رویکرد متفاوت اقتصاددانان و مردم
تورم موضوعی اخلاقی است؟
ادوارد پالمر تامپــســون، مورخ برجسته مارکسیست، استـــــدلال میکــرد که «اقتصاد اخلاقی» جای خود را به «اقتصاد آزاد» داده بود، اقتصادی که در آن قیمتها از منطق «غیراخلاقی» عرضه و تقاضا، و نه آنچه به عنوان «قیمت منصفانه» در زمان کمبود شناخته میشود، پیروی میکنند.
از منظر نویسندگان اکونومیست، ممکن است اکنون مردم آمریکا به علت افزایش قیمت نان شورش نکنند، اما آنها حتما از شرایط خشمگین هستند. رئیسجمهور جو بایدن با رقابتی نفسگیر برای انتخاب مجدد روبهروست، درحالیکه سطح عمومی قیمتها از زمان آغاز به کار دوره اول او ۱۹درصد بالا رفته است. آمریکاییها، بهخصوص رایدهندگان چرخشی، از وضعیت تورم ناراحت هستند. این شرایط بسیاری از اقتصاددانان چپ که نرخ بالای اشتغال و افزایش دستمزدهای حقیقی را نوعی موفقیت محسوب میکنند، مایوس کرده است. از نظر آنها، تورم «نتیجه فرعی» و آزاردهنده ترکیب محرکهای بودجهای و سیاست صنعتی دولت بایدن است، و «داستان اصلی» نیست. نتایج یک مقاله کاری جدید از یکی از محققان دانشگاه هاروارد دلیل این «واگرایی» را توضیح میدهد. این محقق این پرسش را مطرح میکند، «چرا ما از تورم بیزاریم؟» او با طراحی دو نظرسنجی، دو مدل پرسش از آمریکاییها مطرح کرد: یک دسته پرسش بسته مانند «تاثیر تورم بر پسانداز شما چگونه بوده است؟» و دسته دوم شامل سوالهای پایان باز همچون «تورم را چطور تعریف میکنید؟»
ایده جذاب
نتایج این نظرسنجیها نشان میدهد مفهوم «اقتصاد اخلاقی» تامپسون، که به اعتقاد او با «منطق سرد» بازار جایگزین شده است، هنوز جذابیت عمومی دارد. آمریکاییهایی که به سوالات پاسخ دادند، به چند دلیل خشمگین بودند. اکثر آنها بر این باورند تورم به معنای کاهش درآمد واقعی آنهاست. پاسخدهندگان میگویند افزایش قیمتها زندگی را سختتر کرده و آنها را نگران ناتوانی از تامین نیازهای اساسی خود کرده است. شرکتکنندگان در این نظرسنجیها «رابطه تعادلی» میان تورم و بیکاری نمیدیدند، و تصور میکردند هر دو متغیر به صورت موازی رشد میکنند. حدود ۷۰درصد پاسخدهندگان تورم را نشانهای از رونق اقتصادی نمیدانند، و معتقدند افزایش سطح عمومی قیمتها به معنای وضع بد اقتصادی است.
یکسوم افراد بر این باور بودند که مهار تورم بر ثبات مالی، کاهش بیکاری و افزایش رشد اقتصادی اولویت دارد. به طور خلاصه باید گفت که شرکتکنندگان از افزایش قیمتها متنفر بودند. برخی از این باورها در دوره تورمی کنونی منعکس شده است. پس از همهگیری کرونا، درآمد حقیقی واقعا افت کرد، زیرا قیمتها سریعتر از دستمزدها رشد کرد. البته اصلاح دستمزدها در یکی دو سال گذشته تا حدی این شکاف را پر کرده است. قیمت کالاهای اساسی مانند غذا و سوخت سریعتر از سایر اقلام موجود در سبد تورم بالا رفته است. حتی اگر درآمد شما درحال افزایش است، اینکه مشاهده میکنید هر روز بخش بیشتری از آن صرف نیازهای اولیه زندگی میشود، آزاردهنده است. البته تورم همیشه با بهبود وضعیت اشتغال همراه نمیشود. برای مثال طی بحران مالی جهانی ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹، جهش قیمت کالاهای پایهای شرایطی ایجاد کرد که در آن همزمان با تضعیف اقتصاد جهانی، تورم صعودی شد. همچنین بیکاری گسترده به عنوان شاخصه دوره تورمی دهه هفتاد میلادی در حافظه جمعی مردم ثبت شده است.
