چرا پذیرش شکست برای شرکتها حیاتی است؟
پاسخ او هم بله است و هم خیر. تیمهایی که از شکست اجتناب میکنند، نکته کار را از دست میدهند، چرا که افراد از شکست هم به اندازه (حتی اگر بیشتر نباشد) موفقیت یاد میگیرند. به عنوان یک رهبر سازمانی، زمانی که اشتباهی رخ میدهد، شاید نخستین واکنش غریزی شما، پیدا کردن مقصر باشد: «چه کسی مسوول این وضعیت است؟» اما واضح است که در آن زمان باید به دنبال دلایل شکست بگردید. سرزنش دیگران یا مقاومت و نپذیرفتن اشتباهات دردی را درمان نمیکند.
اگر مسیری را شروع کرده باشید و حقایق به زودی اشتباه بودن مسیر شما را نشان دهند، باید انعطافپذیری کافی برای تغییر مسیر خود داشته باشید. در همان حال میتوانید از خود بپرسید: «چه درسی از این اتفاق گرفتیم؟ نقطه ضعف و شکنندگی ما کجا است؟» جان مینارد کینز، اقتصاددان قرن بیستم، که به عنوان یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ شناخته میشود، بخشی از اعتبار خود را به دلیل اعتمادبهنفس و چابکی ذهنیاش برای تغییر باورهای خود به دست آورده است. زمانی که یک منتقد او را متهم به اظهارات ضدونقیض کرد، مشهور است که کینز اینگونه پاسخ داد: «زمانی که حقایق تغییر میکنند، من هم نظرم را تغییر میدهم. شما چه کار میکنید، آقا؟»
در همین راستا، یکی از مهمترین مهارتهای پیشنهادی ما برای ارتقای رهبران سازمانی در انجمن باوِر (موسسه آموزش و توسعه مهارتهای رهبری سازمانی مککینزی)، «اقتباس یادگیری جسورانه» است. این مولفه بر اهمیت انعطافپذیری، ذهنیت باز و توانایی انطباق با شرایطِ در حال تغییر تاکید میکند. زمانی که رهبران سازمانی و تیمهای کاری آنها یک ریسک را میپذیرند و شکست میخورند (اتفاقی که ناگزیر گاهی رخ میدهد)، لازم است که از اشتباهات خود درس بگیرند و به سرعت خود را با شرایط جدید انطباق دهند.
مشکل آنجاست که رهبران سازمانی اغلب شیفته یک استراتژی یا یک ایده خاص میشوند و آن را تا پایان ادامه میدهند؛ حتی زمانی که مشخص میشود رویکرد آنها دیگر نتیجه نمیدهد. به طور معمول، این سوگیری روانشناختی به این دلیل اتفاق میافتد که پس از متعهد شدن به یک برنامه کاری و سرمایهگذاری زمان و انرژی زیاد روی آن، تغییر مسیر به شدت دشوار میشود. افراد تمایلی به پذیرش این موضوع ندارند که زمان و انرژی خود را صرف مسیری اشتباه کردهاند و امیدوار هستند که بالاخره تلاشهای آنها جایی نتیجه دهد. شاید هم از این بترسید که در مقابل همکاران خود ضعیف یا سستعنصر به نظر برسید یا فکر کنید به اندازه کافی باهوش نبودهاید که از ابتدا برنامهای درست در پیش بگیرید.
گاه ناتوانی در تغییر مسیر به دلیل موفقیتهای پیشین است. رهبران کسبوکار در موارد بسیاری به الگوها و برنامههایی که یک بار باعث موفقیت آنها شدهاند، میچسبند و با تغییر شرایط، نمیتوانند تغییر کنند. در طرف مقابل، بهترین رهبران سازمانی نگاهی بیطرفانه به جهان پیرامون خود دارند، درگیر یادگیری جسورانه میشوند و تیمهای خود را هم به همین موضوع تشویق میکنند. به عبارت دیگر، وقتی چیزی مغایر با برنامههای خود میآموزید، نباید بترسید. زمانی که افراد به پیروزی میرسند، به این دلیل است که از شکست نمیترسند. آنها استراتژی و برنامه خود را اجرا میکنند. اگر نتیجه نداد، روشی جدید امتحان میکنند. نگاه آنها به پیش رویشان است؛ نه به عقب.
کنار گذاشتن ترس و انطباق با شرایط پویا، موضوعی است که اریک اولسون، دریادار بازنشسته ارتش ایالات متحده و یکی از مدرسان انجمن باوِر آن را به خوبی درک میکند. او به شرکتکنندگان در دورههای انجمن کمک میکند تا هنگام تغییر شرایط کسبوکار یا جهان پیرامونشان، هوشیاری و چابکی بیشتری نشان دهند. او ارزش انعطافپذیری را در زمان فعالیتش در ارتش کشور خود آموخته است.
او یکی از درسهای مهمی که از محیطهای عملیاتی آموخته است، را اینگونه به اشتراک میگذارد: «نیروهایی که به عملیات میروند (چه نیروهای پیاده عملیات ویژه باشند و چه نیروهای هوایی) بیشک باید به تجهیزات درست و مهارتهای مناسب مجهز باشند. اما مهمترین ویژگی مورد نیاز آنها توانایی واکنش سریع است. آنها باید بتوانند در صورت نیاز، بدون تعلل و بدون از دست دادن زمان، علاقه خود به برنامه اصلی را کنار بگذارند و بر برنامه پشتیبان متمرکز شوند یا برنامهای جدید بریزند. با آنکه توانایی نقشهخوانی برای آنها مهم است، اگر در شرایطی قرار بگیرند که نقشه یک چیز میگوید و منطقه عملیات چیزی متفاوت را دیکته میکند، باید از منطقه پیروی کنند نه نقشه.»
برگرفته از کتاب
«مسیر رهبری سازمانی» نوشته جمعی از شرکای ارشد شرکت مشاوره مککینزی