علی سرزعیم

همه ما انسان‌ها در مورد محیط اطراف خود تا حدودی اطلاع داریم و در مورد آن می‌توانیم قضاوت کنیم. یک کاسب می‌تواند در مورد کسب و کار خود با اطمینان سخن بگوید چرا که به طور روزانه درمعرض اطلاعات مرتبط قرار می‌گیرد اما در مورد مسائل کلان کشور چطور؟ همه ما انسان‌ها از دو جهت به دنبال نوعی قضاوت در مورد روند کلان امور کشور هستیم. از یک سو حس کنجکاوی یا مسوولیت پذیری مانع از آن می‌شود تا نسبت به جریان امور بی تفاوت بمانیم. بخش بزرگی از مردم بر همین اساس مقید هستند که اخبار روزمره را دنبال کنند. لذا پای اخبار مطبوعات یا رسانه‌های سمعی و بصری می‌نشینند. نیاز دوم وضعیت خاص کشور ایران است. در شرایطی که از هر حیث دولت بسیار بزرگتر از نهادهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مردمی ‌است، تصمیمات دولت اثر قاطعی بر سرشت زندگی ما ایرانیان دارد. این امر نیز نیاز مضاعفی می‌شود تا به اخبار توجه نمود. بسیاری از فعالان اقتصادی از این حیث که تصمیمات دولت تاثیراتی قوی‌تر از مسائل درون حوزه کسب و کار دارد، با حساسیت زیاد تصمیمات دولت را دنبال می‌کنند.

در هر صورت نیاز عجیبی برای قضاوت کردن در مورد عملکرد اقتصادی دولت دیده می‌شود و در هر جمع خودمانی و دوستانه نیز سخن از کامیابی یا ناکامیابی دولت به میان می‌آید. در شرایطی که مردم ایران از آموزش اقتصادی کمی ‌برخوردارند و فرهنگ استفاده از ارقام و اعداد برای قضاوت کردن چندان رواج ندارد، طبیعی است که مردم برخی شاخص‌ها را به عنوان نمادی از عملکرد کل اقتصاد انتخاب کنند.

در اقتصاد وقتی که نمی‌توان یک شاخص را اندازه‌گیری کرد تلاش می‌شود شاخص قابل اندازه‌گیری دیگری که همان روند را طی می‌کند پیدا کرد و آن را مورد سنجش قرار داد. به این شاخص دوم اصطلاحا پراکسی (proxy) گفته می‌شود. چنین به نظر می‌رسد که توده مردم به دلیل اینکه از متغیرهای کلان اقتصادی آگاهی ندارند، متغیر تورم را به عنوان یک پراکسی یعنی شاخصی که می‌تواند نشانگر عملکرد کل اقتصاد باشد انتخاب کرده‌اند. وقتی می‌خواهند بگویند فلان رییس جمهور بد یا خوب کار کرد می‌گویند که در زمان او تورم بالا رفت یا پایین آمد. مطبوعات دولتی کشور نیز وقتی می‌خواهند صدای انتقادآمیز مردم را منعکس کنند، شکایت‌های مردم از تداوم تورم را پخش می‌کنند. در رقابت‌های سیاسی نیز گروه‌های خارج از قدرت وقتی می‌خواهند توده مردم را متوجه ضعف عملکرد گروه‌های حاکم نمایند بر متغیر تورم و فشارهایی که تورم بر زندگی مردم وارد کرده تاکید می‌کنند. برخی از مردم که احاطه کاملی بر روند تورم ندارند، تغییرات قیمت مسکن را به عنوان شاخص تورم و به تبع آن شاخص عملکرد اقتصادی تلقی می‌کنند.

این وضعیت برای سیاستمداران ایران نیز شناخته شده است. سیاستمداران در مواجهه با توده مردم شکایت آنها را از تورم می‌شنوند و آنها را در حلقه‌های تصمیم‌گیری درون حکومت منتقل می‌کنند. نطق‌های پیش از دستور نمایندگان در شکایت از تورم شاهدی بر این موضوع است.

این وضعیت موجب شده تا سیاستمداران و تصمیم‌گیران کشور حساسیت بی‌سابقه‌ای نسبت به متغیر تورم پیدا کنند. در حلقه‌های تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری کشور هر تصمیمی‌ که مستلزم افزایش قیمت باشد، بلافاصله با این دیدگاه که افزایش قیمت مذکور می‌تواند موجب تورم شود روبه‌رو می‌شود و به احتمال زیاد رد می‌شود. وضعیت به گونه‌ای درآمده که گویی تنها یک هدف برای سیاست‌گذاران ایران وجود دارد و از طریق آن می‌خواهند تا رضایت مردم را کسب کنند و آن پایین نگه داشتن تورم است. در این وضعیت دو نکته قابل ذکر وجود دارد:

نخست اینکه اگر تورم برای سیاستمداران و مسوولان تا به این حد از اهمیت است، چرا تلاش نمی‌کنند تا از علم اقتصاد برای رسیدن به این مهم‌ترین هدف استفاده کنند؟ اگر اغلب کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته توانسته‌اند مشکل تورم را حل کنند چرا مسوولان کشور نمی‌خواهند تا رمز موفقیت دیگران را بیابند تا به آن عمل کنند؟ علاوه بر این اگر بانک مرکزی بنا به تعریف، مسوول کنترل تورم است، چرا در قضیه تورم بیشتر وزارت بازرگانی مخاطب قرار می‌گیرد؟ گرچه پاسخ این سوالات در ذهن نگارنده روشن است، اما توجه به این سوال‌ها کلیدی است که با استفاده از آن می‌توان به مشکلات سیاست‌گذاری اقتصادی در ایران پی برد.

