عدم قطعیت با اقتصاد ایران چه میکند؟
ولی از سویی مهمترین عدم قطعیتهایی که اشخاص در سال ۹۹ با آن مواجه شدند ناشی از رفتار اقتصادی اشخاص حقیقی در اقتصاد ایران بود. سوال کلیدی این است که آیا این رفتار از نظر منطق اقتصادی درست بوده و اگر درست بوده دلایل شکلگیری آن در سال ۹۹ چه بوده است؟ در نهایت اینکه آیا این دلایل در سال ۱۴۰۰ تغییر میکنند؟
سه نوع پسانداز را در سال ۹۹ در نظر بگیرید: نوع اول طبق هدفگذاری تورمی بانکمرکزی تورم نقطهبهنقطه را بین ۲۰ تا ۲۴ درصد پیشبینی و با سپردهگذاری در بانک سودی بین ۱۸ تا ۲۰ درصد را قبول کرده است. فرد با این انتخاب کاهش قدرت خرید تا سقف ۶ درصد را پذیرفته است صرفا برای اینکه از انواع ریسک فرار کند. در واقعیت ولی تورم حدودا ۴۰ درصد و تورم اقلام خوراکی بیش از ۶۵ درصد بوده است و این فرد صرف اعتماد به هدفگذاری تورمی بانکمرکزی و بهمنظور فرار از ریسک با کاهش قدرت خرید مواجه شده است.به نظر شما اعتماد این فرد به سیستم بانکی و سپرده و نظرات رئیس بانکمرکزی چگونه خواهد بود؟
افراد نوع دوم براساس حمایت قاطع مسوولان در پشتیبانی و تشویق سرمایهگذاری در بورس تهران (در زمانیکه از دید برخی اقتصاددانها واضح بود شرایط بورس نامناسب است) وارد بورس شدند و حتی میزان اسمی مبلغ سرمایهگذاری خود را نتوانستند حفظ کنند، جدا از جبران تورم نقطهبهنقطه ۴۰درصدی و ۶۵درصدی مواد خوراکی.
نوع سوم فردی است که کاملا متضاد با توصیههای دولت، حاکمیت و بانکمرکزی پسانداز کرده است. این فرد در ارز، طلا، مسکن، خودرو و دیگر موارد مشابه پسانداز کرده است و علاوه بر جبران کاهش ارزش پول ناشی از تورم ۴۰درصدی و تورم ۶۵درصدی اقلام خوراکیها سود واقعی زیادی در اقتصاد با رشد منفی یا رشد ناچیز کسب کرده است. در نتیجه برخلاف افراد دو گروه دیگر، افراد گروه سوم مبلغ زیادتری برای پسانداز در سال ۱۴۰۰ در دسترس دارند.
علاوه بر اثر مستقیم افزایش و کاهش سهم هر گروه از کل پسانداز جامعه بهدلیل سود یا ضرر هر گروه و سرمایه در دسترس آنها در سال آتی، اثر غیرمستقیم مشاهده عمل و نتیجه عمل هر سه گروه این خواهد بود که هرکس مطابق توصیههای دولت و... رفتار کند ضرر میکند و هرکس خلاف چنین توصیههایی عمل کند سود کسب میکند. در نتیجه انتظار این است که اثر غیرمستقیم خیلی بیشتر از اثر مستقیم روی سهم گروه سوم از سرمایهگذاران اثر بگذارد.
به عبارت دیگر در سال ۹۹ اعتبار دولت، صداوسیما و دیگر نهادهای عمومی موثر در تصمیمات اقتصادی افراد زیر سوال رفت. یکی از نکات مغفول در جنبههای مختلف رفتار دولت درک نکردن مفهوم تعادلهای آستانهای در رفتار اقتصادی افراد جامعه و رفتار کشورها و نهادهای بینالمللی است. در ادامه ابتدا این تعادلها و اثر چنین تعادلی بر باور و رفتار افراد را در چارچوب مدلهای اعتبار بررسی، سپس اثر افزایش سهم گروه سوم از سرمایهگذاران بر عدمقطعیت اقتصاد ایران را تحلیل میکنیم.
