تفاوت برداشت مردم و بانک مرکزی از استقلال بانک مرکزی

دکتر احمد یزدان‌پناه

ریاست بانک مرکزی در میان اولویت‌های آن بانک برای سال ۸۷ به متفاوت بودن برداشت مردم و «بانک مرکزی» از «استقلال بانک مرکزی» اشاره و اعلام کرد که استقلال مدنظر بانک آن است که سه پایه ساختار اقتصاد کشور یعنی ... سیاست‌های مالی، بازار سرمایه و نظام پولی و بانکی هر کدام به کار خود بپردازند و در حوزه یکدیگر وارد نشوند! همین ابتدا باید گفت که برداشت ایشان از ساختار اقتصاد هم با برداشت مردم متفاوت است، چرا که هر سه‌پایه گفته شده در کل و جزء خود چیزی نیست که بیشتر اقتصاددانان آن را باور داشته باشند. بحث این مقاله کوتاه پرداختن به تفاوت برداشت از مفهوم استقلال بانک مرکزی است. این بد فهمی از مفهوم استقلال در مورد ریاست قبلی بانک هم صدق می‌کرد، چرا که ایشان هم با توجه به روحیه شاعرانه و قانع خود گفته بود که همین مقدار استقلال برای ما کافی است!

اگر رفع ابهام از موضوع نشود و درباره استقلال بانک، مردم و بانک به فهم مشترک نرسند، اعتبار سیاست‌های پولی برپایه تفاهم ملی زیر سوال می‌رود. می‌دانم که بحث استقلال ابعاد و وسعت خاص خود را دارد و لااقل باید به این پرسش‌ها پاسخ داد که: استقلال بانک مرکزی چیست؟ چرا اهمیت دارد؟ آیا بالا رفتن درجه استقلال بانک مرکزی به پایین آمدن تورم منجر می‌شود؟ آیا مدیریت آینده‌نگر بانک می‌تواند جایگزین استقلال آن به حساب آید؟ رابطه استقلال و پاسخ‌گویی بانک در انجام وظایف خود چگونه است؟

در اینجا فقط در کمال اختصار به مفهوم استقلال اشاره دارم ولی اجازه دهید بگویم که چرا بحث استقلال مهم است. اینکه سیاست‌گذاران و مسوولان در شرایط امروز ایران و منطقه باید اقتصاد دولتی و نفتی ما را با سرعتی بیشتر از آنچه ظرفیت منابع محدود آن اجازه می‌دهد به جلو برند و در این راستا رشد و عدالت را با هم تامین نمایند، هدفی شفاف و عملی است. به علاوه کم و کیف رابطه دولت و بانک مرکزی برای دستیابی به اهداف فوق حیاتی است؛ چرا که سلطه مالی و بودجه دولت‌ها و کسری‌های آن می‌تواند سیاست پولی را از انجام درست وظایف خود باز دارد. لذا استقلال بانک مرکزی اگر برای کشورها مهم است، برای یک کشور نفتی حیاتی است.

استقلال بانک مرکزی یعنی استقلال در تصمیم‌گیری از بقیه دولت. یعنی استقلال در داشتن مجموعه‌ای از ابزارها و یا سیاست‌های پولی و بانکی و آزادی در به‌کارگیری آنها. بنابراین استقلال در تبیین اهداف بانک مطرح نیست. استقلال بانک مرکزی یعنی آزادی بانک مرکزی در تعقیب اهداف سیاست‌های پولی در محیطی که ملاحظات سیاسی آنها را دیکته نکند. البته این به معنی تعامل سازنده و مشورتی این نهاد مهم با سایر ارکان نیست، چرا؟ زیرا اگر به این نکته مهم توجه شود که مسوولیت بانک مرکزی پاسخ‌گویی به موقع و مناسب به شرایط نااطمینانی در اقتصاد برای دستیابی به رشد توام با عدالت است، در اعمال سیاست‌های پولی کارا و در تعامل با سیاست‌‌های مالی و ساختاری این امر امکان عملی ندارد، مگر بانک استقلال داشته باشد.

برخی تحقیقات اقتصاد پولی از چهار زاویه به مفهوم استقلال بانک مرکزی پرداخته‌اند:‌

۱ - استقلال کارکردی یا وظیفه‌ای: یعنی داشتن این حق که بانک بتواند در تمامی موضوعات مربوط به سیاست پولی و تثبیت قیمت‌ها تصمیم‌گیری نماید.

۲ - استقلال پرسنلی: انتخاب و انتصاب هیات عامل و مدیران ارشد بر پایه تخصص حرفه‌ای به دور از هر گونه بده بستان سیاسی و فشارها.

۳ - استقلال در ابزارهای سیاستی: به معنی کنترل و هدایت به کارگیری سیاست‌هایی که بر فرآیند تورم کشور اثرگذارند؛ از جمله کم و کیف تامین مالی کسری بودجه دولت.

۴ - استقلال مالی: به معنی آنکه بانک مرکزی منابع تامین درآمدی برای خود داشته باشد تا به خاطر وابستگی بودجه‌ای از تحت فشار قرار گرفتن توسط دولتمردان مصون باشد.

این مقاله قصد داشت اهمیت فهم درست استقلال را مطرح کند، هر چند ناقص؛ لذا دو مساله‌ مهم و چندین مساله فرعی دیگر باید بحث شود. یکی معیار اندازه‌گیری استقلال چیست؟ و دیگری آثار استقلال بانک مرکزی (CBI) بر عملکرد اقتصاد کلان چیست؟ بنابراین تعریف مفهومی و عملیاتی استقلال بانک مرکزی به معنی آزادی سیاست‌گذاران پولی از تحت تاثیر مستقیم فشارهای سیاسی و دولتی در به کارگیری سیاست‌ها و ابزارهای پولی است. از ویژگی‌های یک بانک مرکزی مستقل آن است که اهداف روشن و مشخص کوتاه مدت و میان مدت خود را اعلام نماید تا عملکرد بانک بتواند مورد سنجش و ارزیابی اقتصاددانان مستقل قرار گیرد، در اینجا است که رابطه استقلال بانک و شفافیت و پاسخ‌گویی بانک ظهور می‌کند و گر نه استقلال برای استقلال دردی از همان مردمی که برداشت مختلفی از استقلال مدنظر رییس کل بانک دارند، دوا نمی‌کند.