ما بکاریم و دیگران بخورند
طی پانزده سال گذشته سه واقعه مهم در سه سوی مرزهای ایران به وقوع پیوسته است. در این مقاله تلاش میشود برداشتهای اقتصادی و علل ناکامیهای آن را در این سه حوزه جغرافیایی مورد توجه قرار دهیم.
محمود اسلامیان *
طی پانزده سال گذشته سه واقعه مهم در سه سوی مرزهای ایران به وقوع پیوسته است. در این مقاله تلاش میشود برداشتهای اقتصادی و علل ناکامیهای آن را در این سه حوزه جغرافیایی مورد توجه قرار دهیم. الف: در ناحیه شمالی ایران، پس از هفتاد سال تئوری الحادی کمونیسم شکست خورد و کشورهای همسایه شمالی آزاد شدند. کشورهای کوچکی که بعضا منابع فراوانی در اختیار داشته و پس از سالها رکود و عقبافتادگی اقتصادی، تلاش برای بازسازی خود را آغاز کردند. این ممالک بعضا در دوره شاهعباس کبیر بخشی از ایران بودند و تعلقات قومی و خونی با ایرانیان داشتند. کشورهایی نظیر ارمنستان، آذربایجان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان در این حوزه قرار میگیرند. تاجیکها خود را ایرانی اصیل میدانند و مجسمه مشاهیر ایرانی زینت بخش میادین مهم آنان است. اقتصاد ایران میتوانست بسیار در این کشورها تاثیرگذار باشد.
حضور بخشخصوصی و بعضا دولتی در مناطق مذکور آغاز گردید. همه از امکانات فراوان بالقوه سخن میگفتند و اینکه چه میشود کرد.
نمایشگاهها و کنفرانسهای مشترک برگزار میشد. با مرور زمان، به تدریج رقبا میدان را از اقتصاد ایران گرفتند. بخشخصوصی ترکیه با برنامه و اقتدار در صحنه حاضر شد. چینیها بازار آسیای میانه را هدف قرار دادند. سهم ایرانیان کم و کمتر شد. تاسفبار این است که حتی برای یک بار سیستم اقتصادی و دیپلماسی جلسهای تشکیل ندادند تا علل عدم توفیق اقتصاد ایران را در آسیای میانه بررسی کنند. زیرا ما علاقه داریم برای پیشرفت و توفیق جلسه بگذاریم. عادت نکردهایم که بررسی علل شکست میتواند پلی به سمت پیروزی باشد. شما اگر پس از فروپاشی کمونیسم به این کشورها رفته باشید و الان هم سری بزنید، متوجه رشد قابلتوجه اقتصادی منطقه میشوید. رشدی که سهم ما در آن بسیار ناچیز است. و این در حالی است که به دلیل قرابت تاریخی و ارتباطات زمینی، هیچ کشوری موقعیت بالقوه ما را برای حضور در توسعه اقتصادی منطقه نداشت.
ب: در شرق ایران نیز با افول کمونیسم، نیروهای انقلابی و مسلمان به پیروزی رسیدند، هرچند با حضور طالبان یک وقفه چندساله در بازسازی افغانستان پیش آمد، لیکن با شکست گروه مذکور زمینه برای توسعه اقتصادی افغانستان فراهم شد.
داستان افغانستان واقعا جالب است. ایرانیها حداقل سه دهه میزبان چند میلیون افغانی بوده و هستند.
باز این کشور تا دوره قاجار بخشی از ایران بوده است. زبان رسمی آنان فارسی است. چند صد کیلومتر مرز مشترک وجود دارد. در این کشور منابع ناشناخته بسیار وجود دارد.زیرا عملیات اکتشافی در حداقل بوده است. به هر حال پس از چندین دهه عقبافتادگی افغانها به دنبال توسعه و بازسازی کشور خود هستند.
شما فکر میکنید کدام اقتصاد بالقوه میتوانست بیشترین نقش را در بازسازی افغانستان داشته باشد.
نمیخواهم منکر اعمال سیاستهای آمریکا از این جهت در منطقه باشم ولی اقتصاد هم منطق خود را دارد.
