تاچر و نجات اقتصاد انگلیس

دکترموسی غنی نژاد درگذشت مارگارت تاچر، نخست وزیر اسبق انگلستان به خبر اول بسیاری از رسانه‌های بین‌المللی تبدیل شد و بحث درباره میراث اقتصادی و سیاسی وی را دوباره مطرح کرد. واقعیت این است که خانم تاچر از همان ابتدای فعالیت‌های سیاسی‌اش موافقان و مخالفان پر شوری داشت و علت اصلی آن شاید به صراحت لهجه و جسارت وی در بیان منویات و پافشاری در پیشبرد آنها برمی‌گشت. او سیاستمداری برخاسته از میان مردم عادی بود و بدون آنکه از امتیاز تعلق به خانواده اشرافی و برگزیده برخوردار باشد با تلاش و پشتکار شخصی به بالاترین مقام سیاسی کشور خود رسید. او با زبان مردم سخن می‌گفت بی‌آنکه عوام‌گرا یا پوپولیست باشد و این فضیلت را شاید بزرگ‌ترین هنر وی باید به شمار آورد.

خانم تاچر زمانی به قدرت رسید که انگلستان رو به زوال اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشت و موقعیت بین‌المللی پیشین خود را بیش از پیش از دست می‌داد. استمرار نزدیک به سه دهه سیاست‌های دولت رفاه در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، با همکاری و پشتیبانی عملی دولت‌های محافظه کار، پویایی اقتصاد انگلستان را به شدت پایین آورده بود. در این میان، وقوع بحران نفتی اواسط دهه هفتاد میلادی مزید بر علت شد و سیاست‌های انبساط پولی و مالی نه تنها تورم بی‌سابقه‌ای به وجود آورد، بلکه چاره ساز رکود هم نشد؛ در نتیجه، رکود تورمی اقتصاد انگلستان را عملا در اواخر سال‌های هفتاد به زانو در آورده بود. در چنین شرایطی مارگارت تاچر با انتقاد شدید از سیاست‌های دولت‌های رفاهی و وعده اصلاحات عمیق اقتصادی در جهت بازگرداندن ابتکار عمل از دولت به مردم، با شکست رقبای انتخاباتی خود در درون حزب محافظه کار و سپس پیروزی در انتخابات کشوری در برابر حزب کارگر، در سال ۱۹۷۹، نخست وزیر انگلستان شد. خانم تاچر تنها زن نخست‌وزیر در تاریخ انگلستان و نیز رکورددار طولانی ترین دولت، بیش از یازده سال، در یک قرن ونیم اخیر این کشور است. او پس از کسب قدرت بلافاصله وعده‌های انتخاباتی خود را بدون مسامحه به اجرا گذاشت و با اتخاذ سیاست‌های ریاضتی و انقباض پولی، تورم ۱۸ درصدی انگلستان را در مدت کوتاهی تک رقمی کرد. البته این سیاست‌ها بر رکود اقتصادی و افزایش بیکاری موقتا دامن زد و موجب پایین آمدن شدید محبوبیت وی در نظرسنجی‌های عمومی شد؛ اما او با عزمی تزلزل ناپذیر به سیاست‌های خود تداوم بخشید و از راهی که در پیش گرفته بود، گامی عقب ننشست.

از سال ۱۹۸۲ وضعیت اقتصادی رو به بهبود نهاد و محبوبیت او دوباره بالا رفت، به طوری که در انتخابات سال ۱۹۸۳ دوباره پیروز شد و اصلاحات اولیه را تداوم بخشید. او با در پیش گرفتن سیاست آزاد سازی و خصوصی سازی گسترده، دولت را کوچک‌تر و چابک‌تر کرد و رونق اقتصادی را به کشور خود بازگرداند. او عمیقا اعتقاد داشت که افراد نباید از دولت متوقع باشند که شرایط اقتصادی آنها را بهبود بخشد و باید به کار و تلاش خود تکیه کنند و دولت، به نوبه خود، نباید در فعالیت‌های اقتصادی مردم مداخله و سنگ‌اندازی کند.

همه قرائن و شواهد نشان می‌دهد که خانم مارگارت تاچر شخصیتی کم نظیر در تاریخ سیاسی مدرن است. او از مردم انگلستان درباره دستاوردهای دولت رفاه توهم زدایی کرد و به آنها نشان داد که چگونه کجرویی‌های گذشته را باید اصلاح کرد و هزینه‌های آن‌را پرداخت. او با هیچ کس حتی هم حزبی‌های خود تعارف نداشت و از اصول خود هیچگاه کوتاه نمی‌آمد و با آنها برای کسب محبوبیت بیشتر معامله نمی‌کرد. صراحت بیان و صداقت او در انجام کارها را باید شمشیر دو لبه قدرت و ضعف سیاسی وی به شمار آورد. بخت یار او بود که به‌رغم تهمت‌های ناروا و تبلیغات دروغین مخالفانش، توانست بیش از یازده سال سکان اداره کشور را با اقتدار در دست بگیرد و اصلاحات مورد نظر خود را اجرا کند. میراث او در اصلاحات اقتصادی و اجتماعی به قدری ارزشمند بود که دولت‌های بعدی، حتی از نوع مخالفان حزب کارگر، تردیدی در استمرار آن به خود راه ندادند. او فرهنگ تلاش فردی، استقلال اقتصادی از دولت و کرامت انسانی را در جامعه انگلستان جان تازه‌ای بخشید. مردمان انگلستان در مجموع قدرشناس خدمات او هستند، اما طبیعتا دو گروه هیچ گاه میانه خوبی با او نداشتند و از هیچ کاری برای رسوا کردنش دریغ نکردند: یکی، چپ گراهایی که مردمی بودن گفتار و رفتار خانم تاچر را همچون خاری در چشمان خود می‌دیدند و این واقعیت را که انحصار خلقی بودن را از آنها گرفته و بدون اینکه پوپولیست باشد، محبوب بخش‌های وسیعی از مردم است، هیچ گاه بر او نبخشیدند. گروه دوم، روشنفکرانی که طرفداری صریح، بی‌‌تعارف و بی‌چون و چرای وی از اقتصاد آزاد به ذائقه‌شان خوش نمی‌آمد. در انگلستان سنت متداول این است که دانشگاه آکسفورد به فارغ‌التحصیلان سابق خود که نخست وزیر می‌شوند دکترای افتخاری می‌دهد، اما این سنت درباره خانم تاچر که فارغ التحصیل این دانشگاه بود رعایت نشد. این را هم شاید از کرامات «بی‌طرفی» روشنفکران باید دانست!