رشد اقتصادی با سیاستهای ضد تورمی
پویا جبل عاملی در ادبیات رایج اقتصادی، معمولا بحث میشود که در کوتاهمدت رابطه منفی بین تورم و بیکاری وجود دارد، به عبارت دیگر با سیاستهای انبساطی میتوان با تورم بیشتر، تولید و رشد اقتصادی را افزون ساخت و در نتیجه بیکاری کاهش یابد. البته این نظریه، توسط بسیاری به چالش کشیده شده و اقتصاددانان بسیاری هستند که رابطه معنیداری را در کوتاهمدت و بلندمدت بین تورم و بیکاری یا رشد اقتصادی قائل نیستند. این گزاره یادآوری شد تا این نکته را آشکارتر کنیم که هیچ تحقیقی رابطهای مثبت بین تورم و بیکاری را قائل نیست، زیرا این به معنای مثبت بودن شیب منحنی فیلیپس است، اما با این وجود تحقیقات تجربی نشان داده که رابطه ذکر شده بین تورم از یک طرف و بیکاری و رشد اقتصادی از سوی دیگر تنها در بازههای مرسوم تورم؛ یعنی تورمهای تکرقمی صادق است.
پویا جبل عاملی در ادبیات رایج اقتصادی، معمولا بحث میشود که در کوتاهمدت رابطه منفی بین تورم و بیکاری وجود دارد، به عبارت دیگر با سیاستهای انبساطی میتوان با تورم بیشتر، تولید و رشد اقتصادی را افزون ساخت و در نتیجه بیکاری کاهش یابد. البته این نظریه، توسط بسیاری به چالش کشیده شده و اقتصاددانان بسیاری هستند که رابطه معنیداری را در کوتاهمدت و بلندمدت بین تورم و بیکاری یا رشد اقتصادی قائل نیستند. این گزاره یادآوری شد تا این نکته را آشکارتر کنیم که هیچ تحقیقی رابطهای مثبت بین تورم و بیکاری را قائل نیست، زیرا این به معنای مثبت بودن شیب منحنی فیلیپس است، اما با این وجود تحقیقات تجربی نشان داده که رابطه ذکر شده بین تورم از یک طرف و بیکاری و رشد اقتصادی از سوی دیگر تنها در بازههای مرسوم تورم؛ یعنی تورمهای تکرقمی صادق است. به عبارت دیگر، وقتی اقتصادی به تورمهای افسار گسیخته دچار میشود، این احتمال وجود دارد که رابطه بین این متغیرها معکوس میشود. معکوس شدن این رابطه به این معنی است که برخلاف وضعیت معمول، اگر اقتصادی با تورم بسیار بالا روبهرو باشد، سیاستی که بتواند تورم را کاهش دهد، رشد اقتصادی را نیز افزایش میدهد. این واقعیت که برخی از تحقیقات تجربی درستی آن را نیز نشان دادهاند، افق بسیار اغواگرانهای را برای سیاستهای ضد تورمی باز میکند. تا پیش از این، مقامات پولی همواره این دغدغه را داشتهاند که با انجام سیاستهای انقباضی ضد تورمی مبادا، تولید را دچار خسران کنند؛ اما این تحقیقات نشان میدهد که هر چه تورم بالاتر رود نه تنها دیگر آن دغدغه برای سیاستگذاران پولی بهدلیل افزایش هزینههای تورم بر اقتصاد رنگ میبازد، که چه بسا با سیاستهای انقباض پولی بتوان بر توان تولید نیز افزود، اما منطق پشت چنین رابطه غیرمعمولی چیست؟ تورمهای افسار گسیخته با دامن زدن به نااطمینانی قدرت تصمیمگیری را از عاملان بازار میگیرد. فرد نمیداند که آیا میتواند در فلان پروژه سرمایهگذاری کند یا خیر؟ و این نااطمینانی در تصمیمگیری امری فراگیر در تورمهای فزاینده است. با کاهش تورم، نااطمینانی تقلیل یافته و تصمیمگیرندگان اقتصادی قدرت بیشتری مییابند و انگیزه برای فعالیتهای تولیدی بیشتر میشود. از سوی دیگر، در تورمهای افسارگسیخته معمولا افراد به دنبال پناهگاهی امن برای سرمایههای خود هستند و این پناهگاه به جز بازارهایی چون ارز خارجی، طلا و... نیست و فعالیتهای تولیدی قدرت کافی جذب سرمایه را ندارند. وضعیتی که در آن بسیاری دچار توهم افزایش سرمایه میشوند؛ در حالی که در بهترین حالت آنان در مقابل تورم فزاینده قدرت مصرف خویش را از دست نمیدهند. در چنین شرایطی، افت تورم میتواند این چارچوب سرمایهگذاری را دگرگون کند و فعالیتهای تولیدی از کاهش تورم جان دوبارهای گیرند. بنابراین مقامات پولی در کشورهایی که تورمهای فزاینده را تجربه میکنند، دلایل بسیاری برای سیاستهای انقباضی دارند و یکی از آنها برخلاف آنچه مخالفان این سیاستها میگویند، کمک به تولید و رونق اقتصادی است. این یعنی یک تیر با دو هدف، زیرا اصل بده - بستان بین تورم و بیکاری در بازهای مشخص کمرنگ شده است و باید از آن سود جست.
ارسال نظر