حتی از مسیر اقتصاد میتوان فشارهای سیاسی را تعدیل کرد. افغانها با سرعت دنبال بازسازی هستند. همان داستان آسیای میانه باز در حال تکرار است. متاسفانه کنفرانسها بیشتر تشریفاتی است. هیچگاه واقعگرایی نمیشود. متاسفانه سهم ما در بازسازی افغانستان ناچیز است و این واقعیت تلخی است که باید بپذیریم و برای آن فکر عاجلی نماییم.
ج: در غرب کشور، به یاری خدا، دشمن پلید ملت عراق و ایران از بین رفت. کشوری که چهار دهه در عقبافتادگی اقتصادی قرار داشت، به اتکای منابع فوقالعاده نفتی و کشاورزی به دنبال بازسازی اقتصادی است. طی حضور صدام در عراق، ایران میزبان صدها هزار از خانوادههای عراقی بود. یک مرز طولانی خشکی و آبی میان دو کشور وجود دارد.
تعلق خاطر ایرانیان به عتبات عالیات یک بحث دینی و قلبی است، بخش خصوصی ایران در شکلهای مختلف در عراق حاضر شده است.
جلسات مکرر فیمابین مسوولان و کنفرانسها نیز در حال شکلگیری است. البته حاکمان آمریکایی عراق علاقه به حضور اقتصادی ایران در آنجا ندارند. لیکن مگر چهقدر میتوانند تعیینکننده باشند. آیا ما از ظرفیتهای خود استفاده کردهایم. واقعیت چیست؟
رتبه حضور اقتصادی ایران در عراق در ده کشور اول نیست. ترکها با ۲۵درصد عمده سهم را در اختیار گرفتهاند. این در حالی است که مشکلات مرزی فیمابین دو کشور سالها است مساله مهمی است.
تجار و شرکتهای ایرانی علاقهمند هستند ولی مشکلات طاقتفرسا مدتها اجازه خروج کامیون از ایران به عراق داده نمیشد. تسهیلات گمرک در مرزها وجود ندارد. به هر حال بپذیریم که این رتبه در اقتصاد عراق شایسته اقتصاد ما نیست. علل این ناکامیها چیست؟ چرا ما علاقهای به بررسی شکست نداریم؟ چرا میخواهیم همیشه خود را برنده نشان دهیم؟ آیا این ریشه در تفکر امپراطوری ما ایرانیها دارد؟ هدف بنده بررسی علل این ناکامیها نیست. خواستم طرح موضوعی بنمایم تا با بررسی کارشناسی و دقیق از گذشته درسی بیاموزیم. واقعیت این است هیچ کشوری به اندازه ایران بار مشکلات این سه منطقه را به علل گوناگون تحمل نکرده است. به نظر میرسد علل به صورت کلی به چند حوزه معطوف میشود.
۱ - ظرفیت اقتصاد دولتی ایران
ظرفیت اقتصادی ما عمدتا دولتی است تفکر مدیریت دولتی به علت صدها محدودیت و کوتاهمدت بودن امکان فعالیتها با ریسک درازمدت را نمیدهد. در ترکیه و حتی چین، اقتصاد خصوصی شده و عملکرد این فرآیند معطوف به داخل کشورها نیست. در فعالیتهای برون مرزی نیز کارآمدی خود را نشان میدهد. فراموش نمیکنم قرار بود کارخانه ۴میلیون تنی فولاد قزاقستان به همراه چندین معدن سنگ آهن و زغال سنگ را وزیر وقت معادن و فلزات برای کشورمان به مبلغ ۳۰۰میلیون دلار خریداری نماید. مخالفتها و موافقتها شروع شد. اخیرا آقای میتال این کارخانه را که امروز حداقل ۵میلیارد دلار ارزش دارد، خرید.
