افزایش سهم اراده و اختیار در سیاست خارجی ایران
محمود صدری تحولات یک هفته اخیر در سیاست خارجی ایران، چنان اهمیتی دارد که بعید نیست بهعنوان یکی از نمونههای حل مناقشه وارد درسنامههای روابط بینالملل و دیپلماسی شود. تاریخ، نمونههای دیگری از حل مناقشه میان طرفین خصومت بینالمللی هم به خود دیده است و چه بسا آن مناقشهها و خصومتها، از مورد ایران و آمریکا، مهمتر و پیچیدهتر هم بودهاند. جنگ سرد میان آمریکا و شوروی و آمریکا و چین ابعاد بزرگتری داشت و در خلال آن حجم بزرگتری از قدرت سیاسی و اقتصادی در برابر هم صف آرایی کرده بودند. جنگ نظامی ۲۰ ساله در ویتنام نیز نمونه مشهوری است که آمریکا را به چالش کشید و ویتنام را ویران کرد.
محمود صدری تحولات یک هفته اخیر در سیاست خارجی ایران، چنان اهمیتی دارد که بعید نیست بهعنوان یکی از نمونههای حل مناقشه وارد درسنامههای روابط بینالملل و دیپلماسی شود. تاریخ، نمونههای دیگری از حل مناقشه میان طرفین خصومت بینالمللی هم به خود دیده است و چه بسا آن مناقشهها و خصومتها، از مورد ایران و آمریکا، مهمتر و پیچیدهتر هم بودهاند. جنگ سرد میان آمریکا و شوروی و آمریکا و چین ابعاد بزرگتری داشت و در خلال آن حجم بزرگتری از قدرت سیاسی و اقتصادی در برابر هم صف آرایی کرده بودند. جنگ نظامی ۲۰ ساله در ویتنام نیز نمونه مشهوری است که آمریکا را به چالش کشید و ویتنام را ویران کرد. این کشاکشها بیتردید از جنگ سرد ۳۵ ساله ایران و آمریکا مهمتر و پرهزینهتر بودند و مساله ایران در قیاس با آنها و مطابق آموزههای قدیمیِ روابط بین الملل خرده بحرانی بیش نیست. موارد شوروی، چین و ویتنام را که حالا دیگر وقایع تاریخی و تحولاتِ سپری شده هستند، میتوان «مناقشههای حل شده» نامید و وقتی راجع به آنها سخن میگوییم در واقع موضوع سخن، «تاریخ روابط بینالملل» است؛ اما مورد کنونی ایران پدیدهای سیاسی و دیپلماتیک مربوط به حال است و هنوز به تاریخ روابط بینالملل نپیوسته و مناقشهای حل شده نیست. حداکثر اتفاقی که افتاده این است که «کاهش تشنج» رخ داده است و ایران هنوز موضوع مباحث روز روابط بینالملل است. با چنین وصفی پس چرا باید مورد ایران را نمونهای متفاوت تلقی کرد که شایستگی ورود به درسنامههای روابط بینالمللی را دارد؟
۱- رابطه ایران با جهان و بهویژه جهان غرب در ۳۵ سال گذشته تا حدود زیادی محصول تلقی غربی از مفهوم انقلاب بوده است. غرب، انقلاب ایران را در قیاس با اَعمال دولتهای کمونیستی قرن بیستم و از دریچههای تئوریکِ نظریه پردازان غربی فهم کرده است. موثرترین تفسیر غربی از انقلاب اسلامی ایران متعلق به میشل فوکو فیلسوف فرانسوی است که در بحبوحه انقلاب ۵۷ و متاثر از مشاهداتش در خیابانهای تهران، از احتمال جایگزینی رادیکالیسم چپ با رادیکالیسم شیعی سخن گفت و دومی را ابزار مناسبتری برای مقابله با سرمایهداری به شمار آورد. این تفسیر رادیکال از انقلاب ایران که با واقعیت آن فرسنگها فاصله داشت، موجب شادمانی چپگرایان و بخشی از نیروهای انقلابی مسلمان در گوشه و کنار جهان شد و گمانها را به این سو برد که گویی قرار است اسلام جای کمونیسم و ایران جای شوروی و چین و جنبشهای رادیکال اروپایی را بگیرد. این برداشت وارونه از جنبش اصلاح فرهنگی و اجتماعی که در ایران رخ داده بود، در داخل نیز کسانی را فریفت.
متفکرانی که گمان میکردند انقلاب ایران را لزوما باید با میانجی فلسفه و آن هم فلسفه غربی فهم کرد، این انقلاب را رستاخیز مورد نظر
فیلسوفان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم معرفی کردند و در سرزمینی که از حیث فلسفی سترون بود، این تفاسیر پرطمطراق، به انقلاب فرهنگی- اجتماعی ایران که عمدتا معطوف به اصلاح گری بود، ساحتی خشونت بار افزودند و تصویری که در اذهان جهانیان شکل گرفت، همین بود.