پس دلیل اینکه برخی اقتصاددانان از افزایش قیمتها نگران نیستند چیست؟ تورم منشأ مشکلات زیادی است. تورم به اعتبار بانک مرکزی خدشه وارد میکند و میتواند به بازتوزیع بیقاعده داراییها میان بدهکاران و طلبکاران منجر شود. بهروزرسانی پیوسته قیمتها برای شرکتها هزینه ایجاد میکند. اما اگر همه قیمتها (و دستمزدها) به طور همزمان تعدیل شوند، تغییرات قیمتها آنقدر که حقوقبگیران فکر میکنند، تبعات منفی نخواهد داشت، و دیگر تورم به معنای فقیرتر شدن حقوقبگیران نخواهد بود. مثلا اگر برای اندازهگیری قد یک فرد از واحد سانتیمتر به جای فوت استفاده کنیم، به این معنا نیست که آن فرد کوتاه قدتر است. نکته دیگر اینکه تورم همانطور که در آمریکا مشاهده میشود، اغلب پیامد رونق بازار کار است.
بنابراین انتظار میرود تورم با کاهش بیکاری و افزایش دستمزدها همراه شود؛ و این همزمانی تاحدی میتواند نگرانی در مورد نوسانات قیمتی را کاهش دهد. همچون شورشیان انگلیسی در قرن هجدهم، آمریکاییها اکنون معتقدند افزایش قیمتها اساسا «غیرمنصفانه» است. پاسخدهندگان به نظرسنجیهای محقق دانشگاه هاروارد نیز بر این باورند که تورم شکاف میان غنی و فقیر را بیشتر میکند، اما کسبوکارها به دلیل «طمع» اجازه میدهند که قیمتها رشد کنند. آنها همچنین تصور میکنند کارفرمایان اختیار و قدرت زیادی برای تعیین دستمزدها دارند. از نگاه آنها، تورم پدیدهای نیست که حاصل تصمیمات میلیونها فرد باشد، و معضلی است که توسط افرادی که در ردههای بالا قرار دارند، به آنها تحمیل شده است. این نظرسنجیها همچنین حاکی از آن است که مردم وضعیت مناسب بازار کار را به عملکرد دولت و کسبوکارها نسبت نمیدهند؛ و افزایش دستمزدها معمولا به عنوان پاداش کاملا سزاوارانه برای سختکوشی نیروی کار تلقی میشود. پاسخدهندگانی که اخیرا افزایش حقوق دریافت کرده بودند، اغلب آن را به عملکرد خود و نه تورم نسبت میدادند.
هرچقدر هم اقتصاددانان چپ حق داشته باشند، آمریکاییها به خاطر آنچه موفقیت شخصی خود میپندارند، قدردان بایدن نخواهند بود. شورشها اغلب نتیجه عکس میدهند. در انگلستان قرن هجدهم، کشاورزان وحشتزده تصمیم گرفتند که محصولات خود را به بازار نیاورند. انبار کردن کالا توسط معاملهگرانی که از ترس متضرر شدن، از ارسال کالای خود به سایر نقاط انگلستان امتناع میکردند، موجب تشدید کمبودها در مناطق مختلف این کشور شد. در یک «اقتصاد اخلاقی» دغدغهها در مورد درست و نادرست بودن امور بر «کارآمدی» ارجحیت پیدا میکند؛ و هزینههای ناشی از عدم تمرکز بر کارآمدی، همه جامعه، چه کسانی که دیگران را مقصر میدانند و چه کسانی که مقصر خوانده میشوند، را تحتتاثیر قرار میدهد.