در تعداد زیادی از مدلهای اقتصادی تعادلها از نوع تعادلهای آستانهای هستند، به این معنی که در هر مرحله و زمان براساس رفتار یا اعلام عمومی اطلاعات یا مشاهده قیمت، اطلاعات جدیدی به مجموعه اطلاعات بازیکنان اضافه میشود و در نتیجه باور بازیکنان در مورد عدم قطعیتها و مبانی اقتصاد و رفتاری بازیکنان بهروزرسانی میشود. نکته مهم این است که این اطلاعات قابل پس گرفتن نیستند و نمیتوان در روز بعد گفت لطفا اطلاعات دیروز را فراموش کنید. تعادل آستانهای تعادلی است که زمانی که اطلاعات از یک آستانه مشخص رد شود (ولو به میزان بسیار اندک) رفتار بازیکنی که اطلاعاتش از آستانه مذکور رد شده است بهطور کامل عوض میشود و در خیلی از موارد این تغییر برگشتناپذیر است (مگر با تغییرات بنیادین در شرایط). علاوهبر این، معمولا این تغییر رفتار خود اطلاعات دیگر بازیکنان را بهروز میکند و رفتار اکثریت بهطور کامل تغییر میکند و این تغییر غیرقابل بازگشت خواهد بود. به عبارت دیگر برعکس مدل فکری اکثریت سیاستمداران ایرانی که باور دارند وقتی در غار تاریک (استعاره از مسیر ناشناخته) حرکت میکنیم کافی است گامهای کوچک و آرام برداریم تا در امنیت باشیم، در چنین مدلهایی دقیقا یک گام کوچک و آرام کافی است تا تمام رفتارها و شرایط تغییر کند. توجه کنید سرعت عبور از این آستانه و حتی میزان رد شدن از آستانه در چنین مدلهایی مهم نیست و فقط عبور در مقابل عبور نکردن تعیینکننده است.
مدلهای اعتبار در نظریه بازی دارای تعادلهایی از این جنس هستند. این مدلها به بررسی تعامل بین یک بازیکن بزرگ و تعداد زیادی بازیکن کوچک (یا چند بازیکن بزرگ) طی روزهای متوالی میپردازند. مشخصا برای توصیف رفتار مردم در قبال رئیس بانکمرکزی و مسوولان دولتی میتوان از چنین مدلی استفاده کرد. در ابتدای شروع به کار دولت، دولت از حمایت بیش از ۵۰ درصد افراد جامعه براساس نظرسنجی انتخاباتی برخوردار است.
به عبارت دیگر اکثریت افراد باور دارند که به دولتی تا حدی صادق و خیرخواه رای دادهاند و براساس این باور اطلاعات ارائهشده و سیاستهای اقتصادی دولت را باور دارند، در نتیجه صرف اینکه دولت و رئیس بانکمرکزی اعلام کند نرخ تورم کاهش مییابد یا نرخ ارز افزایش نمییابد کافی است تا این اتفاق به وقوع بپیوندد. طی زمان هر روز قیمتها اطلاعات جدیدی از میزان صداقت دولت و بانکمرکزی و توان آنها و جدیت آنها در اجرای سیاستها در اختیار مردم میگذارند. مردم هر یک اطلاعات اولیه و باور اولیه متفاوتی دارند، در نتیجه طی زمان با اطلاعات جدید هر روز بر تعداد افرادی که آستانه اطلاعاتی آنها رد میشود و به عدمصداقت دولت باور میآورند زیادتر میشود. در نتیجه طی زمان دولت مجبور به دخالتهای اقتصادی شدیدتر و با خرج منابع زیادتر است تا جلوی تعداد فزاینده افراد گروه سوم توصیفشده را بگیرد.
در نتیجه هر روز منابع دولت تحلیل میرود و قدرت مداخله دولت کمتر میشود و بر خیل افرادی که باورشان از آستانه ذکرشده عبور میکند افزوده میشود. در نتیجه این دو نیرو، از جایی به بعد صرف هماهنگی بین افراد گروه سوم کافی است تا نظر آنها برخلاف تمام تلاش دولت به واقعیت بپیوندد. اگر هماهنگی بین برخی افراد گروه سوم به میزان کافی باشد روزی وارد بورس میشوند و در ادامه ورود آنها حرکت تودهوار عقلانی از سوی دیگر اعضای گروه سوم شروع میشود و باعث ایجاد حباب بورس میشوند. مشاهده صفهای ثبتنام و احراز هویت از افرادی در سنین و مشاغل مختلف جلوی کارگزاریها در زمان شیوع کرونا در سال ۹۹ از واضحترین نمودهای حرکت تودهوار بود.