دوم آنکه آیا تورم شاخص مناسبی برای سنجش عملکرد اقتصادی است؟ به اعتقاد اینجانب نه. حساسیت شدید و بیش از حد نسبت به تورم موجب شده تا اشتباه مداخله در نظام قیمت‌ها به عنوان یک سیاست متداول همیشه در ذهن تصمیم‌گیران وجود داشته باشد. طبیعی است که پیامد مستقیم اختلال در قیمت‌ها، تخصیص نادرست منابع کشور است؛ چرا که قیمت‌ها علامت‌های نادرستی را منتقل می‌کنند.

اجرای سیاست‌های نادرست تثبیت قیمت‌ها ثمره وجود چنین حساسیتی در نظام تصمیم‌گیری کشور است. وقتی که مسوولان کشور چنین حساسیتی نسبت به موضوع تورم دارند، کاملا طبیعی است که پیشنهاداتی دال بر تثبیت قیمت‌ها جذاب به نظر رسد و تصویب شود. شاید این ادعا چندان گزاف نباشد که حساسیت نسبت به مقوله تورم سرمنشا بسیاری از خطاهای سیاست‌گذاری شده است. می‌توان دومینو وار نشان داد که چگونه حساسیت نسبت به تورم موجب کنترل قیمت و کنترل قیمت‌ها موجب زیان دیدن بنگاه‌ها و کسری بودجه شرکت‌های دولتی شده و این امر سیاست‌های اصلاح ساختار را به تعویق می‌اندازد.

سوال اساسی این است که آیا شاخص بهتری نسبت به تورم وجود دارد؟ در کشورهای دیگر از چه شاخصی استفاده می‌شود؟ در کشورهای توسعه یافته که مساله تورم حل شده و امور سامان مناسبی دارند، توجه بر شاخص بیکاری متمرکز شده است. در کشورهای اروپایی مسوولان سیاسی با توجه به عملکردشان در این رابطه سنجیده می‌شوند. در کشورهای در حال توسعه‌ای که فاقد درآمد نفت و گاز هستند، شاخص صادرات رایج ترین و مهم‌ترین شاخصی است که مورد استناد قرار می‌گیرد. مردم از طریق این شاخص به این جمع‌بندی می‌رسند که آیا کشورشان در مسیر درستی حرکت می‌کند یا نه؟ آیا مسوولان عملکرد درستی داشته‌اند یا نه؟

به نظر می‌رسد که شاخص صادرات غیرنفتی و غیرپتروشیمی ‌نماد بهتری از عملکرد اقتصادی است؛ چرا که وقتی صادرات یک کشور افزایش می‌یابد که زنجیره ای از تصمیمات اقتصادی به درستی گرفته شده باشد. سیاست‌های ارزی، سیاست‌های تجاری، سیاست‌های مربوط به روابط بین‌الملل و سیاست‌های معطوف به بازار کار و قیمت‌گذاری باید به شکلی درست تعیین شوند تا بتوانند کمک کنند تا یک محصول نهایتا در بازار رقابتی جهانی به فروش رسد.

به عبارت دیگر درست برعکس حساسیت به تورم که زنجیره‌ای از سیاست‌های غلط را به دنبال می‌آورد، سیاست‌های معطوف به صادرات این حسن را دارد که زنجیره‌ای از تصمیمات درست را الزام‌آور می‌کند. کشورهای غیرنفتی به درستی دریافته‌اند که مسیر توسعه آنها از محل صادرات میسر است؛ لذا با حساسیت درستی که نسبت به این مقوله دارند در مسیر اصلاح ساختارهای اقتصادی قرار گرفته‌اند و بیش از پیش ثمره آن که همان توسعه باشد را می‌چشند.

کشورهای آسیای جنوب شرقی نمونه‌ای از این وضعیت است. مورد چین بسیار درس‌آموز است. چین در مقاطعی از حیث خطاهای سیاست‌گذاری اقتصادی صدها مرتبه از ایران پیش رفته بود اما از وقتی که این اراده که باید صادرات چین افزایش یابد در میان سیاست‌گذاران چینی حاکم شد، سیاست‌های اقتصادی و حتی سیاسی و بین‌المللی به تدریج اصلاح شد. حتی می‌توان ادعا کرد که بهبود روابط بین‌الملل چین در خارج و بازتر شدن فضای فرهنگی کشور در داخل متاثر از آن تصمیم اساسی بوده است.

در ایران به دلیل وجود درآمد نفت، شاخص صادرات غیرنفتی (و غیرپتروشیمی) اهمیت چندانی نیافته است. متاسفانه روشنفکران، مطبوعات و کارشناسان کشور نیز توجه چندانی نسبت به این مقوله نمی‌کنند و به جای هدایت و تصحیح حساسیت عمومی، حساسیت مردم نسبت به مقوله تورم را تشدید می‌کنند. در واقع توده مردم با فرض اینکه در رابطه درآمد منهای هزینه، فاکتور درآمد ثابت است، نسبت به مقوله هزینه که با افزایش تورم افزایش می‌یابد حساس شده‌اند. اینک نوبت کارشناسان و اهل اقتصاد است که به مردم یاد آور شوند با گسترش صادرات، متغیر درآمد افزایش می‌یابد. لذا به جای کاهش هزینه بهتر است که به دنبال افزایش درآمد بود. قطعا پیگیری این روند، باز شدن اقتصاد و رشد و توسعه آن را به ارمغان خواهد آورد.