این تصویر در پارهای موارد و بهواسطه انقلابیونی که خارج از ایران خود را دلبسته این انقلاب میکردند یا اینکه دلبسته تفسیر فوکویی از انقلاب بودند، رخت عینیت پوشید و نشانههایی در اختیار جهان بیرون از ایران گذاشت و کسانی را در جهان متقاعد کرد که «هان! شبح اسلامگرایی، خوفناکتر از شبح کمونیسم به پرواز در آمده است. بهوش باشید که جهان در خطر است!» دست بر قضا عمده کسانی که افسون این تفسیر شدند، سیاستمداران بودند و از جمله سیاستمداران آمریکایی که در همه ۳۵ سال گذشته کوشیدهاند انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را خطر اصلی برای امنیت جهان نشان دهند.
فشار بر آمده از این تفسیرها و تلقیها همه فرصتهای مفاهمه را از بین برد و طرفین مناقشه را وارد کارزاری کرد که مبنایش واقعی نبود.
پیامهایی که در ماههای اخیر از ایران به سوی مردمان جهان فرستاده شد تا حدودی در اصلاح این تلقی موثر افتاد و به نظر میرسد هراس و بدگمانی پیشین جای خود را به خوش گمانی محتاطانه داده است و اکنون جهانیان در حال باز اندیشی در تلقیهای خود از ایران و انقلاب اسلامی آن هستند.
۲- پا به پای تلقیهای پیشگفته راجع به ایران، در داخل نیز جدالی سه دههای در کار بود و اهالی سیاست، حول مسائل گوناگون از جمله سیاست خارجی، دو پاره شده بودند. گروهی غرب و بهویژه ایالات متحده را عامل همه نابسامانیها و ناکارآمدیها و گروهی دیگر، حل همه مسائل کشور را در گرو دوستی با این کشور میدانستند. این صدای دو گانه، مانند لنگری بر پای سیاست خارجی افتاد و رقیبان منطقهای و بینالمللی ایران را به این نتیجه رساند که از گسل داخلی ایرانیان میتوان برای امتیازگیری استفاده کرد.
صداهای گوناگون از همه کشورها شنیده میشود، اما قاعده این است که برآیند این صداهای متفاوت در دولت متجلی میشود و صدایی که در حوزه دیپلماسی به رسمیت شناخته میشود، صدای واحد دولت است. در ایران امروز هم مانند دیگر جاهای جهان، صداهای مختلف وجود دارد و این چند صدایی طبیعی است؛ اما چندصدایی امروز با چند صدایی چندی پیش تفاوتهایی کرده است. در گذشته یکی علیه دیگری بود و حالا یکی انذار دهنده دیگری. در گذشته کامیابی یک گروه یا جریان سیاسی در عرصه بینالمللی، شکست گروه دیگر تلقی میشد و حال تلاش بر این است که شکست و کامیابی، عرصه مسوولیت مشترک انگاشته شود و مصالح سیاست خارجی وجه المصالحه رقابت قدرت داخلی قرار نگیرد. اگر این تلقی تازه که جوانه زده است ریشه بدواند، قدرت چانهزنی دیپلماتهای ایرانی افزایش خواهد یافت و چه بسا سیاست خارجی، خصلت تهاجمیاش را در معنای متعارف جهانی پررنگتر کند. این نگاه خوشبینانه هنوز قبول عام نیافته و بسیارند کسانی که با دلایل و براهینی دیگر با آن موافقت ندارند و تا از آن کارآمدی نبینند، مجاب نشوند؛ اما اگر سیاست خارجی ایران بتواند تلقیهای ظن آلوده طرفهای خارجی را تغییر دهد، جامعه ایران به سوی وفاق بیشتر حرکت خواهد کرد.
تحولات ماههای اخیر و افزایش مفاهمه در ایران پیرامون موضوعات مرتبط با امنیت ملی و منافع ملی، در واقع جانمایه همان موضوعی است که میتواند حل مناقشه اخیر را به درسنامههای روابط بینالملل وارد کند.
این تحولات نشان داد که جبرهای حاکم بر روابط بینالملل را با تدبیر میتوان به حوزه اختیار و اراده کشاند و تحولات را مدیریت کرد. هنوز به درستی نمیتوان گفت نتیجه این تحولات چه خواهد بود و انتظار هم نمیرود بحرانی ۳۵ ساله با چند دقیقه گفتوگو حل و فصل شود، اما یک چیز از هماکنون مشخص است: سیاست خارجی ایران دیگر واکنشی نخواهد بود و سهم کنش آگاهانه و ارادی در آن افزایش خواهد یافت.
این خبری خوب برای ایرانیان و خبری بد برای کشورهایی است که در ۳۵ سال گذشته از ایران بهعنوان اهرم تعقیب منافع و چانهزنی با رقیبان بینالمللی استفاده کردهاند.
ارسال نظر