روزی دیگر برخی اعضای گروه سوم وارد بازار زمین در شمال کشور میشوند و مجددا در ادامه این ورود اعضای دیگر با حرکت تودهوار عاقلانه وارد بازار زمین شمال کشور میشوند و حباب ایجاد میشود و روزی دیگر در بازار خودرو و...؛ نکته مهم ایجاد هماهنگی اولیه است که مثلا اعلام یک خبر در زمینه افتتاح بخشی از اتوبان تهران- شمال برای این هماهنگی کافی است. متاسفانه مجلس جدید با اعلام طرحهای غیرقابل اجرا یا مخالف منطق اقتصادی در بازارهای مختلف با ایجاد هراس و ترس و... همچنین دیگر سیاستمداران با مصاحبههای غیرمعقول روزمره خود نقش هماهنگکننده را ایفا خواهند کرد. بازار مسکن در تهران و دیگر مراکز استان با همین رفتار تودهوار دچار حباب میشود. نکته جالب این است که هر معامله بخشی از سرمایه گروه سوم را به افراد جدیدی منتقل میکند که شاید جزو گروه سوم نباشد. پس شاید بشود امید داشت با انجام معاملات از سهم گروه سوم و درنتیجه قدرت آنها در تعیین قیمت کاسته شود ولی مثلا در بخش مسکن شهر تهران آمار نشان میدهد که بهدلیل عدم تحقق خرید و فروش در بازار مسکن تهران این اتفاق نمیافتد و صرفا گروه سوم باعث ایجاد تقاضا و افزایش قیمت میشوند و فروشندگان نیز قبل از فروش به گروه سوم میپیوندند. بهطور خلاصه، نتیجه رفتار دولت، بانکمرکزی و صداوسیما در زمینه بورس و ارز و... باعث شده است که هرکس متضاد با توصیه این نهادها رفتار کند، سهم بزرگتری از سرمایه داشته باشد و افرادی که منطبق با توصیه این سیاستها رفتار کردهاند ضرر هنگفت کنند. در نتیجه تعداد و سرمایه در دسترس افراد گروه سوم افزایش شدید داشته است. سود بانکی ۲۰ درصد در کنار تورم ۴۰ درصد و موقعیتهای سرمایهگذاری با بیش از صددرصد سود در سال ۹۹ باعث شده است توزیع ثروت کشور به شکل عجیبی تغییر کند و نوع مصرف بهدلیل تغییر شدید توزیع ثروت در کل کشور نیز بهصورت مجموع رفتار متفاوتی نشان دهد. باید توجه داشت که هر نوع حرکت تودهوار از طرف افراد گروه سوم کاملا عقلایی است و هر سرمایهگذار منطقی درک میکند که مهمترین نکته برای سود کردن این است که جزو اولین نفرهای حرکت تودهوار بعدی باشد. سود هر فرد از ورود به یک حرکت تودهوار علاوه بر میزان پول سرمایهگذاری شده به زمان ورود و خروج بستگی دارد. به عبارت دیگر هم ورود به یک بازار یک حرکت تودهوار است که حباب ایجاد میکند و هم خروج از آن بازار و تخلیه حباب حرکت تودهوار است. حال هرقدر سرمایه یک فرد بیشتر باشد قدرت بیشتری در شروع حرکت تودهوار دارد. به بیان دیگر برندگان حرکت تودهوار افرادی هستند که با سرمایه بیشتر وارد میشوند و توانایی بیشتری برای جمعآوری اطلاعات و هماهنگی با بقیه افراد با سرمایه زیاد دارند. این اطلاعات میتواند از طریق روابط خانوادگی یا کاری مبادله شود یا صرف اینکه شما ساکن منطقه ۱ تهران هستید در خیابان و لابی ساختمان محل سکونت و رستوران و کافیشاپ و... این منطقه میتوانید این اطلاعات را قبل از دیگر افراد بشنوید و بر مبنای آن رفتار کنید. میتوان ادعا کرد در زمان کنونی کارگر یک سفرهخانه و رستوران سنتی در منطقه یک از راننده شخصی رئیس بانکمرکزی اطلاعات مفیدتری برای سرمایهگذاری دارد. در انتها سوال این است که این اتفاق در سال آتی با چه شدتی ادامه مییابد؟ دو حالت را میتوان متصور شد. اگر رئیسجمهور آتی با مشارکت فراوان مردم و باور آنها به صداقت و خیرخواهی و توان دولت وی در اجرای سیاستهای اقتصادی صحیح انتخاب شود میتوان امید داشت تعادل ما از بین برود و باور افراد تغییر کند و شرایط اقتصادی صرف همین تغییر باور بهتر شود. در مقابل اگر رئیسجمهوری بدون مشارکت بسیار بالا و باور اکثریت افراد جامعه مبنی بر صداقت و خیرخواهی و توان اجرایی دولت وی انتخاب شود میتوان ادامه وضعیت فعلی را انتظار داشت: حرکت تودهوار عقلانی به بازارهای مختلف که باعث تغییر توزیع ثروت بهصورتی که ثروتمندان شدیدا ثروتمندتر شوند، میشود. همچنین سود شرکت در حرکت تودهوار به شدت از سود بانکی و کار تولیدی بیشتر خواهد بود. در نتیجه عدم قطعیت ناشی از ندانستن اینکه کدام بازار حبابی خواهد شد یا حبابی است سرمایهگذاری متعارف و کار تولیدی را بهدلیل عدم قطعیت مختل میکند. همچنین سود پیوستن به حرکت تودهوار از سرمایهگذاریهای دیگر و کار تولیدی بیشتر خواهد بود و در نتیجه میتوان انتظار پیوستن خیل بزرگتری را به حرکتهای تودهوار داشت. این مساله با افزایش مدام قیمت در یک بازار متفاوت است چون طی زمانی کوتاه هر فرد میتواند برنده بزرگ یا بازنده بزرگ باشد در نتیجه تمام تلاش افراد به جای تمرکز بر شغل اصلی خود، کسب اطلاعات در مورد زمان ورود به یا خروج از بازارهاست. در نهایت ذکر این نکته ضروری است که هیچ دولتی بدون تغییر باور مردم نمیتواند جلوی این مساله را بگیرد و این مساله یا با تغییر باور مردم یا با بحران وسیع و فروپاشی بخش مالی کشور متوقف خواهد شد و دستورالعمل و بخشنامه هیچ اثری بر آن ندارد. در نهایت تاکید بر این موضوع ضروری است که بحث حباب در ادبیات علم اقتصاد و مالی محل بحث است و با وجود مقالات متعدد هنوز جمعبندی مورد تایید همگان وجود ندارد. بهطور مشخص هنوز تعریفی از حباب که مورد قبول همه باشد وجود ندارد، هرچند تعاریف متعدد و قابل قبول از دید اکثریت افراد موجود است. علاوه بر این، تشخیص حباب حتی بهصورت پسینی روش مورد توافقی ندارد ولی اکثریت افراد قبول دارند که برخی موارد تاریخی مشخصا مصداق حباب هستند.
به عبارت دیگر وقتی که حباب شکل بگیرد و تخلیه شود میتوانیم توافق کنیم حباب بوده است. در مورد دلایل شکلگیری حباب و امکانپذیر بودن آن شرایط متعدد در ادبیات ذکر میشود که از دهه ۹۰ میلادی مقالات متعددی در چارچوب مدلهایی که تمام افراد عقلایی رفتار میکنند منتشر شده است که حباب در این مدلها امکان وجود دارد. در چارچوب مدلهای ذهنی میتوان دسته دیگری از مدلهای تشکیل حباب را در نظر گرفت که براساس رفتار فردی عقلایی بازار رفتار غیرعقلایی نشان میدهد. توصیف این رفتار از دید کینز مسابقه زیبایی است، به این معنی که دلیل خرید سهم، ارزش واقعی آن از دید خریدار نیست، بلکه باور خریدار از جذابیت این سهام از دید دیگر افراد است که باعث خریدن یا نخریدن سهم میشود. در کتاب گشت تصادفی در والاستریت از مورگنسترن نقل شده است که ارزش هرچیز دقیقا معادل مبلغی است که یک فرد دیگر حاضر است برای آن بپردازد. میتوان به این دو توصیف در راستای بحث ترامپ نگاه کرد که افراد به امید با قیمت بالاتر فروختن در یک حرکت تودهوار(در بازاری که میدانند حباب دارد) وارد میشوند. لازم به ذکر است که لزوما حرکت تودهوار رفتار نامناسبی نیست یا باعث کاستن از بهرهوری نمیشود، بلکه حرکت تودهوار در معنای خرد جمعی میتواند در شرایط مناسب در راستای اهداف و سیاستهای اعلامی بانکمرکزی و دولت باشد. نکته مورد اشاره در این مطلب ترکیب مبحث اعتبار دولت در چارچوب نظریه بازی به همراه حرکت تودهوار و تشکیل حباب است. مشخصا این ترکیب باعث میشود حباب باعث نوسانات شدید در بازارهای مختلف و تغییر شدیدتر در توزیع ثروت افراد جامعه باشد. در انتها لازم است یادآور شویم که عدم شفافیت و اعلام عمومی به موقع آمار یا اعتماد ناکافی به آمار اعلامی ایجاد حرکت تودهوار را تشدید میکند. به عبارت دیگر، علاوه بر مبحث اثر نرخ بهره و سیاستهای پولی بر حباب که در این بحث فرصت طرح آن نشد، بانکمرکزی و دولت و حاکمیت از طریق انتشار به موقع آمار (هرقدر نشاندهنده وضعیت نامناسب باشد) میتواند اثری حداقلی بر کاهش حرکتهای تودهوار و شدت نوسانها داشته باشند تا شاید زمانی اعتماد از دسترفته توسط تغییرات بنیادین بازسازی شود.