههای تامین بینالمللی نیز از نظر تعادل تجاری و امنیت غذایی دارای اهمیت هستند. تفاوت در اقتصاد، قانونگذاری، استانداردها و مقررات حاکم در هر حلقه زنجیره تعیینکننده چالشهای موجود در مدیریت زنجیره تامین هستند. کشورهای درحالتوسعه همچون ایران، عمدتا تامینکننده مواد خام زنجیرههای تامین بینالمللی هستند، بنابراین ایجاد زنجیره تامین میتواند تاثیر بزرگی در اقتصاد این کشورها داشته باشد. این در حالی است که کشورهای توسعهیافته به دلیل فشار مصرفکنندگان، به دنبال پایداری و بهینهسازی زنجیرههای تامین هستند. بنابراین ایجاد زنجیرههای تامین متناسب با اهداف ملی و سپس بهینهسازی این زنجیرهها میتوانند در توسعه کشاورزی کشور نقش اصلی را بازی کنند.
پایداری زنجیرههای تامین در سه بعد اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی قابل پیگیری است که برای رسیدن به آن ایجاد رابطه کارآمد بین اعضای زنجیره تامین ضروری است. شاخصه کارآمدی یک زنجیره را میزان رضایت مصرفکنندگان تعیین میکند که همین شاخصه باعث افزایش رقابت بین تامینکنندگان شده و درنهایت دسترسی به محصول راحت، کیفیت بالا و قیمت مناسب حاصل خواهد شد. متاسفانه مدیریت زنجیره تامین در کشور ما بهرغم اهمیت بالای آن بهعنوان روش استراتژیک در اقتصاد کلان کشور مورد توجه قرار نگرفته است. بهخصوص در بخش کشاورزی که تنوع بسیار زیادی در زنجیرههای تامین، محصولات مشاهده میشود. گام نخست در مدیریت زنجیره تامین تجزیه و تحلیل علمی آن است. هدف از این تجزیه و تحلیل: ۱- یافتن بازیگران اصلی زنجیره ارزشی، لینکهای ارتباطی آنها و نقش آنها در زنجیره، ۲- تعیین مقدار ارزشافزوده برای هر محصول در هر مرحله و ۳- تعیین فرصتها و تهدیدهای موجود در زنجیره تامین است. این تجزیهوتحلیل علمی به ایجاد ارزشافزوده مضاعف، افزایش بهرهوری کارکنان زنجیره، ایجاد سود، ایجاد رقابت، بهبود خدمات مشتریان و افزایش تولید کمک خواهد کرد.
نمونههای موفق اجرای مدیریت زنجیره تولید در دنیا
یکی از نمونههای موفق اجرای مدیریت زنجیره تولید باهدف بهبود اقتصادی را میتوان در مدیریت زنجیره تامین موز در اندونزی و استرالیا مشاهده کرد. در این دو کشور بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۲ مطالعات و تجزیه و تحلیل زنجیره تامین موز انجام گرفت و مبدأ و مقصد این محصول بهطور دقیق تعیین شد. لینک بین اعضای این دو زنجیره کاملا باهم متفاوت است و این تفاوت در بالای زنجیره یعنی ارتباط بین کشاورز و روستایی با سایر اعضا قابلتوجه است بهطوریکه در اندونزی خریدار دست بالا را دارد، ولی در زنجیره تامین موز استرالیا، روابط عادلانه بوده و همین نگاه فرهنگی در دو زنجیره بر قیمتگذاری محصول نیز تاثیرگذار است. مثال دیگر را میتوان در پیشرفت صادرات گوجهفرنگی بنگلادش یافت که از طریق مدیریت زنجیره تامین محقق شده است. این کشور در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ سومین کشور تولیدکننده گوجهفرنگی در جنوب شرق آسیا بود، اما ۹۵ درصد گوجهفرنگی این کشور بهصورت تازه مصرف میشد که ارزشافزوده چندانی نداشت. خصوصیات بازار گوجهفرنگی در بنگلادش شامل تقاضای زیاد، ظرفیت تولید بالا، تعداد زیاد تولیدکنندگان خرد و ضایعات پس از برداشت زیاد است. برای اینکه کارآیی زنجیره افزایش یابد تجزیه و تحلیل شبکه ارتباطی در این زنجیره نشان داد که بذور کمکیفیت، بازار ناعادلانه داخلی و صادراتی، خدمات غیرموثر، مدیریت بازار نادرست و کاهش ارزش محصولات طی زنجیره ارزشی عوامل مهم تاثیرگذار در موفق نبودن زنجیره گوجهفرنگی در بخش فرآوری هستند. پس از آن بود که برنامههای دولتی و قوانین و مقررات به سمت رفع این موانع سوق داده شدند و با ایجاد روابط کارآ بین اجزای زنجیره توانستند نه تنها میزان تولید را تا حد زیادی افزایش دهند، بلکه با ایجاد مراکز فرآوری مناسب امکانات صادرات و ارزآوری را فراهم بیاورند. نتیجه آن ثروتآفرینی و ارزشافزایی در زنجیره تولید است که منافعش عاید تمامی اعضای زنجیره میشود. اگر برنامههای ملی و توسعهای کشور را مدنظر قرار دهیم میتوان دریافت که اکثر برنامههای پیشرفت و توسعه و اسناد بالادستی بر سطح اول یعنی تامینکنندهها تمرکز کردهاند. این در حالی است که جهش تولید و افزایش ارزآوری با هدف بهبود وضعیت شاخصهای اقتصادی در حوزه کشاورزی مستلزم توجه همهجانبه به بازیگران، عملکردها و روابط و فعالیتهای زنجیره تولید است. توزیع ثروت نیز در طول زنجیره متناسب نبوده و بیشتر در سطح سوم و چهارم تجمع یافته است. در بررسی ارتباطات نیز مشخص میشود که ارتباطات مهمی که میتواند بین اعضا وجود داشته باشد به دلیل نبود زیرساختها ایجاد نشدهاند. برای مثال ارتباط معنیداری بین کشاورزان تجاری و سوپرمارکتها و فروشگاهها وجود ندارد. این در حالی است که در کشورهای توسعهیافته، مزارع صنعتی دارای برند بوده و محصول ارائهشده در فروشگاهها با نام تجاری مزرعه مربوطه شناخته میشوند.
