توسعه برای همه
آنچه هنوز میتواند به عنوان میراث چپ در جامعه ما قلمداد شود، این گزاره است که «امپریالیسم» نمیگذارد جوامع مستقل دیگر رشد و پیشرفت کنند.
پویا جبل عاملی
آنچه هنوز میتواند به عنوان میراث چپ در جامعه ما قلمداد شود، این گزاره است که «امپریالیسم» نمیگذارد جوامع مستقل دیگر رشد و پیشرفت کنند. کمونیستها و ایدئولوگها هماره بر این پارادایم تاکید داشتهاند و اینگونه به مردم و مخاطبان خود القا کردهاند که گویی پیشرفت دیگر جوامع تابویی است که کشورهای توسعه یافته غربی برآنند تا محقق نشود. اما آیا واقعیت این است؟
در همین هفته پیش سران دو قدرت قدیمی دست خود را برای همکاری بیشتر با دو قدرت نوظهور پیش کشیدند. اوباما، سینگ را دریافت و کامرون، هوجین تائو را. قراردادهایی چندین میلیارد دلاری منعقد شد تا هم ایالات متحده و بریتانیا صادرکننده و سرمایهگذار باشند و هم چین و هند. آیا امپریالیسم از وجود اقتصادهای نوظهور ناراحت است یا خوشحال؟ اصلا سود میبرد یا ضرر؟ مثالهایی این چنین که این نگرش قدیمیرا به چالش میکشد بسیار است.
مساله آن است که برخلاف این دیدگاه برگرفته از ادبیات چپ، جهان توسعهیافته نه تنها از عدم پیشرفت دیگران سود نمیبرد بل دچار خسران نیز میشود. روح اقتصاد آزاد مبتنی بر آزادی عوامل تولید است و عاملین با تکیه بر مزیتهای نسبی خویش به خلق رفاه بیشتر برای خود و طرفهای دیگر معامله میپردازند. از این رو هم قدرتهای مسلط اقتصادی از خلق مزیتهای نسبی در دیگر کشورها بهره میبرند و هم آن کشورها با استفاده از مزیتهایشان پیشرفت میکنند. هر چند این واقعیت پر واضح است، لیک آنانی که به اشتباه میانگارند داشتن رفاه یک بازی صفر است، بدین معنا که اگر عدهای مرفه شدند حتما عدهای دیگر از رفاهشان کاسته میشود، معلوم است که بدین نتیجه میرسند که کشورهای توسعه یافته نمیگذارند دیگران رشد کنند. باز با همین منطق اشتباه است که میپندارند اگر رکود اقتصادی اخیر حادث شده و عده ای بیکار شدهاند، درآمد و خانههایشان را از دست دادهاند پس حتما عدهای این پولها را خوردهاند!
بیتردید صحنه بینالملل پر از مسائل ریز و درشتی است که گهگاه باعث آن میشود تا کشورها با یکدیگر رقابتی کنند که در آن یک طرف برنده و طرف دیگر بازنده میشود، مانند آنکه دو کشور بخواهند برای ریاست فلان پست بینالمللی رقابت کنند، اما توسعهیافتگی، وقتی حتی هدف تمامی کشورها شود، میتواند برای همه دستیافتنی باشد بدون آنکه زندگی را بر قدرتهای قدیمیتنگ کند، که ای بسا آنان نیز میتوانند از قدرتهای نوظهور بهره برند و رفاه و رشد خود را افزون کنند.
امروز کشورهای مستقل و حتی مسلمانی را میتوان نام برد که با نگرش مستقل و غیرمارکسیستی خود توانستهاند به قدرتهای نوظهور تبدیل شوند. آیا امپریالیسم جلوی پیشرفت هند، چین، برزیل، آفریقای جنوبی، ترکیه، مالزی و... را گرفته است؟ آیا این کشورها مستقل نیستند؟ آیا سرنوشت کشورشان بهدست مردم شان نیست؟
واقعیت جهانی امروز به هر بینندهای نشان میدهد که اگر جامعه ای خواهان توسعهیافتگی باشد، اگر مجهز به بینش و راهی باشد که قدرتهای نوظهور امروز پیمودهاند، توسعهیافتگی، تحققیافتنی است، اما اگر بر استثنا بودن، یگانه بودن و ویژه بودن تاکید شود و از همین رو مسیری برگزیده شود که تا به حال هیچ نمونهای از به نتیجه رسیدن آن نتوان در تاریخ سراغ آورد، بیتردید از هم اکنون معلوم است که پیشرفتی محقق نخواهد شد.
آری الگوی فکری را باید برگزید که حداقل قرابتی با واقعیت بیرونی داشته باشد و آنچه در این مساله نمود بیرونی دارد، آن است که قدرتهای قدیمیدر دنیای مبتنی بر بازار آزاد، نه تنها مانع توسعه برای دیگران نیستند که میتوانند با رفاهی که شهروندانشان دارند متقاضیان بالقوه مزیتهای نسبی کشورهای در حال توسعه باشند و هم یاری دهنده انباشت سرمایه در این کشورها. چپها آموزههای منحرف بسیار داشتهاند و این یکی از آنها است.
ارسال نظر