پس لازمه حضور در سایر اقتصادها، اجرای اصل ۴۴ است. تا زمانی که اقتصاد ایران دولتی است با ساز و کارهای محدود آن امکان حضور در سایر اقتصادها وجود ندارد. وقتی میگوییم در عراق، افغانستان یا آسیای میانه حضور پیدا کنیم، ابزار چیست؟
ابزار واحدهای اقتصادی است که ۷۰درصد آن در اختیار دولت است یک مدیر دولتی برای آب خوردن هم باید اجازه بگیرد. پس با این سیستم عملا ۷۰درصد اقتصاد از حضور در بازسازی همسایگان حذف میشوند و یا حداکثر با توان ۳۰درصد میتوان فعال باشیم. نگاهی به شرکتهایی که در حوزههای ذکر شده فعال هستند نشان میدهد از همین طیف خصوصی ۳۰درصد میباشند.
پس از یکی از برکات ناگفته اجرای اصل ۴۴ امکان حضور در سایر حوزههای اقتصادی است.
در نتیجه سرعت در خصوصی سازی علاوه بر بالا بردن بهرهوری و سایر برکات باعث میشود ما بتوانیم با توان واقعی خود در بازسازی همسایگان شرکت نماییم.
۲ - نداشتن برنامه مدون
اخیرا ریاست محترم جمهوری از سفرا و نمایندگان ایران در سایر کشورها خواستند نقش اقتصادی خود را پررنگ نمایند. این توصیهها بسیار مفید است. لیکن اگر همراه با یک برنامه هماهنگ نباشد در اجرا توفیق حاصل نمیشود. ما بایستی یک برنامه جامع اقتصادی در مبادلات خارجی داشته باشیم.
بتوانیم ترازهای بازرگانی خود را با سایر کشورها تنظیم نماییم. الان یقینا برنامهای وجود ندارد. در هر حوزه جغرافیایی هدفگذاری میان مدت و کوتاه مدت داشته باشیم که قابل اندازهگیری باشد. یعنی بدانیم در شرایط حاضر کجا هستیم و طی یک برنامه به کجا باید در هر حوزه اقتصادی برویم.
۳ - عدم پوشش نظام بانکی
اگر به صورت گذرا به توفیق بخش خصوصی ترکیه در آسیای میانه و عراق نظری داشته باشیم به یک واقعیت مهم میرسیم.
برای مثال، مناقصهای در عراق انجام میشود. در شرایط مناقصه تاکید بر فاینانس پیمانکار دارد. شرکتهای ایرانی در همان قدم اول از فعالیت باز میمانند. بانکهای ترکیه و چین چه در داخل کشور و چه در خارج حامی اول کارآفرینان خود هستند. وظیفه کارآفرین تامین سرمایه نیست این وظیفه بانک است. نظام بانکی ما در حمایت از همان حداقل بخش خصوصی ایران در سایر کشورها بسیار قصور دارد. متاسفانه بانکهای ایران خود سرمایهگذار و تولید کننده بوده و شرکتهای سرمایهگذاری دارند.
امیدوارم با تاکیدات مسوولان و انتصاب آقای دکتر مظاهری به ریاست بانک مرکزی که فردی عملگرا هستند این مشکل مورد توجه قرار گیرد.
در دنیا به اصطلاح خودمانی بانکها وام را به ریش کارآفرین میبندند و در کشور ما کارآفرینان با التماس هم به وام نمیرسند.
واقعا در دنیا برای کارآفرینان مسالهای به نام تامین منابع مالی وجود ندارد. مهم اقتصادی بودن طرحها است. روزنههای امیدی برای اصلاح سیستم بانکی به چشم میخورد.
امیدوار هستیم به هر حال حضور در بازسازی و اقتصاد کشورهای همسایه نیاز به حمایت و پوشش بانکی دارد. تا این امر حاصل نشود همه مزیتهای ذکر شده بلااثر خواهد بود.
واقعیت این است که حضور ما در اقتصادهای همسایه و استفاده از فرصتهای طلایی مذکور بدون توجه به شرایط درونی اقتصاد ما موفقیتآمیز نخواهد بود.
یعنی میزان کارایی اقتصاد در درون میتواند بهرهوری اقتصادی در خارج از مرزها را تعیین کند. با احراز اصل ۴۴ به صورت جدی و خصوصی سازی میشود ظرفیتها را توسعه داد و با این قابلیتها و به کمک یک نظام جامع برنامهریزی و حمایت جدی بانکها از شرکتها در خارج از مرزها به موفقیت رسید.
* رییس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن اصفهان
ارسال نظر