این نقصان با ایجاد ارتباط بین کشاورزان خردهمالک، کالکتورها (واسطهها)، تجار میدان ترهبار و سپس فروشگاهها رفع شده است. طولانی شدن مسیر ارتباط تولیدکننده و مصرفکننده نهایی انرژیبر و پرهزینه است. در این مسیر کالکتورها نقش اصلی را بازی کرده و میتوانند با ایجاد تشکلها یا اتحادیهها بر کشاورزان خردهمالک سلطه اقتصادی داشته باشند که در عمل نیز این اتفاق میافتد و عموما محصول کشاورزان خردهمالک با قیمتی بسیار پایینتر از بازار توسط کالکتورها خریداری میشود. چنین مشکلاتی در زنجیره تولید گوجهفرنگی رواج داشته و لذا کارآیی این زنجیره در ایران در بخشی از زنجیره (ارتباط بارنگ قرمز دیاگرام فوق) مناسب و در بخش دیگر نامناسب است. در همین بخش قرمز نیز گرایش تجار و فرآوریکنندهها به صادرات باعث میشود گوجهفرنگی خام بهجای ورود به بازار داخلی از دسترس خارج شود و ارزآوری حاصل نیز به دلیل افزایش هزینههای نگهداری زنجیره بیاثر شود.
فقدان متولی زنجیره تامین و ارزش کشاورزی در ایران
بهمنظور مدیریت زنجیره تامین باید فرآیند برنامهریزی، اجرا و کنترل عملیات مرتبط با زنجیره تامین در بهینهترین حالت ممکن انجام گیرد. مدیریت زنجیره تامین دربرگیرنده تمامی جابهجاییها و ذخیره مواد اولیه، موجودی در حین کار و محصول تمامشده از نقطه شروع اولیه تا نقطه پایان مصرف است. سوال اینجاست که در کشور ما چه کسی متولی مدیریت زنجیرههای تامین است. درواقع وزارت جهاد کشاورزی باید این وظیفه را بر عهده داشته باشد و با معرفی بهینهترین حالت زنجیره، فعالیتهای اعضای زنجیره را به سمت وضعیت بهینه هدایت کند. در حال حاضر هیچ سازوکار مدونی برای این منظور در کشور وجود ندارد پس نمیتوان بهراحتی از دولت انتظار چنین کاری را داشت. بخشخصوصی نیز قدرت اقتصادی و گستردگی فعالیت چندانی ندارد که بتواند کل یک زنجیره را مطالعه و آن را مدیریت کند. حتی در صورت داشتن امکان مدیریتی نیز بخش خصوصی به دنبال منفعت خود بوده و احتمال انحراف از شرایط بهینه زیاد خواهد بود. در این شرایط مؤسسات اقتصادی نیمهخصوصی که در حوزه کشاورزی فعالیت دارند میتوانند مدیریت زنجیرههای تامین کشاورزی را بر عهده بگیرند. شرکتهای کشاورزی و دامپروری نهادهایی نظیر ستاد اجرایی فرمان امام(ره)، بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی، بنیاد بهرهوری موقوفات آستان قدس رضوی، سازمان اقتصادی کوثر و... ازجمله شرکتهایی هستند که به دلیل ساختار اقتصادی و استقلال نسبی از دولت امکان مطالعه و مدیریت زنجیرههای کشاورزی رادارند. برای مثال زنجیره تامین گوجهفرنگی از تامین بذر، آب، کود و سایر نهادهها تا رسیدن به دست مصرفکننده میتواند تحت مدیریت واحد قرارگرفته و بهینهسازی آن با انتخاب بهترین ارتباطات میان اعضا در پایداری زنجیره این محصول تاثیر بزرگی داشته باشد. این کار پیشرفت و توسعه تولید گوجهفرنگی در کشور را تضمین خواهد کرد، زیرا در صورت عدم بهینهسازی، مدیر زنجیره خود دچار ضرر خواهد شد و در صورت موفقیت در مدیریت زنجیره نهتنها عواید اقتصادی، بلکه تاثیرات اجتماعی مثبتی نیز خواهند داشت.
درمجموع میتوان چنین گفت که مدیریت زنجیره تامین محصولات کشاورزی، مقدمه پیشرفت و توسعه بخش کشاورزی و تقویت اقتصاد بخش کشاورزی خواهد بود. از نتایج جانبی این موفقیت میتوان تثبیت سبک زندگی روستایی و عشایری بهعنوان یک سبک موفق، افزایش عدالت اجتماعی و بهبود وضعیت معیشتی قشر محروم و افزایش قدرت خرید و رضایت عمومی را نام برد. مدیریت زنجیره در محصولات کشاورزی میتواند نقطه عطف گذر از کشاورزی نیمه سنتی به کشاورزی مدرن بومیسازی شده باشد.